اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
شماره سی‌ودوم نورهان شهریور 1403 (45)
تقویم
شنبه ، 31 شهريور ماه 1403
18 ربیع‌الاول 1446
2024-09-21

به آسمان بردم

                                           
                                                  حامد رحمتی






به آسمان بردم

دستم را

و اعتراض کردم

به اعدام درختان

 

اعتراضم

آرام و شاعرانه بود

مادرم

مرا نادان خواند!

 

ماه مرا

زیر نظر گرفته بود

ارابه‌ام

در خم کوچه‌ها

 

چرخی زد و

خالی کرد ترمزش را.

 

حرکت اشیا

مشکوک ست.

اگر

 

پیدا نمی‌کنم

فندکم را

مشکوک است.

 

سیاسی نیستم!

اما

دیدار درخت

زخم را

عمیق می‌کند

زیرا

درخت گلابی

عریان است

و چشم پائیز.. هیز!

 

من

اعتراض کردم

به قانون برابری

و کشیدم

موهای خواهرم را

 

گفتم: چشم سفید

روزی .. در باغچه

می‌کَنم قبرت را

اگر

به خانه دیر بازگردی.

 

خواهرم

تا خروس‌خوان

گریست

زیرا عاشق بود.

 

من

گناه کارم طوبا

بگذار

رازهای اندامت را

بخوانم

بگذار

با خال‌ِ گوشتی‌ات

حرف بزنم.

 

پرنده‌ای

در چشمانت

زندانی‌ست

اگر

از یاد بِبرد پرواز را

خواهد مُرد!

 

اعتماد کن

محمدمختاری هم

رفته بود نان بخرد

اما

هیچ‌گاه باز نگشت.

 

 

شعردوم

 

 

 رفتارِ موهایت

چرا عادی نیست!

«سیاه

 رنگِ استبداد است

در موج‌های ِ موج‌هایِ موهایِ تو»

 

نگرانم

این قرابه‌هایِ ملول

از عتیق راه درازی آمده‌اند

 

سیاه می‌برد

رنگِ اشیاء را

سیاه

از ریشه می کَند

آبی را

و بادباکِ کاغذی

آه.. بادباکِ کاغذی!

 

 سیاه دهانم را

خواهد ُبرد

و آوازم چطور..بیدار کند

بوته‌هایِ ریواس را

 

سیاه است

این کشتا ِر جمعی

سیاه

به درون.. می‌کشد زیبایی را

سیاه ُسم می‌کوبد

لاله‌های وحشی را 

 

سیاه

و خرامان موهایِ تو

تردید ندارم

شاعران را

به زندان می‌کشد

 

اکنون در سلول کوچکم 

می‌بوسم

لب‌هایِ دیوار را

 

نه !

دیوانه نیستم

 اگر چاقو می‌زنم

لاشه‌ی ماه را

 

باید بدانم

آن سویِ سیاه

 بر آزادی چه گذشت!

 

من

به شکلِ غم انگیزی

به سیاه و موهایِ تو

رنگ می‌بازم

در باد.

 

 

 







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات