اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
شماره سی‌ودوم نورهان شهریور 1403 (45)
تقویم
شنبه ، 31 شهريور ماه 1403
18 ربیع‌الاول 1446
2024-09-21

جدال جاودانی

                                          
                                                 فرزانه قوامی


 

"جدال جاودانی"

 

 

خوفِ بی‌رجا من بودم

بر رودِ غم نواخته

زخمه بر دیدگان نشانده

صوتِ بی‌ندا من بودم

جام تا جام

سر‌ناکشیده شوکران، من بودم

تو ای پای شکسته

در آغوش گرفته بودمت

تو ای چشم بسته

به سرمه نشانده بودمت

به غمزه پرانده بودمت از شادمانی

تو ای اسب نا‌نجیب در سراپرده

به شیهه رمانده بودمت

به زین نشانده بودمت از نافرمانی

تو ای پرنده، یکه در آسمانِ خانه‌ام

به راهِ گنج و دفینه پرانده بودمت

هفت کوه بلند را آمدم به طواف و پرسیدم از قاف

سائلی ندیدی کوله‌بارش نانِ خشکیده و انبانی از شوق

به راهِ بادیه می‌رفت و از راهِ دریا می‌آمد؟

سائلی ندیدی یکان‌یکان سئوال‌های ناگفته بر لب داشت

و مرواریدِ دندان‌هاش نشان از سواحل زنگبار؟

سائلی ندیدی از مردمان، رمیده

کوله‌بار به فراموشی سپرده

 جویای آب

خشکزاران بدرقه می‌کرد به آبِ چشم؟

سائلی ندیدی فرمان‌نابرده از ازل

کامِ مستان به جا می‌آورد و قریه تا قریه

عشق می‌ستاند از رهگذران؟

سائلی ندیدی تنش پایمال گامِ اُشتران

به فردا نمی‌اندیشید و بیم نداشت از راهزنان؟

و قاف بر خود می‌لرزید

و قاف بر خود می‌پیچید

قله‌ام خاکسترین و دامنه‌هام پر‌شیب و فرازهام همه ترس

خاری برآر از چشم‌هام و خاری برآر از پای‌هام و خاری برآر از دست‌هام

و سیمرغ بر خود می‌لرزید

و سیمرغ بر خود می‌پیچید

کاری کن با پرهام و زاری کن بر پاهام و شادی کن بر زخم‌هام

ما را ندیدی

در اندرون حصار و در اندرون فساد

تن شسته بودیم ازظلام؟

ما را ندیدی

گِردِ آتش پراکنده

از سوزِ جان آوازمان بر‌نیامده

هفت دریا بر دوش کشیدیم و هفت کوه بلند

طعمه‌گاهِ پیکرِ آزادمردان قرار دادیم؟

این جامه‌های سپید که بر خاک می‌نهید و

این تن‌های آغشته به مومیا و انگبین

گردِ نسیانند نشسته بر قبورتان

گردِ نسیانند در اندرون‌تان

زنجموره از نای بر‌آورید و سپس بازگردید

 به دیارِ دریا‌دلانِ غم بر آب سپرده

روز را به تماشا بنشینید و از شب مگریزید

راهِ دریا بر بَلَم‌های کوچک نا‌ایمن است

و پارو بر خاک افکنندگان

تنهایانند بر زمین و ما فیها

تنهایانند و دندان به خون گرگ تر می‌کنند

تنهایانند و نسیان به جانِ خود اندر

تنهایانند و زین خاک اندوه به برزن می‌برند

مستِ این اندوهِ پایانی‌

مست این جدالِ جاودانی‌

مست این شرابِ اساطیری‌

جامِ آخرین و شوکرانم روان بر حلق

از هر‌چه خاک سرخ و آب سرخ و باد سرخ

گریخته‌ام

از هر چه آدمیان را‌ست و مرغانِ هوا را نیست و ماهیانِ دریا را نیست

گریخته‌ام

نه راه، هموار بود و نه آسمان ،خونخوار

نه ابر، تیمار بود و نه بحر، بیمار

من آیینه از آب‌ها ستانده بودم و گوهر به میانِ سینه نهاده بودم

 و لاجرم

به رختِ زار و رویِ نزار

خاک‌های گرم به آغوش می‌کشیدم و آب‌های سرد به کابوس می‌نشاندم

راهی کجاست تا من باشم و هلهله و وسوسه در شامِ آخرین دیدار

راهی کجاست تا ویرانه بر ویرانه بگسترانم و همنوای جغدانِ شوم

فسون و فسانه به ریشخند گیرم

که راه، هموار نبود و ابر، تیمار نبود

نغمه از تو بر‌نمی‌آمد و ناله از سنگ بود که بر‌می‌خاست

آفتاب بر گردن مهتاب آویخته بود و من

سرگردان

میان بر و بحر

بر خود می‌لرزیدم و بر تو می‌پیچیدم

و سیمرغ بر ما می‌گریست

 








ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات