اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
شماره سی‌ودوم نورهان شهریور 1403 (45)
تقویم
شنبه ، 31 شهريور ماه 1403
18 ربیع‌الاول 1446
2024-09-21

در جمود تن‌اش

                                        
                                      علی‌رضا مطلبی




نگفت  در جمود تن‌اش   مرا ببخش

که وجه بی‌خاصیت سایه را گرفتم و

منفعل شدم،

مرا ببخش که تو را نوشیدم و

آتش شدم

نرمش سایه از کجای وابستگی بزند بیرون پیش بگیرد، ابتکار تنش را

همیشه سایه، خودش را نمی‌بیند

که بفهمد امتداد

وابستگی بود و

استقلال

ادامه‌ی جنون را جانانه‌تر می‌کرد

نگفت در ذلالتِ احساسش

که هوشیاریِ شش دانگِ شاعر را حرام کرده‌ام

ندانست که از حقارتِ رمانتیکش

تفاوط نمی‌زند بیرون

تنها  تاثیرش در حال تحت قرار گرفتن،

طوری می‌کند که سایه‌ی اشک‌ها می‌رود در گوش

انگار که روی موتورِ

 

گفتم

آبی که جمعیت، پشت سرم نریخت را نوشیدم

که تشنه‌ی عادت

وابسته‌ی حقارت نشود پاهام

نگیرد گلوم

صدایی که همیشه بلرزد

چند واحد تستسترونش کم است

توقعش از باهم، بی‌تن است

تنی که بیست‌و‌یک گرمش را فروخته

ادای از دست‌رفتگی درمی‌آورد

تنی ناقص

وطنی کامل   نمی‌شود

که بخواهد   بیاید  بماند

به عاطفه‌ات تفکر بیاموزد

 

دیده‌اند

روحی که می‌آید گره بخورد بالا برود

می‌بیند باید تیمار دو تن را بِتَنَد بتند

پایین‌تر از نیاز، هرزگیِ عاطفی کند،

کاسبی‌ست که دنبالِ چراغ می‌گردد

مادرانگی

تنها نیاز روح نبود  ندانست

که میل تیمار

و تیمار

و تیمار

و تیمار

عادتِ بوتیمارش شده بود

نگفته‌ام به در به دیوار

که لای این‌همه جُمود

این‌همه جنونِ هذیانی

قلیان من، دیگر است

نگفته‌ام که منِ آرام

شبیه نبض مرده شده بود

از فرط جنون‌اش

که در فاصله با هذیان    من را کشته بود

حالا قبلِ مرگِ کاملم

از توی دستم کلاه دربیاورم

از کلاهم  دست

یا مثل او موهام را ادایی کنم

راه رفتنم را موجی،

یا شبیه اوهای دیگر

همه را سرزش کنم به جز دو سه تا خیلی رفیق!

یا همه را تصدیق کنم با تیغ

لای هر جمعیتی نخود شوم تا ریق

کجای احتضار باور می‌کنند احتضارِ سلیقه را

انحطاطِ سایه‌ها را تا گلو

 

احساس می‌کنم این فاصله دره‌تر می‌شود و

نجاری  آهنگری  بنایی

جمعیتی باید برای شعور

می‌خواهم از سایه بگویم فقط

بی‌خلق تصویری

بدون اشاره به مدلولی

می‌خواهم مفهوم سایه را با تمام اندازه‌اش

در چشمانت خلق کنم

نه آن‌گونه که تاثیرِ جنونِ هذیانی‌اش در حال تحت قرار گرفتن بود

 

من  در جمود شبه سایه‌ها

بایگانی شده

دارد برخلاف جهت باد گریه می‌کند

 







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات