اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
شماره سی‌ودوم نورهان شهریور 1403 (45)
تقویم
شنبه ، 31 شهريور ماه 1403
18 ربیع‌الاول 1446
2024-09-21

دفتر شعر " چادرهای سیاه ،روبندهای سفید

                                          
                                                  فيض شريفی
                                 
                                           
                             






دفتر شعر " چادرهای سیاه ،روبندهای سفید "

افسانه مرادی

۱۴۰۳، نشر نورهان

 

این دفتر دربردارنده‌ی ۱۰۸ شعر بلند سپید پسامدرنیستی است .

به فهرست این مجموعه اشعار وقتی نگاه می‌کنی با چند ترکیب و اصطلاح هنجارگریزانه مواجه می‌شوی :" سایه‌های مرصع، گوشه‌های تاریک ، عشق سال‌های کرونا ( اشاره به رمان عشق در سال‌های وبا ) ، عشق را با وصال هیچ صفت نیست ، در فردای ضیافتی ناممکن ، درباب آغوش مشروطه ، گردونه‌ی سماع ، روزی روزگاری در تهران ( یادآور فیلم روزی روزگاری آمریکا ) ، و هرکه از آتش بستر سازد و از مار بالین کند خواب او مهنا نباشد ، آن قدر عزا بر سر ما ریخته‌اند که فرصت زاری نداریم ، نعوذبالله من الادبار و تقلب الاحوال ."

 

معیار پیشا - پست مدرن این بود که زبان ( ظرف عاطفه و تخیل ) " چیزی " را بیان می‌کند ، در صورتی که پسامدرن می‌گوید ، حتمأ زبان باید خود آن " چیز " باشد .

شعرهای افسانه مرادی به تعبیر سوسور نوعی بازنمایی زبانی بر حسب جدولی از عناصر متضاد است که زبان را تشکیل می‌دهد

مفهوم دیگری که لیوتار می‌گوید مجازی ( تشبیهی- تمثیلی ) است و نوعی دگربودگی .

لیوتار مفهوم مجازی را را در برابر مفهوم بازنمایی نگاره‌گری ( یا تشبيه ) می‌گذارد .

نیچه دنبال سیاهی جنبنده از استعاره و روابط انسانی است که به طرزی شاعرانه و بلاغی چکانیده می شود .

افسانه مرادی مثل نیچه استعاره‌های نخ نما و مستعمل و تهی گشته از نیروی حسی را کنار می‌اندازد .او روایت‌های خرد را به جای روایت‌های کلان می‌گذارد و فراروایت‌ها را نفی می‌کند و رویکردهای نظری و فلسفی ابهام آمیز و چند لایه و متکثر و در همان زمان متزلزل و تغییریافته و دگرگون شده را بازگو می‌کند .

افسانه مرادی از نظر چگونگی روایت ، روایت‌هایش گسسته و مدام دگرگون شونده است .

به اين پار نگاه کنیم :"

و در رفتن جان از بدن / شاه بابا /

من از دود خون‌آلود قلیان‌ها می‌ترسم / از رعایا که به سلفی گرفتن ایستاده‌اند با ما / از تاق ترمه‌ی روی سرت / و از کسی که در سرم می‌گوید / به شکرانه‌ی پنجاهمین سالگرد سلطنت‌ ...گوشت بدن رعیت را می‌کنند و / به خورد چند باز شکاری می‌دهند ."

 

( همان جا،  صص،  ۱۰ و ۱۱ )

 

انگار کسی در روایت اصلی دست برده است .

یک جا شاعر از تکه‌ای از شعر سعدی استفاده می‌کند:" در رفتن جان از بدن ) و بعد به جنبش تنباکو اشاره دارد :" من از دود خون‌آلود قلیان‌ها می‌ترسم " سپس روایت را به عصر حاضر " سلفی گرفتن " و بعد بر می‌گردد به کشتن ناصرالدین‌شاه به دست میرزا رضا کرمانی .

از اشاره‌ها و تلمیحاتی که شاعر به کار می‌برد ، چنین بر می‌آید که شاعر پوزه‌ی قوی و شامه‌ی تیزی دارد و در دریافت معانی نهانی به مکان‌ها ، اسامی خاص ، قصه‌ها و اشیاء و چیزها را در زمینه‌ی مناسبی به نمایش در می‌آورد:"

 

بر کرسی مرصع خیال / ذکر عشق می‌کند تو را / آن سوخته‌ی عشق و اشتیاق/ آن شیفته‌ی قرب و احتراق / آن گمشده‌ی وصال / آن مقبول ارجال / کنار بزن بته‌ی جقه‌های دوخته بر پوستت را / و تذکره‌ی خون بر استخوان ببین / کنار بزن مطلع سرخ غزل را / به انحنای اندام زنی با پیچ و تابش مارگون / در مدار دود گرفته‌ی دوربین ها / مبله‌ی واگون را چسبیده و از تحرک ظریف ران‌ها

ریل‌های صحنه می‌لرزد ..."

 

( همان جا،  ص ، ۲۱ )

 

شاعر وصف زنی را که مقبول الرجال است از کتاب' تذکره الاولیای عطار می آورد و با اوصافی بکر و زبانی تازه و بدیع نثر شعرگون عطار را با زبان خود تلفیق می کند و واقعه را به زمان حال می آورد .

آن کس که در تذکره...سوخته ی عشق است ، در عصر حاضر تذکره ی خون می شود ، سرخ می شود و در قطار ، طعمه مدار دود گرفته ی دوربین ها می شود .

 

تعابیر قدیمی ادبی و عامیانه گاه در روایت های پیوسته و گسسته دیده می شود :"

 

به شمایل زنی صراحی در دست / زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست / با چشم هایی به خط مایل / با ران هایی به خط مایل / به انگشت اشاره نهی می کند مرا ..."

 

( همان جا،  ص ، ۲۳ )

نمونه ها ی دیگر  از خون و نحر دختران :"

عروس ابلیس بوده ام / کنیز خلیفه ی بغداد / به هزار و یک شب / خارک به دامن و خار خار خلخال به خیال / به بادیه بفرست مرا با دختران نحر شده ات / تا بگویمت / خلیفه عاشقم بود / بفرمود / به خلوت درآی و / قصه گوی مرا ..."

 

( همان جا،  ص ، ۲۷ )

 

نمونه‌های دیگر از تعابیر قدیمی و قدمایی و شعر و نثر معاصر و عامیانه در روایت های افسانه ی مرادی:"

 

سلیمان / به ساعت سعد تاج گذار یت به خمره اندر کن .../ یا چو منی کنی مجدالدین ( شیخ مجدالدین عراقی ) / که به دانه ی شهوت در دام ابتلات افتاده منم ...

(ص ، ۲۸ )

 

ریگ آموی و درشتی های او

زیر پایم پرنیان آید همی

 

فی الحال چون قصه بدین جا رسید

جامه ی خوابم در بر و گیس مشوشم بر سر ...

آنچه امروز بینند و فردا و پسین فردا

که عشق دوالپایی ست

 

بر قلم دوشم به قلعه درآمد و گفت

 

یا حسن

به نخیر درآ و تفرج کن مرا

که شکاری به غایت نیکویم ..."

 

( صص،  ۲۹ و ۳۰ )

 

از شاخصه‌های این دفتر استفاده از ترکیبات وصفی و تشبیهی و استعاری و حجم هندسی واژه ها که در زبان کهن و زبان عادی و عامیانه بیان می شود:"

 

پس به نخیر روان شد ، حضانت مهجور ، جمرات بوسه هات ، و عشق حادث شد ، مندل آیینه،  بیوه زنان ارزق فام ، تریشه های تنم ، سایه ی مشبک ، هاویه ی تنم ، تاریکم کن ، مطربان زخمه گرفتند ، دور شراب سر شد ، تونل های ذهن ، اندوه از میان انگشتانت دود می شد ، به جای ترانه ی وقتی زمان می گذرد ، صدای بوق ممتد قطار پخش می شد ( اشاره به فیلم کازابلانکا ) ، طشت مذاب شب ، اندوه طویل است و صبر جمیل ،

آه دیکنز عزیز ، آیا هنوز معتقدی عشق ، تنها کنار آمدن با زندگی ست ؟ ، ما قافیه را باخته بودیم ، ما چه بودیم جز سرهایی بر مناره ای ؟( بهرام بیضایی ) ، هنگامی که به صدای انفجار،  دست بر شانه ام گذاشت گفت در وجود هر انسان،  جانوری نهفته است،  برف کوت شده ، مزغل چشم هات ، به عشق پناه می برم ، چرا که از جنگیدن با زندگی خسته ام .(کارلوس فئونتس ، پوست انداختن ) .

در این روایت ها همه گونه واژه به خصوص " خون "  و اصطلاحات و تعابیر ادبی و عامیانه به هم آمیزش پیدا کرده اند :" خیابان های خونین تهران ، جنازه ، اژدها ، کافه ، فنجان ، شیشه ی بخار ، سکو ، مخمل معرق شمعدانی ها ، سنجاقک ، سیگار ، تلویزیون،  انفیه دان ، شراع ، ملاحان ، سلفون ، ولیمه ، گوی زرین ، قلاب ..."

 

ماجراهای پیش آمده در مجموعه اشعار " چادرهای سیاه و روبنده های سفید " قسمی روایت است ، همان طور که در شعر بلند " ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد "  فروغ فرخ زاد و " این روزهایم گلوست " پگاه احمدی دیده می شود.

در این اشعار به تقریب بلند چند و چندین قسم روایت با هم ترکیب شده و بسیاری از جمله ها و عبارت ها برش پیدا کرده و معلق مانده اند ، یا به شکل پارادایم و تقلید تهکم آمیز از دیگر اسالیب بیرون می آید و معنای واحد مدام از چنگ خواننده در می رود .

 

در شعرهای افسانه ی مرادی، لحن استهزایی و تراژیک تلفیق می شود و گاهی روحیه ی شیطانی شاعر بروز پیدا می کند :"

به توپ بستی مرا به صلت بوسه هات / و به فرو ریختن خمره ی سرخ دامنم / العیاذ بالله گفتی مرا من قضا السوء / من روسپیان خفته در نستعلیقم تا کمر در خاک و / به کلوخم بینداز / گوشه های تاریکم بگیر و بیا / بیا به تکثیر الرجال در آینه های تو در تو / آن نواختنم به معماری تفتیده ی منی / زیر طاق های منبت تنت / معشوقکان حد خورده ی منی / مشروطه ی منی / مشروط به نشستن بر نطع خونین تهران/ نفس های آخرش را می کشد صور اسرافیل خان ..."

 

( ص، ۸۵ )

 

در قطعه ی بالایی لحن به شدت تراژیک است . واژه ها در ایهام غوطه‌ور می شوند و تن ها در خاک و جهانگیر خان صور اسرافیل به دست محمد علی شاه خفه می شود .هوشنگ گلشیری چنین گفت :" می گویند خفه می کنیم  ، ما هم آماده ایم ،آن قدر عزا بر سرمان ریخته که وقت عزاداری نداریم. "

هر شاعر و نویسنده ی آوانگاردی باید جرأت و جسارت داشته باشد که از سرهای بریده ی سياوش و گلوی دریده شده جهانگیر خان سخن بگوید .

از نظر محتوایی ، روایات مرادی تاریخی - اجتماعی است که دگرگونی شدگی های عاطفی و روانی رجال و نسوانی را به تصویر می کشد که به دوران جدیدی آمده اند و آواهای زخم خورده و پریشانی دارند و به دنیایی هبوط و سقوط کرده اند که گزمگان  ناشناس و شناخته ای آنها را در خاک دفن کرده اند .

شاعر روحیات تناسخ گونه ای دارد ، جمله ها و شخصیت های رمانس ها و حکایت های کهن را با جمله های و شخصیت های جدید تحلیل و استحاله می کند :" بیفشانید مرا / کاین رعشه ها / هروله ی عشق است به سماع / از گوشت من هریسه ی نیکو سازید ( چهار مقاله ی عروضی ) / که من افول انسان را دیده ام ( بهنام محجوبی ) / ...چه جوانانی اسماعیل چه جوانانی / خالی کن حافظه ات را به مدد قرص ها / از چراغ های نفتی تهران / و سر بریده ی ماه .../ بگو لاتخف یا بن منصور / لاتخف / که گوی قضا به پایان میدان رضا برده ای ( تذکره الاولیا )"

 

( صص،  ۸۹ و ۹۰ )

 

کتاب " چادرهای سیاه و روبندهای سفید " از وضعیت بغرنج زنان می گوید .صدای غالب متن صدای زنانه است . کنشگری که حوادث عمده ی شعرها را روایت می کند در اعماق تاریکی و در وضعیتی عصبی و مملو از دروغ زندگی می کند :" سلفون سیاه شب ، کشیده می شود بر ولیمه ی تنم ، و ابرها انگار دسته ی سوگواران از دهلیز آسمان " هستند .

راوی مثل فروغ دست هایش در برف دفن می شود :" برای بار سوم می گویم ، من سردم است ، من سردم است و هيچ وقت گرم نخواهم شد ..."

آغوش معشوق برای راوی عراده است ، مردان کلت و باتوم به دست دارند .زن ها و مردان مبارز  مثل میرزا جهانگیر خان می گویند :" ای خاک ، ما برای تو کشته شدیم ."

 

پیاله به کف گفتی ، تو را به بغداد دیده ام،  سرت به طشت و ، تنت بر دروازه ها تاب می خورد ."

راوی خود را اجتماع زنان می داند که از حلقه ی آتش درآمده و به شبستان تنگ و تاریک ضحاک وارد شده است .

شاعر " زوایای رنج انسان را آشکار می کند و در جلد زنان نفوذ می کند و از قول هگل می گوید :" ما در شب جهان ايستاده ایم ."

:" و خدایان سال هاست به ارابه ی خون و طلا ، پستان و سرین پهن پریان ، از آسمان تهران نمی گذرند ، فقط گاه فرشتگان،  بر مرکب شانه ها ، به تذکره نویسی از ما مشغول اند ..."

حال و هوای کتاب به شدت گرفته است و روایتگر احساس می کند چون عفریتی است که به صورت دخترکی خوبروی در آمده است و توی شمشادها پنهان شده است .او پشت ترک موتوری سوار می شود :" و باد شبحی بود با دست و پای پارچه ی پل ها ، در چشم خانه ی پیک ها کنار خیابان،  شکل اندام پری با زنی شهوت انگیز شد ، نشست ترک موتور ، گفت ، علی تو زن داری ؟ ، به اندام پارچه ای زنان خیره شد ، به پیک ها کنار خیابان،  و دو مرد پیک راست کردند با جامه پیکان که از بغداد آمده اند،  به پنج شنبه ، دوازدهم آذر ماه ، که جلادش رسن به گلو افکنده بود می گفت ، دریا را خالی می خواهیم ، خالی خالی ، پری با خط زدن دوباره ی خطوط ، کتابت از سر گرفت ، با صدای شجریان و ریزگردهای تهران ، تورم بی امان ..."

 

( صص، ۹۸ و ۹۹ )

 

شاعر یک پلان از فیلم همسفر را با داستان بر دار کردن حسنک وزیر با شعر براهنی ادغام می کند .

او گاهی با لحنی یخبندان ، درد و ترس را تشدید می کند و گاهی با لحنی تهکم آمیز ( یا ریشخندی ) و تراژیک ، سطرها و رویدادها را از قرن پنجم هجری تا کنون الک می کند و مفاهیم نامتعارف به وجود می آورد و از خلال این سطور ،صدماتی که به زنان و جوانان  وارد شده است به تصویر می کشد .

راوی در صحنه های فرجامین ، چون کاتبان کهن و منادیان و پل سلان ندا می دهد که :"

خون برادرت از زمین ، نزد من فریاد بر می آورد ....بنویس کاتب بنویس ، زندگی به راستی چه وقت از آن ما بود ؟( اکتاویو پاز )  ...چشم بستیم به درد و ، تاریخ ما بی قراری بود ...( شاملو )

 

بی شک که افسانه ی مرادی شاعری است که دانش سیاسی و اجتماعی بسیاری دارد و بر شعر اشراف دارد ، مدت مدیدی است که کسی شعر سخته نمی گوید چرا که در زیر طاق سیاهی زندگی می کنیم .

باید به شاعر بگویم وقتی از متون کهن و شعرهای جدید استفاده می کنیم ، بهتر است که آن سخنان زیبا را در زبان خود مستحیل کنیم  و از آن خلاف آمد عادت به وجود بیاوریم .

میان متنیت های شاعر بسیار است ، وقتی آن متن های تاثیر گذار را در متن می آوریم ، شعر شاعر در آن سخنان گم می شود و زبان شاعر در سایه قرار می گیرد .

 





۳






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات