اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
شماره سی‌ودوم نورهان شهریور 1403 (51)
تقویم
پنج شنبه ، 24 آبان ماه 1403
13 جمادی‌الاول 1446
2024-11-14

مصاحبه

                               




مصاحبه با این دو یک

محمدرضا طاهرنسب و زهرا آزادی کیا ( سوفیا کیا )

دبیر مصاحبه: پرویز گراوند

 

  گراوند: شما به عنوان دو شریک زندگی و یک زوج هنرمند ، در طی این سال‌ها آیا قابلیت‌های هنری‌تان را نیز با هم به اشتراک گذاشته‌اید و می‌گذارید یا هر کدام بر حفظ فردیت هنری‌تان تاکید داشته و دارید ؟

 

پاسخ مشترک:بله.با حفظ فردیت ، قابلیت‌ها و دانسته‌های خود را به اشتراک گذاشته درآینده نیز می‌گذاریم.

به طور مثال در حوزه‌ی هنرهای تجسمی اگر آثار تمام امپرسیونیست‌ها را رصد کنید شباهت تکنیکالی با هم نخواهید دید در حالی که هنرمندان امپرسیونیست به طور مداوم از علم و تجربه‌های خود با هم گفتگو داشتند یا در کارهای اکسپرسیونیستی هم همینطور . وقتی پیکاسو و ژرژ براک از نمایشگاه پل سزان دیدن کردند آنچه برداشت شخصی خودشان از کارها بود، در کارگاه‌های شخصی‌شان منجر به ظهور کوبیسم شد  حال آن که نوع کوبیسم ژرژ براک و پیکاسو هر کدام وجه خاص خود را دارد و فقط در سبک به هم مرتبط می‌شوند.

 

گراوند: خانم آزادی ! از تجربه‌های هنری‌تان غیر از شعر بگویید از تجربه‌ی بازیگری‌تان در فیلم   "هیس، دخترها فریاد نمی‌زنند "و اینکه امروز ،‌ دخترها بخشی از صدای جامعه هستند که  "هیس را بر نمی‌تابند، آیا می‌توان گفت هنر نوعی کنشگری مستمر و البته بدون خشونت در پیشبرد جامعه است که نمی‌گذارد بن بست‌های اجتماعی و سیاسی ، جامعه را در خود زمین‌گیر و ناامید کنند ؛ هر چند مدت‌هاست حال روحی جامعه‌ی ایران مطلوب نیست.

پاسخ سوفیا:  هنر می‌تواند هر چیزی باشد هم کنشگری باشد هم واکنش ؛ هم می‌تواند صلح باشد و زهدان زندگی بخش ، هم چاقویی که گلو می‌برد یا قاشقی که بلندش کنی و با آن غذایت را میل کنی ، هم بی‌طرف و بی‌تفاوت باشد هم مداخله‌گر . ذات هنر تعریف واحد و عملکرد ثابتی ندارد چرا که با زیست هنرمند و جامعه ارتباط تنگاتنگ دارد و به طور مدام در حال باز تعریف و نوزایی‌ست  .اما همچنان که در سال ۹۸ در مصاحبه‌ای با جناب وندیداد امین به آن اشاره کرده‌ام ،چنانچه اعتقاد و زیست هنرمند بر پایه‌ی سازندگی باشد می‌شود در جهت استعلای جامعه از آن استفاده‌ی ابزاری کرد که در این صورت هم تعریف‌اش عوض می‌شود و هنر سفارشی و یا صنعتگری‌ست.  

حال امروز جامعه‌ی ما خوب نیست. به تبع حال هنرمند ما هم خوب نیست در نتیجه هنر زاده شده در این احوال می‌تواند هر فضا و ساختاری داشته باشد مگر این که از پیش هنرمند خالق  ، جهان و زندگی شخصی قدرتمندی برای خودش ساخته باشد که متاثر از حال جامعه نباشد یا این که چون من ، فردی باشد که فجیع‌ترین حالات زندگی را زیسته و از آن عبور کرده باشد در آن صورت می‌توان منتظر اثر و خروجی متفاوتی بود . برای من ، هنر، کاوش در جهان ناشناخته و کمتر شناخته شده است . رفتن در مسیرهای بکر و کشف امکانات جدید و خلق مداوم است خلق جهانی با تمام دیتیل ها و ابعاد ؛ یک جور اینستالیشن که فرم واحد و مشخصی ندارد و بسته به زندگی و حال و هوای روحی و جسمی‌ام تغییر می‌کند ؛ و این حال و هوای جسمی و روحی متاثر از زندگی شخصی من در خانه و زندگی اجتماعی من در تعامل با جامعه است .در آن لحظه نه نظر یا احساس مخاطب برایم مهم است نه عزیزان‌ام نه هیچ شخص دیگری. نه حتی حس و نظر خودم

خودم را در اتمسفر اثر رها می‌کنم و اجازه می‌دهم اثر تمامی مرا در بر بگیرد و ببلعد و یا با خود به جایی ببرد که مقصدش هست .

مقصد معمولا جایی ست که با هوشیاری ، لذت و شعف و حس کشف ، مخلوق زنده را در برابر دیدگانم قرار می‌دهد و من او را می بینم .   

من در حالات متفاوت با شعر گفتن، مجسمه ساختن ، نقاشی کشیدن ، ویدئو آرت ساختن، عکاسی کردن،  داستان نوشتن ، بازیگری کردن ، یا با لباس طراحی کردن ، آواز خواندن یا چیدمان یک محیط ، مدام مشغول رفتن در مسیر و کشف و خلق‌ام .

گاهی آنچه خروجی‌ست را با دیگران به اشتراک می‌گذارم  و در بسیاری از مواقع به دلایل بسیار و تعمدا از این کار سر باز می‌زنم ‌ .

تجربه‌ی بازیگری در «هیس دخترها فریاد نمی‌زنند» برای من یکی از چند تجربه‌ی بازیگری در مقابل دوربین و زیستن زندگی "دیگری" متفاوت از خودم  بود .

با این که موضوع فیلم پوران درخشنده در رابطه با تجاوز به دختران بود و نه حجاب اجباری؛ اما به واسطه‌ی پوشش متفاوت ما عوامل سازنده با عرف حاکم جامعه در آن زمان و رفتار محترمانه، راحت و بدون موضع‌مان در طول یک ماه فیلمبرداری در آگاهی شاپور من شاهد تغییر و به چالش کشیده شدن چند تن از کارمندان آگاهی بودم و این نشان از تاثیر گذاری تعاملی که هنر در اختیار ما می‌گذارد دارد. حتی اگر این تعامل حاصل حاشیه‌ی هنر باشد نه اصل آن  آنجا که ما بدون خشونت ، افراد را به دل ماجرا می‌بریم  و به آنها اجازه می‌دهیم جهان دیگری و زیستی متفاوت را ببینند و لمس کنند ؛ زیستی که به قصد نابودی دیگری شکل نگرفته و قصد تخریب ندارد اما در ذات و عملکرد متفاوت است.

 

گراوند : نقاشی  و مجسمه‌سازی، داستان و شعر  ، آیا این هنرها  برای شما در کنار هم، مکمل هم هستند یا اینکه هر کدام از لحاظ حوصله و وقت ، مزاحم در پیشبرد آن دیگری‌ست؟

پاسخ محمدرضا:  

هنر بسته به کانسپت و نحوه ارائه‌اش تعریف می‌یابد  .امروزه به جد نمی‌توان بنا به تعاریف کلاسیک از حجم و نقاشی و یا داستان و شعر  دست به خلق اثر زد چرا که مرزها در هم تنیده شده و گاه تمیز دادن یک اثر ویدئو آرت از یک فیلم کوتاه به همان اندازه مشکل می شود که یک هنر خیابانی از یک تبلیغ رستوران.

البته به تبع ایده‌ی اولیه ارائه و فلسفه‌ی اثر می‌تواند ابزار متناسب با خودش را انتخاب کند اما آنچه خروجی اثر هست را صرفا خود هنرمند تصمیم می‌گیرد در کدام ژانر قرار دهد شعر یا داستان یا نثر یا نظم یا نقاشی یا حجم یا یا یا ....که باز هم البته این طبقه بندی به خاطر نوع نگاه کلاسه شده از انواع هنرهاست  .و شاید روزی برسد که ما فقط یک اصطلاح واحد داشته باشیم


گراوند : این که همه را در هنر (آرت)خلاصه کنیم که رایج است و این که مرزهایشان در هم تنیده شود قابل هضم است اما چگونه می‌شود که هنرها در هم استحاله می‌یابند و تعریف مستقل خود را از دست می‌دهند؟

 

محمدرضا :  بگذارید این موضوع را با چند مثال ِحاوی پرسش ، البته بدون پاسخ ، مطرح کنم . پرسش‌ها در واقع ، پاسخ‌های من اند.

اگر من شعری را با متریال قلم مو و رنگ روی بوم نقاشی بنویسم آیا آن اثر شعر است یا نقاشی؟ 

اگر یک سبد گوجه را که با مولفه‌های حجم تعریف پیدا می‌کند؛ ببرم به دیوار فلان سفارت بکوبم آیا این اثر ، چیدمان یا کانسپت آرت هست یا پرفورمنس یا یک اثر حجمی؟ تمام تقسیم‌بندی‌های ادبی هنری چنان در هم بافته شدند که دیگر بنا به آن مولفه های مرسوم از پیش آمده نمی‌توان وارد یک اثر شد .

 

گراوند : این تجربه‌ها و فعالیت‌هایتان در فیلم و بازیگری و نقاشی و مجسمه‌سازی، چه تاثیراتی بر شعر شما داشته‌اند؟

 

سوفیا :  مطمئنا بسیار. برای من تمام این تجربیات در هم تنیده‌اند و هرگز به صورت مجزا از هم به آنها نگاه نمی‌کنم .آنها یک کل واحد به نام هنر هستند با اشکال و رویکرد‌های گوناگون ؛ گاهی هم را نفی و تضعیف می‌کنند و گاهی به هم قدرت مضاعف می بخشند

در دو اثر "خر "  و   "... " مبانی تجسمی و عامل‌های بصری پتانسیل مضاعفی بودند که به من در خلق این آثار و داشتن نگاه متفاوت کمک کردند . چه بسا اگر من در زمینه‌ی هنرهای تجسمی و بصری فعالیت نداشتم و آنها را نمی‌شناختم ، خروجی این دو اثر شکل دیگری به خود می‌گرفتند. در این دو اثر عامل بصری غالب است و بر نحوه‌ی ارائه و خوانش اثر تاثیر گذاشته است .

 

گراوند : آثاری که به صورت کاغذی یا الکترونیکی منتشر کرده‌اید را معرفی بفرمایید؟

محمدرضا : اولین کتاب شعر به نام آفتابه‌شاد به صورت الکترونیکی توسط نشر نورهان در سال ۹۲ منتشر شد و سپس همین اثر در سال ۹۶ با مجوز و به صورت کاغذی توسط نشر سوسا چاپ گردید.برای اولین بار در اواخر سال ۹۱تصمیم گرفتم ماحصل۱۳ سال تجربه‌ی حضور در حوزه‌ی شعری‌ام را در قالب اثری ارائه کنم  . اما هر چه بیشتر لابه‌لای دست نوشته‌هایم جستجو می‌کردم بیشتر به این نتیجه می‌رسیدم که هیچ شعر در خوری ندارم . بنابراین دوباره شروع کردم به دیدن چیزها و عصاره‌ی ۱۳ سال تجربه‌ام را در اثری به نام آفتابه‌ی شاد نوشتم .

 برای من اصلا بازخورد جامعه‌ی ادبی اهمیت نداشت.ترس از طرد شدن نداشتم .می‌دانستم کاری که باید را انجام داده‌ام و از قضا خیل وسیع دوستان ادبی نزدیک شروع کردند به تمسخر که اینها شعر نیست ، مسخره‌بازیست .من اما فقط لبخند می‌زدم

. طولی نکشید که منتقدین در آن سال شروع کردند به تمجید اثر و نوشتن در باب ساختار و شیوه‌ی این اثر. از آن جمله اکبر اکسیر، آزاده دواچی،پروین آزادی‌مقدم ،شهاب قناطیر، عبدالرضا قنبری،خسرو بنایی،سریا داودی‌حموله و سعید سروش‌راد.

دومین کتاب در حوزه داستان کوتاه در  سال۹۵ توسط نشر سوسا منتشر شد به نام (رساله‌ی شیخ استروس اویس ) که شامل ۱۰ اثر کوتاه داستانی بود که البته بنا بر دلایلی توزیع خوبی نشد که یکی از دلایل آن دلمشغولی‌هایم برای دیگر آثار در حال نگارش و چاپ‌ام بود و سومین کتاب مجموعه شعری بود به نام «است» که تقدیم به همسرم زهرا آزادی‌کیا  (سوفیا کیا) شد.

این کتاب در پاییز ۱۳۹۶ توسط نشر سوسا منتشر شد . کتاب دیگری از سری داستان‌های کوتاه فانتزی به نام داسپرین در سال ۱۳۹۷ چاپ گردید که شامل ۲۶ اثر کوتاه بود که زحمت چاپ این کتاب ، چون دیگر آثارم را نشر سوسا به گردن داشتند.

طرح جلد این اثر که یک قوطی کپسول خوراکی است و روی چند کپسول افتاده از قوطی، نام داستان مربوط به آن کپسول نوشته شده و در پیشگفتار اثر به مخاطب تجویز شده که هر شب مجاز به خوردن یک کپسول داستان کوتاه است و نه بیشتر ؛ نگاهی توام سورئال گونه و فانتزی به مصائب و در عین حال نثری ساده تر از رساله‌ی شیخ استروس اویس داشت. شاید این اثر تلاشی بود در جهت اولین ارتباط مستقیم با خواننده‌ی اثر

پس از سال ۹۷ تا ۱۳۹۹ سه اثر دیگر در دست چاپ داشتم که متاسفانه روند مجوز گرفتن و چاپ طولانی شد و بعد از وقفه‌ای چند ساله این بار توسط  نشر آوای آرامش دو اثر منتشر شد به نام‌های (۲۱۴۷) و (خاطرات من و پلنگ صورتی ) که فرمت ارائه این دو اثر با دیگر اثرهای پیشین من متفاوت بود .

 «۲۱۴۷»  نام اثری است که در ابعاد ۱۰۰ در ۷۰ سانتی متر به صورت رول کاغذ در جعبه‌ای مقوایی به دست علاقمندان رسید  . این اثر که یک شعر بلند است با تغییر در شکل متعارف ارائه اثر کاغذی ،به صورت رول ارائه گردید . برای چشم آن دسته از مخاطبینی که هنوز به فرمت کلاسیک کتاب عادت داشتند ، بر قسمتی از اثر، نحوه‌ی تا شدن به صورت گرافیستی درج شد تا اثر بتواند همزمان بین نگاه کلاسیک از کتاب و نگاه مدرن‌تری از کتاب گام بردارد 

از جمله اتفاق فانتزی و کمیکی که برای اثر ۲۱۴۷ رخ داد این بود که : چند نسخه از اثر «۲۱۴۷» رو به عنوان چرک نویس برده بودم سر کار (اجرای نقاشی دیواری شهری ) وقتی کار تمام شد انداختم گوشه‌ی دیوار و به کارم ادامه دادم ؛ مرد ۴۰ ساله‌ای آمد و گفت: این‌ها قفله.  این یه کتاب آموزشیه»

گفتم : قفل چیه؟

گفت: این! ( اشاره به یکی از طراحی‌های داخل اثر ۲۱۴۷)  این اصل قفله.

من هم گفتم : آها نمی‌دونم من به عنوان کاغذ باطله گرفتم واسه کارم .

چند دقیقه بعد مرد ۶۰ ساله‌ای آمد به کارگرم گفت: ( میگم عامو این‌ها ( اشاره به اثر ۲۱۴۷ که روی زمین افتاده بود) این‌ها طلسم‌های شیطانی‌ان . از کجا اوردین؟ ) .

گارگرم گفت : نمی‌دونم ما به عنوان کاغذ باطله گرفتیم.

همزمان با این اثر (۲۱۴۷ )، اثر دیگری تولید شد به نام خاطرات من و پلنگ صورتی . این اثر با فضایی فانتزی این بار سر از قوطی کنسرو در آورد تا این بار حتی شماره صفحات هم همراه فرمت کتاب گونه و صحافی حذف شوند و مخاطب به مجرد باز کردن قوطی و دست بردن در محتویات آن ، وارد فضایی از پیش انتخاب شده توسط مولف نباشد و با هر بار دست بردن در قوطی می شود چیدمان دیگری توسط مخاطب از اثر بوجود آورد . طراحی اثر ۲۱۴۷ و همچنین خاطرات من و پلنگ صورتی توسط دوست و گرافیست عزیز اقای علیرضا بیت‌الهی اجرا گردید.

 

گراوند :  از هر کتاب شعرتان طبق همان اولویت که معرفی کردید؛ یک شعر و از هر داستان ، ده ، دوازده سطر از کتاب‌هایتان نمونه بیاورید. 

محمدرضا :

سه شنبه در اکابر

خروس بر طاقچه است. خروس چون یک  لکه‌ی امپرسیونیستی روی طاقچه نشسته، راجع به زیبا شناسی بحث و گفتگو داریم. خروس می‌پرسد : ویژگی‌های یک شی به خودی خود زیبایی شناختی‌اند ؟

 پنجشنبه 

 ماه در قوس است . چیزی در جیب چپ شلوارم بنا کرده به تکان خوردن . به گوسفند امر کردم برود پی‌دایه. او عرض کرد ناخوشم . حلزون را خواندم ، گفت انصاف نیست شترم را از خواب بیدار کنم؛ به ملخ گفتم  و او پی دایه شد .

دایه که اندرون شد بسم الله کرده دست در جیب برد و گفت مبارکه ، بچه یک گلدان سفالی با جوانه کاهو است . و در دم کاهو بنا کرد به جنبیدن. و من که دراز کشیده بودم یکی از سینه‌هایم را گذاشتم لای دو برگ سبزش . او آرام شد

 پنج شنبه 

 مرد از روی کنار پریده، می‌نشیند لب پنجره و در حین لیسیدن هسته‌ی کنار ، ملیحانه می‌گوید  : بچه‌ی زیبایی است.

آقای س  هم به مجرد آمدنش ، از دهانه‌ی آفتابه روی کله‌اش قدری آب می‌ریزد روی کاهو و در عوض دستمزد می‌خواهد انگشتان پایم را به او نشان بدهم . من امتناع کردماو چیزی زیر لب گفته ، می‌رود

 صفحه ۷۴ و ۷۵ از کتاب رساله شیخ استروس اویس

                                      


مربع‌های غمگین ذوزنقه‌اند

مربع‌های شاد ، خود مربع‌اند.

اگر به خطوط دیوانه رسیدید

صدایی شبیه تیز کردن چاقو در آورید

 اگر از شما پرسیدند :

رئیس جمهور برزیل دایره است یا مثلث ؟

و اگر از قیمت نفت اپیک پرسیدند

و اگر راجع به تاهل حرفی به میان آمد

صدای بلبل در آورید

آن وقت است که خطوط در هم می‌آمیزند

آن وقت است که دسته‌گلی می‌شوند در دستانتان .

صفحه‌ی ۵۶ از کتاب آفتابه‌شاد


                            

یک روز می‌بینی اسبی روی درخت لم داده

 یک روز مرغی می‌بینی در مطبخ توی قابلمه کز کرده

آن روز برای زمین روز بزرگی است

 چرا که مردم به خیابان‌ها می‌آیند

 و می‌گویند : ما می‌دانیم

غروب آن روز گویی احجام  به ماهیت خود بر می‌گردند 

روزی از روزها

وقتی یک مکعب به انسان گفت : ای انسان 

روزی وقتی باید در جملات دست برد

و اندیشناک‌ترین واژه می‌پرسد :

آیا این است رستاخیز ؟ 

صفحه ۳۲ از کتاب است


                           



روز مامائیل فرشته‌ای که مسئول قرار دادن بچه‌ها توی شکم مادرهاست بر حسب اتفاق و البته کمی گیج بازی مخصوص و متداول فرشته‌ها ، یه بچه آدم رو برد گذاشت توی شکم یک گاو.

بچه درست بعد از موعد مقرر از پشت گاو زد بیرون و تلپ افتاد وسط اصطبل . گاو ماده هم طبق غریزه گاوی بنا کرد به لیسیدن و تر و خشک کردن بچه.

مزرعه دار هم که از باروری گاوش خشنود و راضی به نظر می‌رسید ، بچه را برد و بست به تیرک اصطبل و خودش رفت آن شب را با اهل خانه جشن گرفتند .

 

 صفحه ۵۵ مامائیل از کتاب داسپرین

 

                                  




                              

صفحه ۱۴ از اثر : ۲۱۴۷ 




                          





                    اثر2147
                             

                             


گراوند : کتاب‌های شعر و داستانی که تاکنون چاپ و منتشر کردید (چه کاغذی چه      اینترنتی) به ترتیب سال چاپ معرفی بفرمایید.

سوفیا : درست این است که نام دیگری جز کتاب بر این آثار بگذاریم ،چرا که هم از نظر شکل ظاهری و هم زیست و کارکرد متن  ، جهانی چندوجهی‌تر و گسترده‌تر از کتاب دارند .

اولی "خر  "است که شعر است و سال ۹۷ توسط نشر سوسا چاپ شد.

این اثر در روزهای نخست چاپ و پیش از توزیع توسط دوستان و شبه منتقدین کلی مورد تمسخر قرار گرفت و بعضی افراد به من تاختند که: درست نیست برای دیده شدن نام اثر را «خر» گذاشته‌ام !

پس از توزیع اما ورق برگشت ، مخاطبین جدی متوجه لایه‌های پنهان و وسیع خر شدند و خوشبختانه بسیار مورد توجه مخاطبین قرار گرفت و فروش بسیار خوبی داشت و بسیاری از افراد بازخوردهای بسیار مثبت و خوبی به اثر نشان دادند. از جمله بعضی از دوستان منتقد و شاعر مانند : جناب دکتر بهزاد خواجات ، زنده یاد جناب شمس آقاجانی ، جناب خسرو بنایی ، خانم دکتر پروین آزادی مقدم ، جناب محمد آشور ، جناب نانام و دیگر دوستانی که نامشان را در خاطر ندارم که بر این اثر نقد و خوانش نوشتند و یا لطف کرده و اثر را در صفحات مجازی‌شان معرفی کردند.

دومی  هم  "..." است که نسخه‌ی اولیه‌ی آن در سال۱۳۹۷ تولید شد و در اسفند سال ۱۴۰۰ به همت نشر سوسا مجوز پخش گرفت اما به دلیل مشکلات و موانع بسیار  در تیرماه ۱۴۰۱ تولید انبوه و روانه‌ی بازار شد که باز هم شعر است.  

برای تولید این اثر از سال ۹۷ تا ۱۴۰۱ مجبور به تحمل فشارهای روانی بسیاری شدم. چرا که جامعه‌ی بسته در آن زمان به من بسیار سخت گرفت و در بسیاری روزها واقعاً نا امیدم کرد.

شرکت‌های تولید نوار بهداشتی بعد از این که متوجه می‌شدند، نوارها را برای تولید یک اثر هنری می‌خواهم با وجود علاقمند شدن به اثر و تشویق کردنم  ، به من نوار بهداشتی نمی‌فروختند چرا که از عواقب فروش محصول خود و تبعات کار می‌ترسیدند. مغازه دارها هم تعداد مورد نیاز من را نداشتند. در نهایت بعد از ۳ سال تلاش من ۳۷۹ بسته نواربهداشتی مورد نظرم را از یک دلال خریدم و برای توجیه فروشنده به دروغ گفتم نوارها را برای یک مدرسه‌ی دخترانه‌ی روستایی می‌خواهم .

بعد از گذشتن از خوان اول و خرید نوارها این بار دیو چاپ و بسته‌بندی گریبانم را گرفت . من می‌خواستم نوارهای شعر در بسته بندی ساده مشابه عرف قرار بگیرند اما متأسفانه بعد از دو سال این در و آن در زدن متقاعد شدم تا اثر سر از پگ‌های زیپ کیپ در بیاورد.

چاپ لیبل‌ها و جای گذاریشان بر روی نوارها هم بسیار زمان برد ؛ چرا که می‌بایست هر نوار شعر سر حوصله و در محیطی تمیز آماده شود و به صورت تک به تک طبق ریتم مد نظر در پگ قرار بگیرند .

بسیاری از دوستان و نزدیکانم نیز سعی کردند منصرفم کنند از جمله دوستان ناشر و شاعر و بعضی دیگر از جمله همکار عزیز خانم مژگان اکبری ناشر سیب سرخ سعی کردند با یاد آوری این نکته که ما در ایران زندگی می‌کنیم مرا متوجه عواقب احتمالی چاپ و توزیع اثری با این فرم و ساختار کنند .

در ابتدا قرار بود این اثر را نشر سیب سرخ چاپ کند اما به دلیل ترس از عواقب کار خانم اکبری منصرف شدند . پس از تولید نیز به دلیل تحت فشار بودن ناشر توسط اداره‌ی ارشاد و اطلاعات برای محافظت از ایشان من کار را بایکوت کرده و در سکوت نشستم.

در حال حاظر دو اثر هم در دست چاپ دارم که ترجیح می دهم فعلا راجع به فرمت اجرایی آنها صحبت نکنم.  یکی از آثار محصول سال ۹۷ است دیگری محصول حد فاصل سال ۹۷ تا ۱۴۰۱. به جز آثار مربوط به حیطه ی چاپ ، من در آبان سال ۱۴۰۱ یک اثر اجرایی را هم تولید کردم ولی به دلیل آشفتگی حاکم بر جامعه از توزیع ویدئوهای اثر منصرف شدم. ولی احتمالا به زودی ویدئو‌ها را به اشتراک بگذارم


گراوند :  از هر کتاب شعرتان طبق همان اولویت که معرفی کردید؛ یک شعر و از هر داستان، ده، دوازده سطر از کتاب‌هایتان نمونه بیاورید.

سوفیا : چون آثار همزمان بین عامل‌های بصری و ادبی تعامل دارند بهتر این است که مخاطب آثار را از نزدیک ببیند . آوردن بخشی از اثر، معرف درست اثر نیست، همانطور که با دیدن یک تریلر نمی‌شود یک فیلم را دیده شده پنداشت.

شاید بشود بخش کوچکی از کار را معرفی و مشاهده کرد اما کامل نیست.ترجیح خودم این است که این جا را خالی بگذارم تا مخاطب ، اثر را ببیند و مطالعه کند اما با این حال به دلیل محدودیت‌های موجود گذاشتن یک تریلر هم بد نیست

                              


 

 گراوند : چه موانعی در مسیر پخش ، دیده و خوانده شدن آثارتان می‌بینید ؟

محمدرضا : بر خلاف جوامع پیشرفته که آرتیست و نویسنده صرفا دغدغه‌ی خلق دارد و باقی مسائل از جمله بیزینس و پخش و معرفی را مدیر برنامه یا گالری‌دار و ناشر عهده دارند، در ایران غالب بار این مسئولیت بر دوش مولف و هنرمند است. من به شخصه فرصت بیزینس نداشتم . یا مشغول خلق اثر و کنکاش در پدیده‌ها بودم یا درگیر امورات روزمره‌ی معاش.

در این بین مگر شانس و اقبالی به سراغ آدم بیاید و بر حسب اتفاق، اثر جایی که باید برود، برسد دست اهلش و خوانده یا دیده شود. دیگر آنکه ارتباط مخاطب امروز ادبی ما به خصوص شعر، طبقه‌ی خاصی است و همان طبقه‌ی خاص هم به دلیل مواجه شدن با انبوه آثار چاپ شده‌ی بدون هویت و  بدون ایده و حتی بدون داشتن زیبایی شناسی اولیه‌ی یک اثر، دل‌زده شده و به نوعی از شعر مایوس هستند. خواننده امروز ترجیح می‌دهد با همان گوشی توی دستش لابه‌لای صفحات مجازی به دنبال دغدغه‌هایش بگردد و اگر بر حسب اتفاق شعری چشمش را گرفت و مغزش را قلقلک کرد آن وقت شاید اراده کند و پی نویسنده و آثار منتشر شده‌اش ( در صورتی که لابه‌لای دغدغه‌های روزمره گم نشود ) را در کتابفروشی‌ها بگیرد.

بنابراین به نظر من آثار باید بسته به نیاز و شرایط امروز و زیست صنعتی و فست‌فودی و مصرف‌گرایانه‌ی جامعه، از نظر ارائه و اجرا تغییر داشته باشد تا به سهولت در دسترس مخاطب قرار بگیرد. دنیا دارد به سرعت تغییر می‌کند و ما نمی‌توانیم این تغییرات را انکار و یا سد معبر کنیم .از نظر من ارائه یک اثر به صورت کتاب در قفسه بیشتر نوستالوژیک است و نه نیاز و ضرورت امروز. باید بپذیرم که تکنولوژی و صنعت جزء لاینفک زندگی جوامع امروز هستند و برای بقا می‌باید با هوشیاری و زیرکی از این پتانسیل‌ها ( و نه در خدمت آن  ) بهره برد و حرف و نگاهمان را به جامعه رساند.

سوفیا : هر آنچه باید را محمد به شکل کامل بیان کرد . اما باید اضافه کنم هر کدام از کارها مشکلات خاص خودشان را دارند یا پیدا می‌کنند

در مورد کارهای بنده و همسرم پیش آمده که افرادی خواستار جمع شدن کتاب بودند و یا به بودن کتاب در پیشخوان اعتراض کردند چرا که از نوآوری می‌ترسند. کتاب‌فروشی‌ها هم معمولا با افراد خاص خودشان کار می‌کنند. معضل مافیا هم هست. منظور من از مافیا، مافیای جای خاصی نیست ؛ چرا که ما در میان قشر ظاهراً روشنفکر هم دار و دسته و گروهک‌هایی داریم که تمام رسانه‌ها را برای خود و دوستانشان یا بهتر بگویم نوچه‌هایشان غصب کرده‌اند. خود ما هم آدم دویدن دنبال تبلیغات و بازاریابی نیستم. خیلی‌ها شبانه روز در فضای مجازی مشغول تبلیغ کار خود هستند و در  تمام جلسات فعال در سطح کشور شرکت می کنند ، ما اما اینگونه نیستم و بیشتر دغدغه‌ی کشف و خلق داریم تا تبلیغات و بیزینس

 

گراوند : (شعر عین خوردن لوله‌ی مهتابیه) /(شعر بازی با زیپ شلواره)/ مقدمه‌ی کتاب ( است )...(شعر مثل کندن مو با موچین است...) / (شعر، کلاه لبه‌دار است ).../  (رابطه‌ی شعر با شاعر ، مثل اتمسفر است به فضانورد)  /همان ص ۱۸. این تعاریف از شعر، تعاریفی هستند که در چند سطر از مقدمه و همچنین در یکی از اشعارتان ارائه داده‌اید؛ تعریف شعر با شعر ، آیا تأکید شما بر نامتعارف بودن ِ شعرتان است؛  شعری که می‌خواهید خودتان تعریفی دوباره از آن ارائه دهید؟

محمدرضا : هر هنرمند و نویسنده تلاش دارد درکی شخصی از ساز و کار و رابطه‌ی اشیا با ابعادی چون مکان و فضا و چرایی و چگونگی‌های چیزها و هستی را  از خود ارائه کند . این روابط و نحوه‌ی چیدمان پیرامون هر مساله یا شی می‌تواند ما را به کشف جدیدی از آن مساله یا شی برساند که حقیقت آن شی یا رابطه و یا تعریفی دوباره و دیگر از آن رابطه را بر ما آشکار می‌کند  . برای من نگاه کردن به فرم طنز  لبه‌ی کلاه به همان اندازه شیطنت گونه است که به همان میزان دردآور چون کندن موی دماغ با مو چین ؛ یا می‌تواند بازیگوشانه باشد مثل وقتی که زیپ شلوار را بی آن که در پی مفهومی باشیم بالا و پایین می‌کشیم . زندگی امروز بیشتر کمیک است ، فانتزی است ، و در عین حال لحظه‌هایی هم هست که آدم از خودش پرسش‌هایی دارد . انسان امروز در معرض تناقضات است ، در معرض رسانه‌هاست . زندگی ما گاهی تغزلی است  ، گاه سیاست زده . گاه در تلاش برای فرو رفتن در تعاملات و روابط پیرامون اجتماع هستیم  ، گاهی در جهت گریز از ماتریکس ساخته و پرداخته‌ی نظام‌های سرمایه‌داری . من به شخصه مستثنی از این شرایط زیست محیطی نیستم اما تلاش من برای فهمیدن رابطه‌ی جدیدی از عناصر و متریال‌های زندگی امروز است  با عناصر طبیعی . تلاش من این است تا دست در فضای بین مسائل و اشیا ببرم و روابط چیزها را یک بار دیگر برای خود و مخاطب باز تعریف کنم

 

 گراوند : در مجموعه‌ی خر ، پاورقی‌ها پشتوانه‌ی متن محسوب می‌شوند؟ یا کلاً تفکیکی   به نام متن و پاورقی موضوعیت ندارد ؟ 

سوفیا : ما وقتی به یک آدم نگاه می‌کنیم صرفا به دستش یا پاهایش یا موهایش نگاه نمی‌کنیم. دل و روده‌اش را جدا از او نمی‌بینیم. آدم با مجموع اعضااش آدم تعریف می‌شود ، حتی اگر این اعضا قطع شده باشند. در مورد خر هم همینطور است . پاورقی‌ها بخشی از اثر هستند

من خر را یک خر ساختم. تقریبا در تمام آثار چاپ شده تا به امروز شما یک جلد دارید که فضایی در آن محبوس است و مخاطب روی جلد فقط یک نام می‌بیند  ، مثل یک زندان ؛ و در این زندان برای دیدن زندانی شما باید در زندان را باز کنید ؛ ولی خر اینگونه نیست. پشت جلد خر شعری هست که اصلا در اوراق داخلی نیست ،روی جلد هم فضای خودش را دارد

در واقع جلد خر  ، مانند دیگر اعضا اش پوست چسبیده به استخوان است و جدا کردن این اعضا از هم تعریف دیگری می‌آفریند جدای از خری که در آن زمان من ساختم .

 

گراوند : می‌نویسید و متفاوت می‌نویسید ؛ اما منتقدان ما نه درست می‌خوانند نه درست می‌نویسند؛ کسی هم که دستی به قلم دارد خود را شرح می دهد و خود را قطب عالم امکان شعر می‌داند و دیده‌ام که برخی کارهای خودشان را با عنایت به کارهای دیگران توضیح می‌دهند از فضای شعر امروز و اوضاع نقادی آن بگویید.

محمدرضا : برای ورود به ساحتی متفاوت، ابزاری متفاوت نیاز است . یک سامورایی با شمشیرش پیروز نبرد با مسلسل نیست . هر چند که بنا به سنت ساعتها قبل از مبارزه ، لبه‌ی شمشیر را صیقل داده و برق انداخته باشد . سوالی که همیشه در بدو ورود به جریان‌های نو برای ذهن منتقد و خواننده پیش می‌آید این است که ( این چیست؟ ) و چون بنا را بر داده‌ها و تعاریف از قبل داشته نسبت به آن گونه آثار می‌گذارد ، منتقد را دچار چالشی ذهنی می‌کند که یا باید در جهت فهم اثر بکوشد یا می‌باید تمامی ان چه تا به امروز از شعر یا هنر در ذهن ثبت کرده را به یکباره به زباله بریزد و با هویتی که از خود برای خود و جامعه ساخته خدا حافظی تلخی بکند. خواننده اعم از عام و روشنفکر و منتقد عموما جسارت مواجه شدن با خود به چالش کشیده شده را ندارند . بیشتر منتقدین امروز ما با استناد بر کتب نقد و مقالات دهه‌های قبل دست به تجزیه و تحلیل اثار می‌برند  تا مگر یک نفر پیدا شود و جسارت کند و متنی در باره‌ی آن اثر و جریان نو ارائه کرده و بتواند مخاطب و دیگر منتقدین را به اندکی تامل وا دارد . البته که از این دست اتفاقات همیشه در تاریخ هنر و ادبیات به وفور یافت می‌شود  .همیشه شروع یک جریان به اعتراض خیل متحجر سنت گرایانه‌ی منتقدین آن دوره منجر شده ، پس هنرمند و نویسنده در حکم دفاع از فلسفه‌ی اثرش شروع می‌کند به بیانه و تز دادن . سعی می‌کند برای اثرش سابقه و عقبه‌ی در خوری ارائه کند تا مبادا طرد شود که البته این نوع برخورد یک برخورد محافظه کارانه است تا با توسل بر امکانات القاب و اسامی دهن پر کن سعی در توجیه و معرفی اثر کند . البته که تاریخ  مکاتب ادبی هنری به ما نشان داده که هر جریان نو ابتدا با تمسخر مواجه شده سپس در حکم مکتب و جریانی ثبت شده . خیل وسیع اثار ادبی هنری در رد یا ادامه‌ی تکامل یافته‌ی جریان‌های پیش از خود بوده‌اند . ما از تاریخ ادبیات و هنر صرفا در جهت طبقه بندی اثار بهره می‌بریم نه توجیه. برای بنده ارائه یک اثر در قالب سبک دادائیستی اگر اولین در ایران باشد به همان اندازه مضحک است که نوشتن یک شعر در سبک عراقی . مگر آن‌که بشود رویکرد و ایده‌ای نو از دل این برخورد بوجود آورد که آنوقت دیگر داداییسم یا عراقی نخواهد بود .

سوفیا :  تفاوت‌ها حاصل زیست است. این زیست متفاوت من است که تفاوت‌ها را خلق می‌کند نه تعمد من بر نوشتن متنی که آن را نزیسته‌ام . این زیست می‌تواند زندگی من در دنیای مادی باشد، می‌تواند حاصل ساعت‌های پرسه زدن من در دنیای خیالاتم باشد

من آدم رهایی هستم و خیلی کم پیش می‌آید خودم را محدود کنم و همین امر سبب می‌شود درهایی را باز کنم و در مسیرهایی قدم بزنم که گاهی بسیار خلوت و یا کاملا بکر هستند

در سالهای کودکی تا ۲۰ سالگی به متفاوت بودن مایل بودم چرا که نیاز داشتم دیده و شنیده شوم اما پس از آن نگاهم تغییر کرد و تا به امروز به دنبال متفاوت را دیدن می‌گردم نه متفاوت بودن. با توجه به این رویکرد ممکن است اثری متفاوت خلق کنم ، ممکن است نکنم ولی از دیدن،خواندن و شنیدن آثار متفاوت و پخته‌ی دیگران به شدت لذت می‌برم. متاسفانه آثار کپی شده هیچ شعفی را در من بر نمی‌انگیزند،حتی اگر به بهترین شکل ممکن و بهتر از نسخه‌ی اصلی اثر اجرا شده باشند و یا کپی یک اثر آوانگارد در جایی دیگر باشند

در رابطه با بعضی از شاعران و هنرمندان که خودشان را قطب عالم امکان می‌دانند و یا کارهای خودشان را با عنایت به کارهای دیگران توضیح می‌دهند نیز باید بگویم  : از دیدگاه من آثار پخته‌ی اورجینال که دارای ابعاد مختلف هستند  ، نیازی به توضیح ندارند و خودشان،خودشان را معرفی می‌کنند ، مگر این که از زمانه‌ی خود فراتر رفته و یا کاملا با نگرش غالب زمانه متفاوت باشند که در این صورت هم نیازی به توضیحات بسیار طولانی حوصله سر بر نیست و سخت‌ترین و پیچیده‌ترین آثار را می‌توان با ساده‌ترین کلمات و مختصر و مفید معرفی کرد.    

زمانی توضیحات به کار می‌آیند که نمونه‌ی اثر خلق شده از پیش موجود نباشد و یا از نظر فیزیکی از پیش موجود باشد اما هنرمند با چیدمان و خلق کانسپتی جدید از اثر و یا با دادن توضیحات در رابطه با چرایی و چگونگی عملکرد آن چیدمان، نگاه ما به اثر را متفاوت کند یا حداقل به چالش بکشد 

این که شاعر یا هنرمندی صفحات طولانی توضیحات اضافه بدهد در رابطه با ارائه‌ی اثری که از پیش توسط شاعر یا هنرمند دیگری آفریده شده و بدون هیچ گونه تغییری در نگاه یا ساختار صفحه صفحه سفسطه ببافد ، صرفا فریب عام است _که متأسفانه در امروز دنیای شعر و هنر، این عام بسیار گسترده و بزرگ است _ عملی بیزینسی ست و ناجوانمردانه، کثیف، دزدی و توجیه دزدی‌ست.

این که ما این افراد که من نامشان را هنرجو و شعرجو می‌دانم  ، نه هنرمند و شاعر را زیاد می‌بینیم  ، به واسطه‌ی نداشتن مورخ حرفه‌ای تاریخ هنر،خاصه شعر معاصر است. کسی که باسواد،مستقل،سریع و تیز باشد و نتوانند او را بخرند

و همین طور به دلیل فقدان منتقد حرفه‌ای و دانش نقد است. منتقدان ما عموما نگاهی تک‌بعدی دارند و بیشتر شرح نویس هستند و یا دست به خوانش می‌زنند . نقد مقوله‌ای بسیار تخصصی،گسترده و چندوجهی‌ست و منتقد در بسیاری از زمینه‌ها باید صاحب علم و شناخت حداقلی باشد. بسیاری از منتقدان شعر ما دکترای ادبیات دارند اما از درک ساده‌ی یک اثر هنری عاجزند و حتی مبانی اولیه‌ی هنرهای تجسمی را نمی‌دانند و سبک‌ها را نمی‌شناسند.از آن طرف دوستان فعال در حیطه‌ی تجسمی ، شعر معاصر برایشان هنوز فروغ و شاملو و سپهری‌ست. این فاجعه است

 در خلق آثار امروز عامل‌های مختلفی دست در دست هم می‌دهند تا یک اثر شکل بگیرد. آثار امروز آثار کلاسیک دیروز نیستند و نمی‌توان آن‌ها را با مؤلفه‌های دانشگاهی اسلوب نگارش و مبانی نگارش نقد و بررسی کرد  . 

میشل فوکو در کتاب این یک چپق نیست در مورد رنه مگریت نقاش می‌نویسد و به قدری خوب و مسلط اثر مگریت را می‌شکافد و معرفی می‌کند که دریچه ی دید جدید و وسیعی برای دنیای هنرهای تجسمی زمان خود و پس از خود باز می کند ، آن هم با یک نقد و  نگاه . منتقد ادبی ما هنرهای بصری را نمی شناسد  . از روانشناسی چیزی نمی داند ؛ 

جامعه شناسی برایش آن شناختی‌ست که در سطح است و عموما بر آن تعداد کتابهایی که در حیطه‌ی ادبیات خوانده ، آن هم ادبیات کلاسیک تکیه داده و بسنده کرده است و این اشتباه است. این معاصر نیست

 


گراوند : تالیف که می‌کنید یعنی چه می‌کنید؟  مجموعه‌ی پلنگ صورتی را چه می‌نامید؟ درباره‌ی این مجموعه توضیح بیشتری برای مخاطبان بدهید.

محمدرضا: برای نمود پیدا کردن یک ایده شروع می‌کنیم به جستجو و کنکاش برای فرمت و ساختار و زبانی متناسب با آن ایده . برای همین است که گاه فکر می‌کنیم ایده بنا بر پتانسیل‌هایش به ما می‌گوید در چه وضعیت و ساحتی قرار بگیرد بهتر است.اما در اصل این قدرت تشخیص و میزان نبوغ و خلاقیت هنرمند و نویسنده است که می‌تواند از گزینه‌های پیش‌رو جهت ارائه اثر بهترین را بشناسد یا تولید کند

منِ مولف با بهره‌گیری از ابزار تکنولوژیک جدید علاوه بر زیبایی شناختی اثر، به دنبال رابطه و کارکردی اجتماعی ، فرهنگی در عصر حاضر می‌گردم . جایی که کالا و فرهنگ مصرف‌گرایانه ذائقه‌ی زیبایی شناختی مخاطب را با تغییر رو به رو کرده

آیا متن یک غزل سنتی با تصویر بزک شده و فتوشاپی از نویسنده در فلان پیج یا صفحه‌ی مجازی ، نوعی فعالیت تبلیغاتی  ، بیزینسی در جهت معرفی محصول و کالای خود به مخاطب امروز نیست؟

خواهیم دید که حتی در کلاسیک‌ترین قالب‌های ادبی هنری امروز، کالایی شدن نمود پیدا کرده اما منظور و نحوه‌ی ارائه ( خاطرات من و پلنگ صورتی ) صرفا کالایی شدن هنر نیست

( بودریار معتقد بود که نه تنها هنر در شبکه‌ای به هم پیوسته و نامرئی از تبلیغات و نمایش مصرف‌گرایانه گرفتار شده است  ، بلکه این شبکه عملا معنای جهان ما را تغییر داده) . برای من استفاده کردن از پتانسیل تبلیغات گرافیکی و بسته‌بندی‌ها و عرضه به صورت یک کالای در دسترس عموم ، راهکاری برای به تمسخر گرفتن و هجو کالایی شدن و افراط‌گرایی‌های صنعت فرهنگی دنیای معاصر است.

گراوند :  "خاطرات من و پلنگ صورتی "مجموعه شعری از شما که در قوطی کنسرو منتشر شده است؛ چه تفاوت‌ها یا ظرفیت‌هایی در این شعرها موجب گریز شما از قالب معمول کتاب شده است ؟

محمدرضا : به مخاطب امروز قدرت انتخاب داده شده تا در حکم مصرف کننده در عصر مدرن  بسته به ذائقه‌ی خو د محصولی را در سطل انداخته یا با لذت مزه مزه کند.

                      

مصرف گرایی در دنیای امروز اگر چه وجهی کریه و زننده از تسلط شرکت‌ها و نظام سرمایه‌داری و تبلیغات بیشماری که در ذائقه‌ی انسان امروز دخل و تصرف کرده را به نمایش می‌گذارد اما می‌تواند ابزار و امکانی باشد تا با بهره‌گیری از این پتانسیل زیستی ، در جهت راه پیدا کردن و به تامل و تفکر وا داشتن همان انسان مسخ شده گام برداشت و او را هر چند برای تاریخ مشخصی سر خوش کرد یا خنداند و یا جکسون پولاک نقاش عقیده داشت نمی‌شود با همان قلمو که رامبراند نقاشی می‌کرد ، آبستره خلق کرد  . ما نمی‌توانیم با همان ساز و کار و شیوه‌ی منسوخ و خسته کننده‌ی پیشین ، اثاری معاصر خلق کنیم .دنیای امروز به شدت پر سرعت است ، تزیینی است . در عصر ورود تکنولوژی ، pdf ها جای صفحات کاغذی را گرفتند

داده ها و اطلاعات بیولوژیکی و تمام آنچه بشر تا کنون دیده را می‌شود در یک فلش ریخت و گذاشت توی جیب . باری مخاطبی که به حاضر آماده عادت کرده ، فست فودی زندگی می‌کند را می شود با همان عادات غافلگیر و به چالش کشید

خاطرات من و پلنگ صورتی را می توان در سوپر مارکت‌های محله‌ای هم با قیمت یک کنسرو لوبیا پیدا کرد ، خرید و به خانه برد  .آنجاست که شاید در مواجهه با اولین برشی که از قوطی خارج می‌کند با خود فکر کند گول خورده  یا نیشخند معنا داری بزند و همین کافیست. ممکن است با خود فکرهایی بکند یا نه همان لحظه قوطی را بیندازد توی پلاستیک زباله تا از شر آن و افکاری که به سراغش آمده‌اند در امان باشد

                        


 

گراوند :  من مجموعه شعر متفاوتی از شما دیدم که به صورت بسته بندی و پکیج نوار بهداشتی ارائه دادید؛ بدون هیچ طرح پرسشی از شما می‌خواهم خودتان درباره‌ی این مجموعه شعرتان توضیحاتی بدهید؟

سوفیا : سه نقطه با اندام نوار بهداشتی به صورت پکیج در سال ۱۳۹۷ خلق شد و نوارهای بهداشتی بخشی از اثر هستند که امکان همراهی مخاطب در خلق و ادامه‌ی شعر با شاعر را فراهم می‌کنند . در این اثر ادامه یا پایان اثر به مخاطب سپرده شده است  و در واقع یک اثر باز و چند لایه است. درست مثل هنرهای جنبشی ؛ مثل آویزه‌های متحرک کالدر و یا حجم‌های تئو جان سن

در زمان خلق ، متن و نوارهای بهداشتی همچون گوشت و پوست و استخوان و هوشیاری در ذهن من نقش بستند و رشد کردند ؛ و من اجازه دادم بیایند و با هم فرم بگیرند ؛ بیایند و باشند

                        


گراوند : چرا با فرم دیگری این اثر را ارائه نکردید؟

 

سوفیا : پاسخ این سوال بسیار ریشه‌ای‌ست. من معتقدم هر اثر هنری اورجینال حاصل زیست هنرمند است و در خودش تمام ابعاد روحی، روانی، و جسمی و ذهنی هنرمند مثل اطلاعات روانشناختی، هنری، علمی، تاریخی، جهان‌شناسی و  ...پیش از خلق را دارد . در واقع این زندگی ، اطلاعات، دانش و نگاه یک هنرمند در زمان و مکانی مشخص هستند که با هم جمع شده و یک اثر را خلق می‌کنند.  چه بسا اگر من ایده خلق این اثر را  به شخص دیگری می‌سپردم  ، خروجی و اثری متفاوت تحویل می‌گرفتم

 این اثر با این ساختار، فرمت و متریال حاصل زندگی من و تجربیات زیسته‌ام تا سال ۱۳۹۷ است و در خودش تلاش آن سالها برای شکستن تابوی زنانه _ مردانه  را دارد. اگر می‌خواستم الان در سال ۱۴۰۲ این اثر را خلق کنم ، با توجه به آنچه در این یک سال بر ما رفت، خروجی هم از نظر متن و هم از نظر فرم بسیار متفاوت می‌شد

                              


 گراوند : بعضی‌ها با اشاره به شعرهای شما ( کارهایتان ) و مجموعه‌ی شعر تاس من که کار با کلمات روزنامه است می‌گویند : شعر ،سقوط کرده است ؛ من اما آن را هبوط می‌دانم که شعر را از جایگاه کاذب قدسی‌اش به زمین آورده است ، به جایی که باید باشد؛ نظر شما در این باره در رابطه با هبوط یا سقوط چیست ؟

 

محمدرضا : هنر،کالایی بود که از زمان وقوع انقلاب صنعتی در غرب به نسبت زیادی جایگاه  مقدس خود را از دست داد . شاعر نه پیامبر است و نه طبیب . کار هنر نه پند و اندرزهای حکیمانه و اخلاق مدارانه است و نه قصد دارد اخباری از ملکوت در قالب وحی به مخاطب ارائه کند . هنر کنکاشی است عینی یا ذهنی با استفاده از متریال‌های موجود جهت نمایش کالبد شکافی رابطه‌ی اشیا و چیزها به مخاطب .

هنر تلاش دارد لذت و ادراکی زیبایی شناختی از همنشینی چیزهای ناهمگون و نامتجانس پیدا کند و در مرحله‌ی بعد آن را با سایرین به اشتراک گذارد . 

سوفیا : این که چرا ما امروز در ایران بعد از این همه جنبش‌های هنری و ادبی که در کل جهان و این جغرافیا اتفاق افتاده ، اصرار بر تقدس داریم جای سوال دارد. امروز رسانه‌های بسیاری در اختیار ماست و ما با تمام دنیا در تعاملیم.علاوه بر این تعامل مخاطب ما قشری از جامعه است که خود را روشنفکر می‌داند و سعی در روشنفکر معرفی کردن خود دارد

چطور شخصی که خود را روشنفکر می‌داند و حرف‌های روشنفکرانه می‌زند ، با این نگاه بسته به ادبیات و هنر نگاه می‌کند ؟  خودش را فریب داده یا سعی در فریب ما دارد ؟ کدام‌اش ؟؟ 

 وقتی ما سعی  در تعریف و خلق یک اثر در ساحت قدسی و غیر قدسی می‌کنیم ، اثر را به سمت صنعتگری می‌بریم  . من صنعتگر نیستم. شما هم همینطور. ما هنرمندیم . ما اثر اورجینال خلق می‌کنیم نه کار دست چندم. اثر اورجینال تا پیش از خلق در هیچ کجا هیچ تعریفی ندارد

شعر امروز من و شما شعر سقوط کرده نیست . شعر ما در شکل و فرم دیگری در حال زندگی کردن است . شکل و فرمی که معاصر است و این اصلا ربطی به قدسی بودن یا نبودن ندارد . این نگاه که می‌گوید یک اثر باید قدسی باشد یا نباشد نگاه یک بازجوست . بازجویی که در بخش ایدئولوژی کار می‌کند . این نگاه یک هنرمند نیست . نگاه یک روشنفکر نیست . نگاه یک انسان معاصر نیست . نگاه یک بازجوست و ما بازجو نیستیم . ما وظیفه نداریم هیچگونه تعهدی برای چه خلق کردن و چگونه خلق کردن نداریم . در جایی شاید اثر بطلبد قدسی بنویسیم و در جایی دیگر نه ، نخواهیم قدسی بنویسیم و بخواهیم همینجا روی زمین باشیم

این که من هنرمند خودم را ملزم کنم قدسی بنویسم یا ننویسم ، یا اینگونه باشد یا اینگونه نباشد بی راهه رفتن و بستن دست و پاست.

 

گراوند : تکلیف مخاطب با کارهای شما چیست؟ وقتی مخاطب، شعر شما را در قوطی کنسرو یا هر شکل دیگر می‌خواند ؛ آیا جامعه و خود او آنقدر پیش آمده است که درکی از جایگاه‌های مختلف شعر با کانسپت جدید داشته باشد؟

 

محمدرضا:  چه چیز مشخص می‌کند که آیا جامعه آمادگی رویارویی با یک پدیده و یا شکل و فرم جدید را دارد یا نه ؟ آیا باید در مراکز و خیابان‌ها به راه بیفتیم و مصاحبه کنیم که اقا یا خانم شما آمادگی لازم را برای دیدن یک شعر به شکل قوطی دارید یا نه ؟ یا باید در شبکه های مجازی رای‌گیری کنیم ؟ من فکر می‌کنم انسان امروز، روزانه انقدر با عجایب گوناگون اعم از اخبار در باب بشقاب پرنده و تصاویری از مریخ گرفته تا موجودات شبیه سازی شده در مراکز تحقیقاتی تا تا تا  .....رو به رو شده که به راحتی بعد از مدت زمان کوتاهی بتواند با شکل‌های جدیدی از نحوه ارائه کنار بیاید . فکر که می‌کنم کنار آمدن با یک قوطی در عوض شکل متعارف آن بصورت کتاب به مراتب سهل و ساده‌تر از هضم و درک چگونگی زندگی کردن با فرا زمینی‌ها در آینده‌ی نه چندان دور است. چرا باید فکر کنیم مخاطب از اشکال دیگری از متن و هنر استقبال نمی‌کند ؟ آیا این خود ما نیستیم که می‌خواهیم هنوز با پیش فرض‌ها و عادات مرسوم گذشته از آنچه هنر بوده به سراغ مخاطب برویم ؟


پرسش گراوند از سوفیا : تکلیف مخاطب با کارهای شما چیست؟ وقتی مخاطب، شعر شما را در پکیج نوار بهداشتی با باز کردن نوار بهداشتی می‌خواند ؛ آیا جامعه و خو د ِاو آنقدر پیش آمده است که درکی از جایگاه‌های مختلف شعر با کانسپت جدید داشته باشد؟

 

سوفیا :  من برای مخاطب تعیین تکلیف نمی‌کنم. مخاطب خودش تصمیم می‌گیرد چگونه تعاملی با اثر داشته باشد. ممکن است آنقدر پیش آمده باشد که بخواهد با آن یک اثر هنری خلق کند یا هر کنش یا واکنش دیگری داشته باشد ممکن است آن را در سطل زباله بیندازد و این کاملا به خودش مربوط است. ولی در مورد این که آیا جامعه آنقدر پیش آمده که درکی از جایگاه‌های مختلف شعر با کانسپت جدید داشته باشد باید بگویم تا حدودی بله

در خصوص اثر (...) _ جدای از چند نفری که ناسزا گفتند یا نوشتند و توهین کردند  _ به قدری استقبال و تعامل مخاطبان با اثر خوب بود  به‌خصوص مخاطب  عام _ که من به وجد آمده و اشک ریختم. این دستاورد بزرگی‌ست

 

گراوند : بازی و بازیگوشی بخشی از کار شما یا شاید بگویم همه‌ی کار شماست،من این بازی در هنر،در شعر را در کار شما می‌بینم . خودتان این بازی را چطور می‌بینید؟ برای شما تثبیت قواعد این بازی مهم تر است یا تغییر مدام قواعد آن؟

محمدرضا : چیزهای به ظاهر جدی  ، افراد به ظاهر جدی،روابط ترجیحا جدی ، همه از نمای نزدیک کمیک و شوخی‌اند انسان در پشت جدیدت دارد چیزی را از خودش و دیگران قایم می‌کند و آن می‌تواند هر چیزی باشد از نوع ضعف.آدمی که با کارش حال می‌کند نمی‌تواند شعف خودش را مخفی کند . زندگی امروز همانطور که پیش‌تر گفتم بیشتر از آنکه جدی باشد کمیک است ، فانتزی است .لای اخبار روزانه خبری می‌خوانی راجع به لیگ قهرمانان اروپا. خبر بعدی گران شدن ۳۰ درصدی روغن نباتی و مایع . و بعد خبر بعدی حملات موشکی روسیه به اوکراین.و بعد خبری می‌آید مربوط به فاسد شدن ۵ هزار تن ذرت دپو شده در بندر عباس . این چیدمان دنیای ماست به صراحت کمیک و مسخره . انسان امروز لابه‌لای این چیزهای مسخره می‌خواهد به فلسفه‌ی وجودی خودش هم پی ببرد . هنر شکل بر هم زننده‌ی قواعد بازی روزمره‌ی جوامع است . طرح سوال در باب اینچنین نامتجانس های خبری و کشف روابط بین خبر حمله روسیه و عدم تامین مواد اولیه روغن از سوی اوکراین است . این اتفاقی است که در کلمات می‌افتد .

ما بازخورد آن را می‌بینیم . گاهی هم نمی‌بینیم و در حد یک کشف ذهنی باقی می‌مانند . در هنر تلاش می‌کنیم به جای روغن نباتی ، پیشنهاد تازه‌ای به مخاطب جهت طبخ بدهیم . در بازیگوشی‌هاست که می‌شود اشکال چیزها را بهم ریخت . دماغ را بیاورید جای دهن یا بیاورید جای چشم . از جابجایی‌های بازیگوشانه تعاریف و تاویل‌های تازه پدید می‌آید و به میزان تاویل‌ها ، دریچه هایی برای ورود به دنیاهایی که سابق بر این نبودند

هنر یک ریسک است . ریسک کردن جسورانه نسبت به خود و محیط . که اگر این ریسک و بازیگوشی‌اش را بگیرید می‌شود تکرار. و تکرار می‌شود مونتاژ . و مونتاژ همان صنعت است. دیده‌ایم هنرمندانی را که تمام عمر یک جور اجرا کرده‌اند .دو فرم را اورده‌اند به راست و در اثر بعد برده‌اند به چپ و یا ....و یا شاعرانی که تمام مجموعه اثار ارائه شده‌شان بی هیچ ریسکی، تکرار قبل‌ترهای خودشان یا دیگران بودند

من در تمام اثارم مثل کسی که تازه حرف زدن را یاد گرفته و دوست دارد با نگاه کردن به چیزهایی که کشف کرده ، برای دیگران تعریف کند ، شور چیدمان یک جمله را دارم . من  به دنبال تثبیت چیزی نیستم فقط می‌خواهم آنچه را دیده‌ام با دیگران به اشتراک بگذارم . قاعده‌ها باید در تاریخ هنر و ادبیات تثبیت و ثبت شوند نه در من که جنون پیدا کردن و برقرار کردن روابط چیزها را دارم


  سوال گراوند از محمدرضا و سوفیا : مجموعه‌ی (پلنگ صورتی) را در قالب قوطی کنسرو منتشر کردید ، خانم آزادی هم مجموعه‌ی اشعار  (...) را در بسته و پکیج نوار بهداشتی ارائه کردید . زمینه‌های این رویکرد شما در ارائه‌ی شعر به مثابه کالا چیست؟ انتظار شما از مخاطب به عنوان مشتری چیست؟ این کالا کدام نیازهای مخاطب /مشتری را برآورده می‌کند؟

 

محمدرضا : پیش‌تر در سوالات قبل ایده و طرز نگاه و چگونگی اجرای اثر به عنوان کالا را گفتم و این که چه عوامل و پتانسیل‌هایی موجب این نوع برخورد یا واضح‌تر بگویم ارائه اثر شد. وقتی مخاطب برای خرید وارد فروشگاه می‌شود شروع می‌کند به برداشتن چیزهایی که ممکن است نیاز مبرم یا کلا نیاز نباشد و صرفا به خاطر نوع گرافیک محصول مجاب و وسوسه به انتخاب آن محصول شود.پس انتخاب آن محصول برطرف کننده‌ی یک نیاز ذهنی است که توسط نظام‌های سرمایه‌داری و کارخانه‌ها برای خریدار تعریف شد. اما ما می‌خواهیم از این پتانسیل و کارکرد گرافیکی و مصرف‌گرایی ذهن مخاطب در جهت هوشیار کردن آن مخاطب بهره ببریم . ما عادت کرده بودیم با همه چیز بجنگیم با تجدد، مدرنیته و هر چیز دیگر اما ما باید یاد بگیریم از شگردهای موجود در جهت درست آن بهره ببریم . ( با همه این تعاریف گاه از خودم می‌پرسم؟ آیا هنر در عصر کنونی سرعت و تکاپو تا چه میزان می‌تواند اذهان عمومی را به چالش بکشد؟ 

 سوفیا: ( ... ) صرفاً شعر به مثابه کالا نیست؛ گرچه کالایی بودن یکی از جنبه‌های کارکردی این اثر است. (...) اثری برای رویارویی مخاطب با خود و به چالش کشیدن نگاه و زیست اوست . چه در زمینه‌ی روحی و روانی و چه در زمینه‌ی مادی و با کنش و یا واکنش مخاطب ادامه می‌یابد ؛ و مخاطب را دعوت می‌کند از نگاه سطحی به زندگی در هر جنبه‌ای _ حتی همین جنبه‌ی محدود بودن استفاده‌ی نوار بهداشتی برای بدن زنان _ عبور کند و تشویق شود در جایی بایستد که انسان می‌ایستد نه جنسیت این اثر اگر نیاز شخص خاص مخاطب را برطرف نکند ، تلاش کرده نیاز جامعه‌ی انسان تشنه‌ی زندگی را کمی بر طرف کند و نگاه جامعه را به سمت نگاه به انسان هل دهد .آن‌جا که بدن و جنسیت حرف نمی‌زنند ، انسان است که چشم در چشم  انسان می‌دوزد

 

گراوند : پس، کالا /شعر نیاز به تبلیغات بیزینسی دارد؟ چه موانعی بر سر راه فروش این کالا وجود دارد؟ برای تبلیغ و معرفی این کالا آیا بازاریابی کرده‌اید؟

 

محمدرضا : هر محصول به مجرد بوجود آمدن به دنبال عرضه است . چه گونه‌های سنتی شعر از قدیم تا به حال و چه گونه‌هایی که هنوز نمی‌دانیم قرار است با چه فرمت و اشکالی نمود پیدا کنند . وقتی اثری در ذهن خلق می‌شود  ، اولین مخاطب ، خود پدیدآورنده اثر است . پس خود پدید آورنده و خالق اثر در باب کیفیت محصول ذهنی خود شروع می‌کند به تجزیه و تحلیل کیفی و در صورتی که خود درونی و خود بیرونی به اجماع برسند  ممکن است در مرحله بعد به ارائه اثر در هر فرمتی اقدام کنند . تا قبل از ارائه و خارج شدن  ، بیزینس معنایی ندارد  اما وقتی اثر فرمت خود را یافت و در معرض دید قرار گرفت  ، به تبع پدیدآورنده می کوشد تا نگاه و جهان ذهنی بیرون آمده‌ی خود را با دیگران به اشتراک بگذارد  . در برخی جوامع  شاعری و نویسندگی شغل محسوب می‌شود پس متناسب با این شغل ، بیزینس ضروری است . اما خوب واقعیت این است که بیزینس در دنیای امروز و لا به لای تصرف رسانه‌ها و بیلبورد‌ها و غیره و غیره توسط ابر شرکت‌ها و ...مشکل است

در مورد بازاریابی محصولاتمان راستش را بخواهید باز هم مثل آثار قبل کوتاهی می‌کنیم  . گاهی خودمان را مقصر می‌کنیم پاره‌ای اوقات هم دیگران را که البته بیشتر بهانه‌هایی است برای توجیه کم کاری  اما در جایی که یک شاعر اضافه بر چگونگی و چرایی چیزها و دست به گریبان شدن با خود ذهنی و درگیری با اشیا و پدیده‌ها و اندیشیدن‌ها و غیره ، مجبور است حواسش را به معاش روزمره و واقعیت‌های زندگی شهری جمع کند ، افتادن دنبال بیزینس و مشتری مداری و ...سخت است . ما آگهی‌هایی برای جذب بیزینس من و بازارياب برای فروش محصول خود در رسانه‌ها و فضاهای مجازی انجام دادیم و با چند نفر به صورت تلفنی مصاحبه داشتیم که البته هنوز به توافق نرسیدیم

 

                               


سوال گراوند از محمدرضا : شعر اجرایی که به صحنه می‌آید مثل دیوار نوشته که بداهه اجرا می‌کنید با حضور مخاطب معنا پیدا می‌کند؛ در غیاب مخاطب آیا هنوز هم به اجرایی بودن آن اعتقاد دارید ؟

محمدرضا : ماهیت هنر با خلق آن توسط هنرمند معنا می‌یابد . همانطور که پیشتر گفتم هنر از نگاه من نوعی کنکاش است ، دست بردن و بر هم زننده‌ی نظم و منطق چیزها در جهت پیدا کردن تعریف و معنایی تازه و دیگر است . ما در زمان خلق یک اثر چه شعر چه نثر یا هر گونه اعم از کلاسیک و مدرن و غیره (طبقه‌بندی‌هایی تاریخی) به مخاطب فکر نمی‌کنیم . هر چند بعد از مکتوب یا اجرا شدن به دنبال انتشار بصورت کتاب یا اجرا در گالری یا خیابان هستیم. اجرای یک اثر شعری در خیابان ، اعتراض به صنعت نشر است . اعتراض به مافیای کاغذ است ، اعتراض به مالکیت دیوارهاست،اعتراض به بزک شدگی‌ها و تبلیغات صرف شرکت‌ها و متن‌های نه چندان فرهنگی است که سالها سعی در تصاحب فکر و اندیشه انسان شهرنشین دارد.  من اعتراض خودم را به این ساختار بیان کردم . یک دیوار از نظر من کمترین سهمی است که یک هنرمند از محیط زیستی خود دارد . قرار بر این نیست که در حضور مخاطب اثر اجرا شود  . شاید بعد از اجرا ، مخاطبانی از خیابان رد شوند و اثر را بخوانند شاید هم بلافاصله عوامل شهرداری با قوطی رنگ سر برسند و اثر را حذف کنند ، اما تاثیر آن در ذهن مخاطب یا دست کم مأمور شهرداری باقی خواهد ماند.

 

گراوند : چه عواملی در اجرایی نشدن شعر  یا نادیده انگاشتن آن دخیلند ؟

محمدرضا: شعر با نوع ایده و کنش و یا نوع اعتراض به چه ، می تواند بستر خودش را داشته باشد . شعر گاهی رول کاغذ می‌شود ، گاه توی قوطی می‌رود . می‌تواند سر از هر جایی در بیاورد آنچنان که تخیل می‌رود . می‌تواند روی دیواری نگاشته یا حک شود یا روی آب روان نوشته شود. می‌شود با هر متریال دم دستی کلمات رو چفت هم ، یا از هم دورشان کرد. روی چوب و درخت و سنگ یا حتی بر معابر و پیاده‌روها. از نظر من محدودیتی در اجرای یک اثر وجود ندارد. وقتی کلمات جای خودشان را پیدا کنند آن اتفاقی که باید بیفتد افتاده است حال بر هر سطحی با هر متریالی که باشد . یک شعر  افتاده روی سطح سیمانی به همان میزان شعر است که یک شعر چاپ شده در برگه اعلان ترحیم مشهدی فلانی


                                             

                          

 

 گراوند : آیا هر شاعر معاصری لزوما شعرش هم معاصرت دارد؟ بهتر و خلاصه‌تر بگویم شاعر معاصر کیست و چیست؟

محمدرضا : ما ابتدا باید بدانیم چه فاکتورهایی برای معاصر بودن مد نظر است؟ فیگور یک فرشته‌ی کلاسیک در موزه به همان میزان کلاسیک است که همان فیگور در مکان دیگر یعنی بر دیوار مستراح عمومی بین جاده‌ای می‌تواند تعریفی مدرن داشته باشد.  از نظر من معاصر بودن نوعی برخورد فکری امروزی داشتن است با پرسش‌های پیرامون و نه با پرسش‌ها و چیزهایی که پیشتر حتی به جواب هم رسیده‌اند . استفاده ابزاری از اصطلاح ها و کلمات امروزی در شعر ، بدون آن که در جهت تفکر یا ایده‌ای خاص باشند مثل ساختن مستراح است در پذیرایی یک خانه روستایی.

 

گراوند: اگر بخواهید شعر و ادبیات و هنر امروز را با زبان فانتزی برخی کتاب‌هایتان ، آسیب شناسی کنید؛ این موضوع را چگونه با آن زبان ، ملموس می‌کنید؟

محمدرضا : برخی به رئالیستی‌ترین شکل ممکن زندگی می‌کنند ، آنها موقع خواب پیژامه می‌پوشند و معمولا تا صبح کوچکترین غلتی نمی‌زنند . آن برخی‌ها صبح به سر کار می‌روند و فرصت کمتری برای خواندن و نوشتن دارند اما آنها می‌توانند ده جلد کتاب به نام ادبیات مدرن را به یکباره به ناشر تحویل دهند . اینکه چگونه و تحت تاثیر چه عواملی در چه محیطی این کتب مکتوب شده بر همگان پوشیده است .برخی‌ها پشت تریبون‌ها می‌ایستند و راجع به جنبش‌های هنری و ادبی به صراحت تمام سخن می‌گویند ،  آنها جوری کوبیسم را به مکتب باروک و روکوکو پیوند می‌دهند که مخاطب می‌گوید: عجب ؟!  اگر پنج تخم مرغ برای پنج وعده به این برخی‌ها بدهید محال است در نحوه‌ی سرخ کردن و یا پختن آنها دخل و تصرف کنند  .آن برخی‌ها درست مثل یک بنا یا مکانیک تحت آموزش استاد کار خود به کپی کردن دست می‌زنند .  آنها یک پیچ را همانطور باز و بسته می‌کنند که استادشان باز و بسته می‌کرد. در ادبیات ، کمپوزیسیون جمله را آنگونه می‌چینند که به آنها آموزش داده شده . برخی از آن برخی‌ها هم هستند که دنباله رو مد هستند .مثلا اگر جنبشی ادبی تحت عنوان  ،24یا  26پیدا شود بی‌چون و چرا پس از کش رفتن فرمول ساخت ، دست به کار شده شعری با مولفه‌های جنبش مذکور می‌سازند و رسما وارد جنبش  ،24یا  26می‌شوند.آن‌ها را به راحتی می‌توان در تمام شب‌نشینی‌ها،مجلات،محافل و دکان‌های ادبی رویت کرد


گراوند : در اجرای شعر خیابانی یا شعر حرکت بر آب روان یا نمونه‌های دیگر به چه ساحت‌هایی تازه از شعر توجه داشتید؟ 

محمدرضا : ایده‌ی اجرای شعر خیابانی همانطور که قبلا اشاره شد نوعی اعتراض بود . یک جور واکنش به مصائب زیستی و ضد فرهنگی موجود . ابزاری بود برای یافتن و به رسمیت شناساندن هویت من شهر نشین . سهمی است که به عنوان یک هنرمند می توانم از محیط بردارم و آن را با دیگران تقسیم کنم

اجرای دیگر روی آب روان اتفاق افتاد که نامش را شعر محیطی گذاشته‌ام . در این اجرا ، کلمات دنبال هم شنا می‌کردند.بعضی از حروف قبل از دست‌یابی به شکل از پیش آشنا ، دچار عدم شکل مشخص می‌شدند . برخی دیگر خودشان را در بستر آب به هم نزدیک می‌کردند 

                        

                      

و شکل و کمپوزیسیونی نو از خود بروز می‌دادند .این اجرا را نمی‌توان صرفا نوعی اعتراض دانست چرا که ساحت و مکان ارائه تغییر کرده و آن چه اتفاق می‌افتد درست همان اتفاقی است که انتظار می‌رود در زبان رخ دهد . یک جور خلسه‌ی زبانی است که متناسب با شدت جریان آب یا راکدی آن می‌تواند متغیر باشد

در این اجرا کلمات،گاه مقطع و بریده می‌شدند،گاه در جریان حرکت ، شکل خود را از دست می‌دادند و گاهی به شکل دیگری تبدیل می‌شدند .شعر از پیش انتخاب شده‌ای وجود نداشت. آن‌چه بود در لحظه بر سطح آب رقم می‌خورد . دقیقا مثل وقتی که قصد داریم یک متن را روی کاغذ بیاوریم و آنچه که مخاطب نمی‌بیند همین گم‌شدگی‌ها و پراکندگی‌های حروف و کلمات توی ذهن نویسنده است . در زمان خلق اثر، این گریزهای کلمات از هم ، این در هم تنیدگی‌ها و نام‌ها و اشیا و اشکال و نمادها و علامات نگارشی و حتی عباراتی که گاهی جزئی از متن می‌شوند و بعدها در ویرایش و بازنویسی حذف می‌شوند و در نسخه‌ی تایپی موجود در pdf  یا نسخه‌ی کاغذی ردی از آنها به جا نمی‌ماند ، جز متن هستند . به آنها در این اجرا اجازه داده شد تا در مقابل دوربین و مخاطب از هویت خودشان دفاع کنند . آن چه در عکس و کلیپ موجود از اجرای این اثر ثبت گردید تلاشی بود در جهت نشان دادن بخش قابل توجهی از روند شکلگیری یک متن در ذهن و زبان بیرون و درون شاعر توأمان

                       

                      

                     

                         

 

سوال گراوند از سوفیا : با توجه به گرایش‌های جدید در شعر؛ هایپرتکست، پرفورمنس، شعر نمایشی ، صوتی و ...وضعیت شعر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

سوفیا : این گوناگونی و گرایش‌های متفاوت نشان از زنده بودن شعر معاصر دارد.و هم برای سلامت شعر‌ و هم سلامت مخاطب معاصر مفید است.جهان هستی همیشه چند وجهی و متنوع بوده و تا همیشه خواهد بود .تمام آن‌چه ما آن را زندگی می‌نامیم بر همین امر مقرر است. هر ساحتی از هنر و ادبیات هم همین‌گونه باید باشد . غیر از این باشد محکوم به تکرار و فناست.

در میان همین گوناگونی‌هاست که بذرهای کوچک جوانه می‌زنند رشد می‌کنند و جهان شعر را زیباتر می‌سازند . حتی اگر علف شتر بشوند در بیابان و یا گزنه‌ی پر تیغ کنار جویبار .

خود من سه اثر شعری متفاوت در سه فرم اجرایی متفاوت دارم .یکی ( خر )  که روی کاغذ و توی جلد رفته فرمت کتاب گرفته ،  دیگری (... )  که نوار بهداشتی‌ست و سومی که نامی بر آن ننهاده‌ام اما اثری اجرایی‌ست و موها را بخشی از خود کرده . همه‌ی این آثار شعر هستند در اندام‌هایی متفاوت با تأویل‌ها و زیبایی‌های متفاوت در جهان شعر.

 

 گراوند :  با توجه به مجموعه‌ی(...)  هر مصرف کننده‌ی نوار بهداشتی شعر را قبل یا بعد ازکاربرد می‌خواند،مخاطب می‌تواند مرد یا زن باشد؛ اما عملا این مجموعه برای خانم‌هاست ؛ با این رویکرد آیا می‌توان گفت:  مخاطب ذهنی شما از پیش،خانم‌ها بودند و آیا شما پیشاپیش به این تفکیک جنسیتی فکر می‌کردید ؟

سوفیا : خیر این مجموعه اثری برای انسان است .انسان ورای جنسیت .

 اگر کمی با حوصله تر اثر را بخوانید در می یابید که این  اثر دعوتی برای بازبینی “خود“ است. خودی که محدود در جسم و جنسیت نیست. گرچه تا به امروز نوار بهداشتی برای زنان مورد استفاده قرار گرفته اما این اثر نوار بهداشتی نیست. نوار بهداشتی بخش کوچکی از کل بزرگ شعر  (...) است. و در این اثر تعریف و کارکرد دیگری دارد.

این اثر از همان لحظات ابتدایی آفرینش اعتراضی بود به تمام  محدودیت‌ها ، تحقیر شدن‌ها و تقلیل دادن‌های انسان به جسم در تمام سال‌هایی که در اجتماعات ناسالم زیسته و دردهایی که به سبب جنسیت و کالا معرفی شدن کشیده و داده_ فارغ از زن یا مرد بودن ، برای شکستن تابوی جنسیت و برای کمک به انسان معاصر ، برای بازیابی هویت‌اش خلق شده و پس از خلق، من آن را با شما به اشتراک گذاشته‌ام .  ما بدن‌هایمان و جنسیت‌هایمان نیستیم. ما انسانیم . بسیار بسیار بسیار عمیق‌تر و عزیزتر از زنانگی یا مردانگی‌مان . نباید در حد ابزار بودن و کالا بودن خودمان را تقلیل دهیم . اگر دقت کرده باشید من هرگز در کنار  آثارم از پسوند زنان و یا مربوط به زنان استفاده نکرده‌ام . چرا که از اثرات سوء و تقلیل دهنده‌ی محدود کردن انسان به یکی از جنسیت‌هایش کاملن آگاهم . در تمام روزهایی که دوستان شاعر و هنرمند من چه از سر خیر خواهی چه از سر ناآگاهی و یا به هر دلیل دیگری از پسوند زن یا زنان در کنار اثر خلق شده مثل شعر ، داستان، نقاشی و امثالهم استفاده می‌کردند و ترکیب شعر زنان و ... را می‌ساختند ، من کنار آثارم می‌نوشتم : انسان

تا اثر سوء و تفکیک کننده‌ی ترکیب مورد استفاده‌ی دوستان را کم کنم و بر وجه برابر کننده‌ی آن بیفزایم . ما نیازمند بیدار کردن حس عمیق برابری دو جنس انسان در عمق وجودمان هستیم و یکی از راه‌های رسیدن به این مهم استفاده از عبارات و ترکیبات درست است . وقتی برای کمک به یک امر مربوط به انسان _زنان یا مردان_ در یک جامعه‌ی بسته بر افزودن پسوند “زنان” یا(مردان ) به آن امر و عمل اصرار می ورزیم نتیجه دریافتی آن چیزی نیست که  در آغاز مد نظر داشته‌ایم. چرا که اضافه کردن پسوند زنان به هر جریان و عملی _حتی به نیت خیر و کمک کردن به زنان_ در عمل نتیجه‌ی معکوس دارد. می‌رود ته ناخودآگاه مخاطب عام می‌نشیند و درست در همان نقطه‌ی گم ، بذر عمیق جدایی می‌کارد . سه نقطه  ( ... ) در جدال با جدایی و تفکیک است.

گراوند : آن‌چه گفته‌ام منافاتی با موضوعیت کلی انسان ندارد؛ اما شما برای شکستن تابوی جنسیت از المانی جنسی( زنانه) استفاده کرده‌اید( نوار بهداشتی) و این مثلا فرق می‌کند با به کار بردن پوشکی که می‌تواند مردانه یا زنانه باشد و نگاهی جنسی بر آن نباشد،  با این توصیفات،  و این توضیح که پذیرش جنسیت به معنای تاکید بر تفکیک جنسی نیست ،  و همچنین با پذیرش این نکته از جانب شما که خواستی فمنیستی در کار نیست ؛ ( هر چند ناخوداگاه شما در این انتخاب به نفع جنسیت زنانه عمل کرده است). اما گزاره‌ها همان طور که گفتید فارغ از جنسیت‌اند:(  آن/ جاده ی /افتاده/ بر /مسیر/ که/ لکه‌ی/ انسان/ است). یا ( از /کلام/ می خزد/ به دهان/نور/ در صوت/ گم / می‌شود)

این ناهمخوانی در کتمان جنسیت و استفاده از المانی جنسی را چگونه توجیه می‌کنید؟ این حرکت و اقدام را چگونه می‌توان در معرضی خنثی و غیر جنسیت زده و شاید کنشی هرمافرودیت قلمداد کرد؟

 

سوفیا : برخی المان‌ها را ما با جنسیت خاصی می‌شناسیم مثلا صرفا زنانه یا صرفا مردانه هستند .

زمانی که ما استفاده‌ی متفاوتی از آنها می‌کنیم، استفاده‌ای غیر از آنچه تا به امروز از این آلمان‌ها شده و جایگاه کاربردی آنها را عوض می‌کنیم ، عملا آنها را از سیطره‌ی اختیار یک جنسیت خاص خارج می‌کنیم و تعریف و دنیای جدیدی به آن می‌بخشیم .

(...) شعری‌ست پیوسته با نوار بهداشتی. خود نوارها بخشی از شعر هستند. شعری که محدود به جنسیت خاصی نیست گرچه همان پتانسیل استفاده برای برون ریزی و دعوت به برون ریزی را در خود دارد ولی یک اثر هنری جدید است .

تا به امروز نوار بهداشتی محصولی بوده جهت استفاده‌ی خانم در زمان پریود. در( ... ) نوار بهداشتی بخشی از شعر و اثر هنری شده و از این تعریف محدود فراتر رفته و سبب شده مخاطب  با هر جنسیتی با خودش و با تعریفی که تا به امروز از زندگی و جهان پیرامونش داشته است روبرو شود. و به همین دلیل هم هست که من معتقدم این شعر با من تمام نمی‌شود. با من شروع شده اما با مخاطب ادامه می‌یابد یا رها می‌شود. چون ممکن است مخاطب هر کاری با نوار بهداشتی بکند که یک تعریف جدید یک فضای جدید و یا یک کانسپت جدید خلق کند.

یکی از بحث های اولیه‌ای که ( ... ) مطرح می‌کند تغییر کاربری‌ست .کاربری و تبدیل شدن از وسیله و شی به شعر و بستر شعر. از دیدگاه کسی که شعر را نخوانده و یا از جنبه های مختلف تأویل پذیر متن صرفا یک جنبه را دیده ممکن است این طور به نظر برسد که این اثر مختص زنان است ولی اگر همان شخص اثر را از ابتدا بخواند متوجه دو موضوع خواهد شد اول این که نوار بهداشتی و متن هیچ تعارضی با هم ندارند و بخش جدایی ناپذیر هم هستند و هر دو متن هستند و دوم این که ( ... ) اثری مختص به جنسیت زنان نیست گرچه می‌تواند در خدمت آنان باشد به همان میزان که در خدمت مردان .

اولین چیزی که مخاطب در مواجهه با جلد پکیج و آرم و لوگوی اثر با آن مواجه می‌شود متن است و با این پیش فرض که یک اثر هنری را در دست دارم به سراغ محتویات اثر می‌رود

روایت‌های بعدی بعد از این مواجهه به وجود می‌آیند و مخاطب ممکن است از خودش بپرسد آیا من شاعر هدفم کمک به جنسیت خاصی بوده ؟؟ آیا این یک اثر فمینیستی است ؟؟ یا فمینیستی نیست ؟ 

البته در این میان بوده‌اند افرادی که صرفا نواربهداشتی را دیده‌اند و بعضی‌هایشان آمده‌اند و به من خالق اثر فحش داده‌اند یا زیر پست‌هایم در اینستاگرام کامنت حاوی توهین و خزعبلات نوشته‌اند . این افراد اثر هنری را نمی‌بینند . حتی موهبتی که من به خودمان بخشیده‌ام را هم  نمی‌بینند آن‌ها تنها ذهنیت خودشان را می‌بینند و آن تعریفی که خودشان از هر چیزی دارند را می‌بینند و دلیل حمله ور شدنشان به من و فحش دادن و توهین کردنشان به من خالق ، ترس وعدم جرات‌شان در مواجهه با خودشان است . آنها از مواجهه با خودشان و دیدگاه‌شان می‌ترسند.برای همین آشفته می‌شوند و نمی‌توانند تحمل کنند.

 

این اثر اثری‌ست که هر مخاطبی را در ابتدا با خودش مواجهه می‌کند و او را در جایگاه یک خالق می‌نشاند و به او این فرصت را می دهد که خلق کند خلقی نه از عدم و از جایی عجیب و غریب ، از همان‌جایی که شاید روزمره است ، شاید پست‌ترین و کثیف‌ترین قسمت وجود و زندگی‌ست ، شاید بی‌استفاده‌ترین قسمت است  یا تاریک‌ترین قسمت . می‌گوید بیا خودت را ببین، خراب کن ،  بیرون بریز ، از نو بساز چند نفر جرات مواجهه با خود را دارند ؟؟ چند نفر جرات و توان از نو ساختن خود را دارند؟

 این اثر به حدی گسترده است و به حدی لایه لایه است و به حدی به مخاطب امکان خواندن و استفاده برای موارد مختلف را می دهد که تأویل و خواندنش فرد به فرد می‌تواند متفاوت باشد. و این بستگی به مخاطب دارد . به در کش از جهان و از چیستی جهان و تعریفی که از هر چیزی دارد . من بر هر بستر دیگری اگر این اثر را می‌آفریدم عمق و غنای ( ... ) را نداشت کما این که اثر دیگری می‌شد با فرم ،  فضا و کانسپت خاص خودش ولی به این شکل کامل و همه جوره چفت نبود . نوار بهداشتی پتانسیل هر آن چه مد نظر من بود را در خود داشت.

 

گراوند : عده‌ای می‌گویند: عصر اصالت هنری تمام شده است؛ عصر، عصر کپی‌هاست. من از این بحث اصالت و کپی و کپی برابر اصل می‌گذرم و پرسش را این طور مطرح می‌کنم که اگر شخص دیگری همین کارهای شما را به همین‌نحو کم و بیش،انجام دهد و گزاره‌های اول پرسش را ادله‌ی خود کند؛ چه پاسخی برایش دارید؟فرضا ایده‌های شما بعد از انتشار که به خوبی هم توزیع نمی شوند در جای دیگری توسط شخص دیگری ارائه شوند؛ آنچه در این ارائه‌ها از نظر شما اهمیت دارد چیست؟ آیا همین که به جریان سیالیت شعر اعتقاد دارید( این را با جریان سیال ذهن اشتباه نگیرید) که مدام در تکاپوی نو به نوی شعر خود هستید ؛ برای شما کافی‌ست؟ واکنش یا بهتربگویم‌ پاسخ شما به ایده‌خواری چیست؟

 

سوفیا: از نظر من عصر، عصر کپی‌ها نیست. حقیقت ماجرا این است که اورجینال‌ها اگر نه به تعداد کپی‌ها، ولی با قدرت بیشتری در حال رشد و تکثیر هستند و ما به سمت هر چه اورجینال‌تر پیش می‌رویم. دنیا را همیشه اورجینال‌ها تغییر داده‌اند ؛ آنها که توانسته‌اند چیزی خلق کنند . عصر ، عصر کپی‌ها نیست ، کپی‌ها چون در تیراژ بالا تکثیر می‌شوند ، بیشتر در دسترس عامه قرار دارند .وقتی ما از آثار اورجینال حرف می‌زنیم از آثاری حرف می‌زنیم که خلاقانه هستند و من فکر می‌کنم برای پاسخ درست به پرسش شما نیاز هست اول خلاقیت را تعریف کنیم . وقتی من شاعر ، هنرمند یا نویسنده مدعی خلق چیزی می‌شوم ؛ برای مثال : شعری اکسپرسیو گفته‌ام ، یک نقاشی اکپرسیو کشیده‌ام و خودم را به عنوان یک آرتیست خلاق که خالق اثری است معرفی می کنم ؛ اگر اثر من تعاریفی داشته باشد  خارج از تعاریفی که تا به امروز از فاکتورهای سبک اکسپرسیونیست ارائه شده ، اثر من یک اثر خلق شده اورجینال است و من می توانم داعیه خلق کردن و خلاق بودن داشته باشم ولی اگر اثر من حتی با بهترین چیدمان کلمات. با بهترین کانسپت و یا قوی‌ترین تاش‌ها و هم نشینی رنگ‌ها ، پیش از من توسط دیگری نمونه‌ای از این دست اجرا شده باشد و در جای دیگری نمونه‌ای از آن خلق شده باشد ، من یک فرد خلاق نیستم ، من یک خالق نیستم و نمی‌توانم مدعی خلق اثر باشم .و این تعریف خلاقیت نیست . خلاقیت یعنی چیزی که تا به حال هیچ تعریف و هیچ مشابهی از آن وجود نداشته باشد . چیزی که از قبل وجود داشته،وجود داشته و من تنها می‌توانم تکثیرش کنم و در این صورت من یک تکثیر کننده خواهم بود.

عده ای که ایده خواری می‌کنند ، ایده دزدی می‌کنند در واقع تکثیر کننده هستند نه خالق .

مساله ای که گاهی سبب ناراحتی ما می‌شود ، دزدیده شدن و گسترش آثار ما توسط افراد دیگر و با نام آن‌ها پیش از توزیع درست توسط خودمان است .یکی از ضعف‌های خود من این است تا زمانی که درگیر خلق کردن هستم ، درگیر دیده شدن نیستم اگر هم دغدغه‌ای برای دیده شدن در من باشد ، چون روح و ذهنم درگیر خلق مداوم است آن انرژی و وقت لازم برای در ویترین قرار دادن آثارم را ندارم .

 

گراوند: یعنی هیچ ناراحتی بابت دزدیده شدن و یا کپی برداری از آثارتان ندارید ؟

 

سوفیا: در گذشته عصبانی و یا ناراحت می‌شدم . هنوز هم می‌شوم ولی خیلی کم .به این نتیجه رسیده‌ام که من باید کارم را ادامه دهم . به عنوان کسی که خود را خالق می‌داند نمی‌توانم مدام خودم را متوقف کنم و انرژی‌ام را خرج دنبال کردن این آدمها کنم

محمدرضا: نمی‌شود جلوی آنها را گرفت .

سوفیا: نمی‌شود واقعاً ! تعدادشان هم زیاد است.یک اثر تا زمانی که ارائه نشده در دست خودمان است اما به محض بیرون رفتن دیگر مال ما نیست ؛ نمی‌توانیم در جهان بیرون به دنبال‌ش بدویم .

محمدرضا: شاید این ضعف دنیای هنر و ادبیات ماست ، آنهایی که اورجینال هستند را بایکوت می‌کند و حمایتی برای معرفی و یا  دیده‌شدنشان نمی‌کند. .

سوفیا : در این عصر از کپی‌ها و کپی‌کارها در سراسر دنیا حمایت می‌شود ؛ حقیقت قضیه این است ؛ چون کپی کارها را می‌شود خرید ؛ می‌شود به آن‌ها جهت داد و تحت کنترل گرفت.

 

محمدرضا: عصر پشتیبانی از کپی‌کارهاست.به جز این‌ها به نظر من ، کپی کارها معمولا صبر می‌کنند تا بازخوردهای جامعه را ببینند ، آیا نگاه‌ها به اثر مثبت بوده یا منفی ؟ اگر نگاه‌ها مثبت نباشد ، آن‌ها هم جرات این که بروند و اثر را کپی بکنند ، پیدا نمی کنند چون آن‌ها می‌خواهند دیده شوند . شخصی که اثر جدیدی تولید می‌کند ممکن است تا سالها زخم زبان‌ها ، توهین‌ها و مسخره شدن‌ها را بخاطر آن چه ارائه کرده را تحمل کند . کپی‌کارها چکار می‌کنند ؟ می‌ایستند ببینند اگر توجه مثبتی به اثر شد و یا ایده توجه‌ها را به خود جلب کرد ، آن وقت شروع می‌کنند به کپی و تکثیر از اثر و چون خالق اصلی یک پیش فرض برای جامعه‌ی هنر و ادبیات ما به وجود آورده ، کپی کارها سریع‌تر پذیرفته و دیده می‌شوند . مثل کپی‌هایی که از کفش آدیداس می‌شود چون آرم و لوگوی شرکت اصلی روی محصولات کپی درج شده ، همین پیش فرض باعث می شود مصرف کننده بدون توجه به جنبه‌های کیفی محصول آن را خریداری کند. در اکثر موارد این گونه است،یک نفر سد شکنی می‌کند،زخم زبان جامعه را به جان می‌خرد بعد ایده‌خواران شروع به تکثیر با سرعت بالا می‌کنند . من فکر می‌کنم کسانی که در حوزه‌ی نقد ، به خصوص نقد ادبی کار می‌کنند یک جایی باید تعارف را کنار بگذارند.الان می‌بینم بعضی افراد بدون این که ردی از خلاقیت در آثارشان باشد به یکباره اثری متفاوت را ارائه می‌دهند و مدعی خلاقیت و نو‌آوری می‌شوند.در این مواقع می‌بایست مخاطب و منتقد اگر حرفه‌ای برخورد کند ، صادقانه این مساله را از خودش بپرسد فردی که تا به امروز در آثارش چنین ذهنیت و یا روالی نداشته چه اتفاقی منجر به ارائه چنین اثری شده .؟

چطور ممکن است بدون طی کردن یک روند، دست به نوآوری زد؟ حتی یک اختراع ساده ، ماحصل آزمون و خطاهایی است که مخترع پشت سر گذاشته ؛ این روند ، این طی شدن مسیر در آثار بسیاری از افراد کپی کار و ایده خوار وجود ندارد و با اندک زیرکی مخاطب و یا منتقد قابل تشخیص است . انگار بته‌ای بوده‌اند که یک شبه از زیر خاک سر در آورده‌اند و تبدیل شده‌اند به درخت

یک جای کار می‌لنگد . داستان جک و لوبیای سحر آمیز در فانتزی و تخیل اتفاق می‌افتد که بذر لوبیا یک شبه تبدیل به درختی عظیم الجثه شده تا آسمانها می‌رود بالا. هر محصول هنری ادبی ، توسط آرتیست ، فرایند خاصی را طی می‌کند تا به شکل مشخصی دست پیدا کند . این فرایند بسته به میزان نبوغ و خلاقیت و متریال‌های موجود اعم از زبان و سطح و فرمت ارائه می تواند شکل‌های متفاوتی از نتیجه نهایی را بر خود آرتیست و مخاطب نمایان کند .

حتی اگر یک اثر هنری با کیفیت در حد و اندازه‌ی اثر اصلی باز تولید شود باز هم ما می‌دانیم با اثر اصل سر و کار نداریم .بار اصل بودن اثر را ایده به گرده می‌کشد .

غیر ممکن است یک کپی بتواند با اصل رقابت کند . مگر آن که اثر اولیه ناقص الخلقه بوده باشد . ایده‌ای ناقص که با سهل انگاری در نحوه و چگونگی ارائه ، توسط شاعر یا نویسنده و هنرمند ارائه شده ؛ در چنین وضعیتی ممکن است یک نویسنده و یا آرتیست دیگر ، همان ایده را بگیرد و با بهره‌گیری از ابزار و شرایط مناسب، یک اجرای موفق تر از اصل را ارائه دهد.

 

سوفیا: بله این یک اجرای جدید است اقتباس شده از ایده‌ی اثر اصلی.

 

گراوند: محمدرضا کنسرو شعر را ارائه کرد و سوفیا پکیج شعری را ؛ اگر کسی بیاید مثلا در پاکت پفک یا قوطی کنسرو خوابیده شعرش را ارائه کند ؛ یا مثلا در بطری دلستر ، در این صورت آیا اثر یک اجرای جدید است یا کپی محسوب می شود ؟

 

محمدرضا : اگر کسی شعرش را بگذارد توی پاکت پفک ، بگذارد توی پاکت چیپس یا بسته بندی‌هایی با اشکال مختلف، گرچه آن اثر شعری تعریفی متفاوت می‌یابد، اما همچنان ایده همان است که ما ارائه دادیم. و مهم ایده‌ی نحوه ی ارائه است . ایده‌ی این که برای اولین‌بار، شعر را از شکل متعارف آن خارج کرده،  به صورت محصولی مصرفی  در دسترس عام قرار دادیم؛ ایده این است.

ایده این نیست که من می‌توانم اثرم را توی قوطی بگذارم یا از قوطی خارج کنم بگذارم توی پوسته‌ی پفک یا ... اگر سوفیا همین پکیج شعر که روی نوار بهداشتی ارائه کرده را اولین بار روی کاندوم اجرا می‌کرد، چون اولین بار شعر را به عنوان محصول مصرفی ارائه کرده ارزشمند بود نه این که صرفاً چون روی کاندوم یا هر چیز دیگری اجرا شده. ارزش به این است که او این ایده را برای اولین‌بار مطرح کرده، همانطور که خود من.

 

سوفیا: ببین !  قبل از ما هم افرادی شعر را از فرمت کتاب خارج کرده‌اند مثل شعرهایی که به صورت اجرایی انجام شده‌اند.

محمدرضا : به محض این که مخاطب در پکیج شعر تو را باز می‌کند یا در قوطی من را باز می‌کند تاریخ انقضای محصول رقم می خورد. ممکن است سالها ادامه داشته باشد در ذهن‌ها ، یا ممکن است مثل کسی که نوار را در سطل زباله می‌اندازد ، برایش فرم بیرونی تمام شود اما جریان ذهنی و روایت‌هایی که تحت تاثیر مواجه شدن با اثر در ذهن اتفاق افتاده ادامه داشته باشد.

من این ایده‌خواری از مجموعه: (تاس را دوباره بینداز) شما که استفاده از برش‌های روزنامه برای کشف و خلق زیبایی شاعرانه بود را بعد از منتشر شدن این مجموعه دیدم

دیدم که یکی از شاعران چطور این ایده را با نام خود و با چسباندن عناوین و سبقه ، ارائه دادند. هر چند مخاطب تیز بین به محض روبرو شدن با این اتفاق ، به متن کپی نیشخند می‌زند اما برای شاعری که وقت صرف ایده پردازی کرده ، ریاضت کشیده و حالا که باید ثمره و نتیجه‌ی کارش را ببیند ، تنها چیزی که می‌بیند کپی کردن کارش است و این مسئله واقعا دردآور است 





ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات