شعر 1
باید از راهی که آمدم، نه
از راه های
نیامده بازگردم
می خواهم دورت بزنم
آغوشت را باز کن!
کلمه هایم را پس
بده!
مرا به خودم بازگردان
باید از تو سر بروم.
چیزی به رشت نمانده
ام
می خواهم چنان با لهجه ی شمالی هق هق کنم
که باران چتری بر سرم
بگیرد.
می خواهم تنها به دریا بروم
می خواهم کمی از خودم را
به دریا و
باران و سیگاری ببخشم.
می خواهم خودم را به خواب بزنم.
من از هجوم بیداری
ناگهان و بی پروا
می ترسم
شعر 2
تا بهار نارنج ها را قدم بزنی
از خواب سیب
سبز، بیدار می شوم.
رویا در رویای تو
بر لیلاکوه می ایستم.
می خواهم
دست هایت را
از شعرم بچینند.
می خواهم شعری پای تو قربانی کنم
که
خونش به آسمان بپاشد.
حالا
شعری مُرده ام
که تابوتش را
سرِ دست
می برند.