دنيا به همين سادگي از راه هاي بي شماری در خود پ
1
در حوصله ی برف نیست
که ساعت ها روی زمین بنشیند
و به آفتاب زل بزند
با مشتی برف
آب می شوم پای درختی
که در انتظار سرودی کوچک
ایستاده است
روزهای دیگری
از پنجره می گذرند
ایستاده ام و
سرود کوچک را می شنوم
آنچنان که هر انسان دیگری
در حال دوست داشتن
خواهد شنید
2
كنار جاده در انتظار كسي ايستاده ايم
درختان
شكسته در ما ايستاده اند
كودكان ،
برهنه در ما راه مي روند
دنيا به همين سادگي
از راه هاي بي شماری
در خود پيچيده است
در سطرهاي تاريك انتظار مي كشيم
پير مي شويم
گاهي كودكانِ برهنه
درختانِ شكسته را
آتش می زنند