نمی
توان به تو این را نگفت ، زیبائی ! )
نمی توان به تو این را نگفت ، زیبایی
!
به این دلیل گلوگیر حسرت
مایی
سرود باغچه با گویش گل سرخی
به صد اشاره
نمایشگر تماشایی
نسیم عاطفه ی رازیانه ها
در دشت
ورود سر زده ی ابرها به
صحرایی
درختها همه نخلند ، نخلها رطبند
در این کنایه تو شیرینی
رطبهایی
تو را نمی شود از واژه ها سراغ گرفت
که از تصورِ با واژه در
نمی آیی
شبیه آنچه تویی ، بی بدیل ،
بی تکرار
نه دیده ام ، نه شَنیدم
صدا و سیمایی
هزار واژه طرفدار خاطرت شده اند
کشیده کار غزلها به
راهپیمایی
درود بر تو ، ستایش تورا ، سپاس تو را
برای اینهمه دردانگی و زیبایی
□
بهانه ی عیدی هر زمان که
می خندی
بهار بخت منی هر زمان که باز آیی