و بی تو سر به صحرا می گذارم
تو را با عشق تنها می گذارم
اگر چه می برندم از کنارت
دلم راپیش تو جا می گذارم
به ساحل می زنم پیشانی ام را
و گیسو روی دریا میگذارم
نمی دانم خودم را می برم من
از این شهر شما یا می گذارم
جوابم را ندادی بار دیگر
سر این جمله آیا می گذارم
از این جانی که با خود می کشانم
برایت قسمتی را می گذارم
چه مقدار از دل آشفته ام را
تو می دانی خدایا می گذارم
برای شور شیرینی که داری
نشان از ظرف لیلا می گذارم
نگاهی که حسودی کردبا من
حسابش را به تو وا می گذارم
به روی هر چه که می خواستم من
برای تو ولی پا می گذارم
اگر جانم برایت قابلی نیست
ملالی نیست اینجا می گذارم
نمی گردد اگر با ذوق تان جور
ورق را می کنم تا می گذارم
من از دیروز گم کردم تو را باز
امیدم را به فردا می گذارم
برای خلسه های گاه و بی گاه
قراری با اهورا می گذارم
اشاراتی که انشا مینمایید
تمامش را به اجرا می گذارم
هبوطم را گرفتم قاب وآن را
برایت به تماشا می گذارم
و جایی هم کنار این همه حرف
برای لفظ حاشا می گذارم