1
خس خسِ سرفه های خشکیده ؛
در خودش آه می کشد این زن.
سنگفرشِ زمخت
این کوچه ؛ در خودش راه می کشد این زن.
تکیه داده عصا به همت او، بغض کرده غروب در
چشمش:
مرد بالابلندِ این خانه. دلِ همراه
می کشد این زن.
روی این تابلو درنگ کنید:
تیشه وبیستون فرهاداست
در بهشتی که خانه
ی عشق است، سیب گمراه می کشد این زن!
پنجره، باز و بسته می لرزد ؛ بوی باران گرفته کوچه ی صبر؛
سینه سرخان سبز می خوانند ، تبِ ناگاه
می کشد این زن.
اشک و نجوای آسمانی مرد،
در شبِ دیرگاهِ تنهایان.
از شیارِ عمیق
اندوهان، شکلِ دلخواه می کشد این زن.
جای
پاهای گم شده در جنگ؛ آستینِ رها شده در باد؛
دستهای ندارمِ دلتنگ، نکند چاه می کشد این
زن؟!
می پرد روی صندلیِ پدر : کودکِ چرخ
چرخ، عباسی.
سایه های خمیده می دانند:
دردِ جانکاه می کشد این زن.
می رود روی
دستِ زخمی شهر، شهرِ خاموش در فراموشی:
مرد تصویرهای قاب شده. صورت ماه می کشد این زن!
2
غــرورم سجده مي آرد نگاه مهربان
باتو
كه بـــاريدند بسياري كبوترها مرا
تــا تو
چگونه بي تپش باشم ميان اين همه
آتش
شكوفا كرده اي وقتي نگاه شعله هـا را
تو
تمام چشمه ها شكل تورا ازحفظ مي
دانند
وحتي اين قتاريها كه مي خوانند
هرجـا تو
تورا از قصة هر موج مي بويم
صدايم كن!
كه حتيماسه هاي خيس ميگويند:
درياتو
تومي مردي ويامن هيچ يادمنيست
انگاري
يكي در بين ما آرام هي مي گفت :
تنهاتو
3
امشب كه من نگاه تو را سركشيده ام
انگار آتشي و مرا سركشيده اي
من شكل خنده هاي توراهمكشيده ام
انگار آتشي و مرا سركشيده اي
در امتداد چشم توام اي حضور ناب
پس باز دستهاي مرا مستجاب كن
امشب كه از نگاه تو خودرا چكيـده
ام انگار آتشي و مرا سركشيده اي
درلحظههاينور،كبوترسرودنياست محتاجگونههاي توامايضريح
سبز
وقتي كه سوز داغ دعا را چشيده ام انگارآتشي و مرا
سركشيــــده اي
تكرار يك طنين عجيبم شنيده اي ؟ اي التيام
زخمه زني هـاي دردِ من
تصنيفِ روحِ پـــاك تورا هم شنيده ام
انگار آتشي و مرا سركشيده اي
آن گونهاي كه نيستكه
هرگزنبوده است درلحظه لحظههاي تو باليدني است عشــق
در قلب
خويش نام تورا هم تپيده ام انگار آتشي و مرا سركشيـده اي
آيينه زارمحض! وَ اي لحن آسمان! همزاد عشق! بارش يكريزآفتاب
!
عمري است مهرنام تورامن خريده ام انگار آتشي ومرا سركشيده
اي