زیر هود آشپزخانه
از سیگار کشیدن زیر هود آشپزخانه
از
شعر خواندن زیر هود آشپزخانه
از فکر کردن زیر
هود آشپزخانهست
دود غلیظی که سالمندان را
خانهنشین
و مدارس ابتدایی را تعطیل کردهست
دخترم خوشحالست
و نمیداند این دود
غلیظ
ابر فشردۀ دلتنگیست،
که هرشب بغضی
سیاه را
زیر چشمهای من شُرّه میکند
هر
شب
که دعا میکنم خدا پنجرهای نصیبت
کند،
تا هربار یاد تو میافتم
فکر کنی
بارانست
که شهر را اینگونه غمانگیز کردهست
□
ابر خانهام را
گرفتهست
خانهام گرفتهست
و
باران
بر صورت من و بارانی بلند تو یکسان
نمیبارد
خانهام گرفتهست
دوباره بهانهات
را
و اینکه دارد از درون غرق میشود
زنیست
که دخترش نباید
نباید ارتباط
بارانهای تهران و اشکهای سیاه را بفهمد.
به خاطر مردم
به خاطر مردم است که میگویم
گوشهایت را
کمی نزدیک دهانم بیار،
دنیا
دارد از
شعرهای عاشقانه تهی میشود
و مردم
نمیدانند
چگونه میشود بیهیچ
واژهای
کسی را که اینهمه دورَست
اینهمه
دوست داشت.