"اینجای جهان....."
به عزیز_ عزیزانم"سفیر بغض و برنج و مهتاب"
اینجای جهان بی تو..... از دلهره سرشاره!
در غیبت تو هر «ما»..... تشبیه یه دیواره!
سرگرم شب و گریه م..... مشغول مرور تو!
یخ بسته تصور رو..... تصویر عبور تو!
جزء جذبه ی چشمات از..... هر حادثه مایوسم!
بی قبله نما غرق_.....دریاچه ی فانوسم!
اینجای جهان زیر..... آوار_ پر و باله!
این بلبل پر بسته..... پرواز شو می ناله!
هم خسته از این بودن!..... هم بی تو نمی میرم!
برگرد که درگیر..... یک مرگ نفس گیرم!
اینجای جهان بی تو..... از آینه بیزاره!
زنجیری_ زنجیر_..... خمیازه ی تکراره!
برگرد از این رفتن!..... تا بال غزل واشه!
تا بیخود_ این بودن..... با عشق تو معنا شه!
حالم بده!کاری کن!..... بی عشق تومی میرم!
برگرد که درگیر_..... یک مرگ نفس گیرم!
کاری نکن"این"باشم!..... باور کنم"اینجا"رو!
این مرگ_ بزک کرده!..... این زشتی_ زیبا رو!
اینجای جهان امشب..... با بغض تو بیداره!
از هر طرف_ فردا..... دیوار_ که می باره!
رویا سرم آواره !!!...... رویا سرم آواره !!!
اینجای جهان بی تو........