مهسا پهلوان
به جز احساسِ بین ما که خیلی وقته مُرده
یه فصلِ مشترک با تو، به من پیوند خورده
به جای اون همه دلتنگیای نصف و نیمه
یه بچه، شکلِ تو، اینجا تمومِ زندگیمه
یه بچه یادگارِ عشقمون، هم خونِ با تو
یه مردی که یه روزی واسه من، میگیره جاتو
همه جز تو کنارِ من، چقد دورم شلوغه
تظاهر میکنم حالم خوشه، اما دروغه
تظاهر میکنم اما چقد دلگیر و تارم
برای بچمون جای تو کادو چی بیارم؟
بگم بابا کجای قصمون از ما جدا شد؟
بگم کی اومد و دیوارِ بینِ ما سه تا شد؟
کجا سرگرمِ آغوشه، کجا قلبش اسیره
براش از چی بگم تا ردّت و از من نگیره
چقد میترسم از هرچی سواله راجبه تو
چقد سخته که تکرارش کنم این خاطرات و
هنوزم عاشقت میموونم و آوار میشم
به پای بچه ای که عاشقِ مردونگیشم.