اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
شماره سی‌ودوم نورهان شهریور 1403 (51)
تقویم
سه شنبه ، 13 آذر ماه 1403
2 جمادی‌الثانی 1446
2024-12-03

فردایی که پیش خور شده


مهران سیدی


نگاهی  بر شعر پرستو ارسطو


همیشه پیش فروش می شوند
مثل
فردایی که
پیش خور شده


شروع شعر مهيب است، اعتراض است و روايتگر. شاعر نهيب بزرگي مي‌زند بر ناهمگني زيست و دليلش. زيرسوال بودن جامعه است. زير سوال بردن به حق آ‌دم در مقام انسان، شاعر جيغش را مي‌زند شايد كه پلك چشمي؛ يا رد گوشي ...


برای هیچ جیغ بنفشی

گلو ندارد
حافظه ی مشبک ِ این شهر

خوشبختانه با هوشمندي و ظرافتي كه شاعر بكار برده به راحتي كسي نميتواند جيغ بنفش را به هوشنگ ايراني پيوندي بزند كه اين بازآفريني يا باز استفاده نيست تركيبي است كه قدرتمند پاراگراف نخستين را پر طنين شكل بسته و خود را در ذات خود موجه مي‌سازد. بسا استفاده از تركيب ديگري مي‌توانست مواجه شاعر با گسيختگي ناآگاه انسان آواره مدرن را سست جلوه دهد. اينجا هوشمندي شاعر در تركيب اتفاقن منجر به درك بهتر چنين تركيبي است در اولين پيدايشش و هويتي مستقل به آن بخشيده و به نظرم جانمايه اصلي‌اش را بيرون ريخته. جيغ بنفش اين شعر براي پرستو ارسطو ثبت شده هرچند كه وي خود آگاه است به تمامي ابعاد بكارگيري‌اش.

زبان شعر آگاه است، داناي كل خود را به رخ نميكشد. ولي دانايي لمس مي‌شود، همه‌چيز دان نيست ليك دانايي انساني است با شاخك‌هاي شرافت و ارزشمندترين يافته‌هاي اين شدن. هر سطرش را نمي‌توان شرح داد چون مثال خاكستر پاشيدن مي‌شود بر اين خورشيد خشمگيني كه همه چيز را عيان كرده.

دیوار

روسپی تر از
خیابان

سكانس بعدي تكان‌دهنده تر است. چشمان اين روح زمان(شاعر) كه عاصي شده از اين هرزگي‌هاي انديشه؛ اكنون به لايه‌ي ناپيداي زندگي‌هاي واقعي نقب مي‌زند. خياباني كه تاكنون به فروش ِ خويش ِانسان شهره داشت در نگاهي پيشروتر جايش را به درستي به ديوار ميدهد كه به روشني كنايه از محل سكني است. كسي نميداند پشت اين خيابان‌هاي پرديوار انسانيت است كه زبانه ميكشد، زبون مي‌شود ناله ميكند و خويش طلب ميكند.

بخش بعدي به حقارت اين زيست؛ ديوار مي‌پردازد. كنشگري انسان ِ عاصي شعر بر حقارت اين زيست پر حادثه ي شوم اشاره مستقيم ميكند و ميگويد
جا نمی شود
هیچ حادثه ای در
پلاکارد اش
به نظر من از اينجا به بعد شاعر شروع ميكند به جزسازي و ارزش‌بخشي عناصر پيرامون و با نگاهي جزگراتر مفاهيم سترگ را معني ميدهد

نگاه ِهرجایی ِ پنجره ها

چشم ِ داغ ِبرهنه
نشسته برپیشانی ِ دیروز
پلک می بندد
باردار
در همخوابگی با شب
پشت پرده های تاریک ِروز
و قهرمانی
سقط می شود
بی خون ریزی

توصيف اين سطور به راستي مشكل است. بي‌مسلكي و هرجايي ِ نگاه انسان‌هاي دريده كه به طرز حيرت آوري مرگ فرديت خويش را رقم مي‌زنند و هر لحظه در صيد سقوطي دگر باره ثانيه رج ميزنند. شاعر آيينه به دست در برابرمان ايستاده و اينجاست كه شاعر به امان مي‌آيد:


و قهرمانی

سقط می شود
بی خون ریزی

كه چند لايه است. يك سرنگوني انساني كه قرار بود قهرمان خويش باشد و در خوانش ديگر اين بي‌جهت زيستي پي در پي متعفن، ريشه انسان را هدف گرفته است.


اخته می شود

خورشید نَر ِ فردا
هرشب در خود ارضایی

كه باز تاكيدي است بر جدايي من‌ها و گسست مترتب بر آن در ساحت جامعه كه در تمهيد هوشمندانه خورشيد نر خود را استتار كرده است


روزنامه

بی حرف ِجا مانده
از تیترهای بزرگ ِ داغ
پاک می کند
خاطره ی فیلم ِ نیمه شب ِ تابستان
شیشه به شیشه

اين تكرار ِ زندگي ِ دون مايه ِ فرومايگان، خود را چنان نمايانده كه وقوع هيچ جنايت و واقعه‌اي نمي‌تواند اين دهشت ِ از دست رفتن "بود" را بازگو كند. تركيب "شيشه به شيشه" از توالي نگاه‌هاي مسخ‌شده نيز روايت دارد. به خوبي شاعر از پس بحران جمعي كنوني نوع بشر برآمده و البته پنهان نيست بار پيچيدگي واكاوي اين مفاهيم بر شعر نيز سايه انداخته است و اين از ذهن تربيت‌شده و فكور شاعر روايت ميكند.


شهر ِ فاحشه

پا به پای هر فصل
سمفونی ِبرگهای ریخته را
می رقصد با هرساز

اين دگرگوني مفهوم برگ و ريزش آن هم در تاكيد گزاره‌هاي بالا و نيز در تبيين زيست سرگردان و مبهم نهاد انسان است. شهر فاحشه كه خود از نگاه‌هاي صلب پشت شيشه‌هاي خود را به خواب‌هاي هرزه زدن شكل گرفته در فروپاشي خود پيشي مي‌گيرد و اين سان يك به يك خويش‌هاي خويش را تشيع ميكند


بلیط ها

همیشه پیش فروش می شوند
مثل
فردایی که
پیش خور شده

اين ضربتي است كه لياقت انساني چنين مدهوش ظواهر ِ به هر قيمتي زيستن را سزاوار نشان ميدهد. به راستي كه شاعر خوب از تمام شدن فرصتي سخن مي‌گويد كه با خود طي زمان، زمانش به اتمام رسيده و چيزي نمانده جز هجرتي بر نيستي و نبود. نگاه عرفان مدرن شخصي شاعر گواه است از سلامت انديشه‌اش كه كمياب است و ارزشمند. به راستي اين شعر، فقط يك شعر نبود. مرور خونين بودي است كه قهقرا نصيبش شده و اين تقسيم درد جز به دستان ناپاك رخ نداده است. عليرغم ديدگاه بطني شعر كه شرقي است ولي قامت شاعر از رهايي انديشه و يافت دقيق هستي شناسانه انسان سخن ميگويد. تاكيد ميكنم اين شعر شعري نيست كه توصيف و تحليل و واكاوي‌اش بتواند عمق آن را نمايان سازد.






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات