محمود طیّب
بااحترام؛ به:
دوستان جریان ساز پست مدرنیزم غزل.
دنياي بود، تازه به تنها شراب که
افزوده کاست زيرِ اگر ـ قبل آب که
حتّا براي نيز، خودش را اگرچه دوش
↓
آويخت روح مضحکِ زن از طناب که
يک پشه از پساي دريدا چـکيد بر
↓
ذهن خودم که ميغزلد شعر ناب که
«من» ميروي که عکس خودم را بغل کند
«تو» ميرود که خيس کني توي قاب که
…
«که» را نمي شود بنويسيم زيرِ آب
حتا اگر نه آب ـ که تُنگي سراب که
↓
من ادعاي پستمدرنيزم ميکند
من ميکُنم درون غزل/ انقلاب که
↓
من ميروايتد به تو ـ تو نقطه ميشود
شاعر گذاشت زير زمين در کتابچه!
اينجا پايان غزل است
لطفاً
چند نفر مدرنيست بيايند
و
بساط مرا جمع کنند
!