اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
جمعه ، 7 ارديبهشت ماه 1403
18 شوال 1445
2024-04-26
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 91
بازدید امروز: 1433
بازدید دیروز: 4260
بازدید این هفته: 28754
بازدید این ماه: 28754
بازدید کل: 14896845
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



لایه های متورم تنهایی


خسرو بنایی 
                       



(خوانشی تاویلی ازشعر زندانی اختیاری از مجموعه

پیکاسو

در آب های خلیج فارس از علی بابا چاهی .)

مردی که خودش را تمام روز
در یک اتاق زندانی می کند اصلا دیوانه نیست

یا انار متراکمی ست که در پوست خودش جا خوش کرده

یا پیاز متورمی ست که لایه لایه پرده بر نمی دارد از تنهایی اش

دربیروت مردی را دیدم با پای گچ گرفته
که از تابوت بیرون نمی پرید

پلنگ هم در قفس آهنین تصوری از آزادی دارد

در جنگ تن به تن هر دو پا گذاشتیم به فرار

من از یک طرف

من دیگر من از طرف دیگر

و شانه به شانه به خانه رسیدیم دقیقا

و من زیر یک سقف دراز به دراز

                                         دراز کشیدم خیلی خوب شد
چند تابلو مختلف دور و برم میخکوب شد

نه عاشق عاشقم

نه کشته – مرده ی شهری که ساکنانش      در صدف خودشان

                                                             

گوش ماهی خودشانند
قطع امید نمی کنم /اما

از مردی که در یک اتاق زندانی شده

یا مرده ای که روی تختواب داز کشیده .

 

 

 

 

علی بابا چاهی شناخته تر از آن است که بخواهیم ، در مورد

چرخش های فکری و زبانی او درزندگی شعر ی اش در  این مجال کوتاه

حرف بزنیم .انتخاب شعر زندانی اختیاری ، بی اختیار و حسی انتخاب نشده

.معمولن  من برای شعر های با   با ر ایهامی زیاد و همچینین زبان انتراعی

دور از ذهن متعارف ،  مسئله  ای ندارم .چرا که  به دلیل اشتیاق به مباحث

فلسفی و تاویلی ، دقایق نابی را با آن سر می کنم و این نوشته انعکاسی

شخصی و فردی همان دغدغه فردی در پروسه خوانش است .شعر زندانی

اختیاری به دلیل خصلت عینی و ارجاعی اش نسبت به اشعار دیگر

با حفط تکنیک های زبان شاعر، موفق تر عمل کرده و در وجه زیبایی

شناسانه و تاثرات حسی، برآیند خوشایند ی در پروسه دریافت ایجاد کرده است .
می خواهم با مکثی کوتاه ، ورای تئوری های شعری ، هیجان نهفته در

تصاویر و استعاره های غافل گیر کننده ، که ناشی از تربیت تاریخی ذهن

شاعر است را نشان دهم .همان نگاهی که می تواند خط اتصال شعر و

المان های شهود فلسفی باشد .جهش های موسیقایی و حسی که از بطن

زندگی روزمره و حوادث لاینقطع اش می بالد .اما در مورد تعریف شعر

خوب اگر جرات کنم و این ریسک پذیری را در عمل تعریف بپذیرم که

همان  حسی ترین و بی واسطه ترین کنش خواننده در وهله اول در

مواجه با متن که او را دچار برانگیخته گی می کند و با تاثیر عینی و مادی

و حسی او را در پروسه خوانش به وجد می اورد .همان لذت  حسی که

بورخس در تعریف شعر خوب از آن می کند .اسقف برکلی می گفت که

مزه سیب نه در خود سیب است ، سیب نمی تواند مزه بدهد .نه در دهان کسی

که آن را می خورد. مزه مستلزم تماس این دو باهم است .شاید کمی این تعبی

ر ایدئالیستی با شد ولی من حرمت خوانس را هم به متن و هم به خوانند

در عمل خواندن می دهم که تعریف یک شعر خواب در این پروسه

دیالکتیکی صورت می گیرد.
ضربآهنگ شروع شعر چنان ذهن را در بر می گیرد که لرزش ارتعاشات

کلمات خارج شده از لحظه سرایش را می توان در جان شاعر شنید .

زاویه که این شعر توانسته در شکل یک کنش سیاسی با استعاره های

آشنا و نا آشنا ، سخیف ترین منظرهای یک انسان تنها را در کانون

مصیبت و جنگ از سایه و ناپیدایی تاریخی خویش را بیرون بکشد.

از نهانی ترین خلوت انزوای دردناک بی خویشتننی تا فرجام متجسد و

خاموش مرگ .گرچه شعر از ابتدا تا انتها بیان روان رنجوری انسان

در درون و برون خویش است .روایت  انسان پروبلماتیک و بحران زده

  جهان سومی است .زندانی اختیاری شعری در کانون و حاشیه جنگ است

.اگر سیاست در منفی ترین حالت ، پست ترین و تحتانی ترین غرائز

قدرت خواهانه و قدیمی بشر را نشان می دهد . شعر ، متمدنانه ترین و

نجیبانه ترین کنش زبانی بشر د ر فضای اضطراب و رنج است . این دو محور ،

مختصات متناقض روان بشر را می سازند .شعر زندانی اختیاری در واقع بر

آیندو یا تلاقی و برخورد دوحس پست و عالی بشر در حیطه زبان است .

گرچه شعر در مضامین نهفته در خود نخواسته این تفکیک دوگانه را بسازد

به گمانم این تفسیر و تحلیل ، انتظار آرمانی مخاطب را در روال خوانش

شعر نشان می دهد . حتی اگر چنین باشد من آن را نوعی مشروعیت

خوانش رهائیبخش می دانم .زندانی اختیاری روایت روان رنجوری مردی

در انزوای خود خواسته می باشد ، که شرایط به او تحمیل کرده است.

مردی که خودش را تمام روز
در یک اتاق زندانی می کند اصلا دیوانه نیست

یا انار متراکمی ست که در پوست خودش جا خوش کرده

یا پیاز متورمی ست که لایه لایه پرده بر نمی دارد از تنهایی اش

در اینجا اگر شاعر به جای کلمه مرد کلمه انسان را می گذاشت به

گمانم شعر در طراز عمومی تری از محتوا قرار می گرفت اما شعر در

سطر بعدی به وجه روشن تر و انضمامی تری از عینیت اش در گزارش می رسد .

دربیروت مردی را دیدم با پای گچ گرفته
که از تابوت بیرون نمی پرید

پلنگ هم در قفس آهنین تصوری از آزادی دارد

در جنگ تن به تن هر دو پا گذاشتیم به فرار

من از یک طرف

من دیگر من از طرف دیگر

و شانه به شانه به خانه رسیدیم دقیقا

و من زیر یک سقف دراز به دراز

                                         دراز کشیدم

شعر در واقع در چهار پاراگراف اول تمامی درون و انتراعی تنهایی یک

مرد مصیبت زده را نشان می دهد . اما در سکانس های دیکر مرد هایی

با روایت های دیگر به موازات هم داریم نوعی توازی مرگ و زندانی و

جنگ .اما این جنگ من دیگراز طرف دیگر است .این نوعی نگاه پارودی

به جنگ های انسانی است که در واقع نگاهی طنز آمیز به جدالی ست

که از درون و نهاد بشر سر چشمه می گیرد .یعنی جنگ زائیده کنش های

آشتی ناپذیر قوای درونی انسان است .

خیلی خوب شد
چند تابلو مختلف دور و برم میخکوب شد

نه عاشق عاشقم

نه کشته – مرده ی شهری که ساکنانش      در صدف خودشان

                                                           

  گوش ماهی خودشانند
از این بند شاعر یا گزارش گر یا مفسر ایجابی ، یک رخداد تاریخی ،

به حال هوای شخصی تری  می رسد .که از فرآیند سینمایی آنچه گفته

به نقطه خاکستری و بی ادعا و خالی از جنسیت سیاسی می رسد .

انگار نسبتی نه با آدمیان و نه با سرگذشت شان دارد .و انی زهر

بی تفاوتی و سایه حقیقت ناخرسندیهای جهان دچار جنون ،

آنرا تحمیل می کند

و برای نفس کشیدن از دست این تابلوهایی که جنگ و حرمان بر

سرنوشت میخکوب اش کرده اند .

قطع امید نمی کنم /اما
از مردی که در یک اتاق زندانی شده

یا مرده ای که روی تختواب داز کشیده .

واژه امید همان بازیابی نگرش ایجابی و آرمانی وخوش بینی های 

پایان ناپذیرانسانی ست که تاریخ ناتمامی دارد .مثل مدرنیته ناتمام .

که پسامدرن با تمام ساحت چند گانه و قدرت گریز اش جلوه ای

از امید های نارس است که هنوز در ایجاد و بر پایی  هماهنگی خود

ویژه و متفاوت اش  تقلا می کند .







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات