کوروش همه خانی
صداها از روزنامه ای پاره
در غروب ِ زیرپنج شش درجه مچاله
صورت حوادث
روی پنجره میکشد
پوست ِ چرب روی شیشه
انگشت لیزمی بَرد
لبهای منتظر حرام ِ سکوت
بوسههای بی تحرک دندان بهم میزنند
از پشت پرده برق میافتد بیرون
خیابان خودش را واکس زده در جماعت ِجمعه
انبوه کلاغان برای تکههای صابون
روی زمین پهن
دوباره از بال ِ هم بالا
روی تیرکها
آنتنها
سرِ گردنها
ببخشید! سرِ گردنهها
قار قار
برای مان خط و نشان میکشند
بر لبهای دوخته صداها بریده
از شیشهی گونهها
در انارِ چشم مادران
حبابهای شکسته
میریزد
حواسام پرت
زیر دستام تصویر
نفس! ها چاق میکند
پوست دختر
در حوصلهی حوادث
روی لکههای پنجره
جیغ میکشد
و آمبولانس
در اتوبان ِ کرج
با خردههای آتش
ترانه ای سوخته را جمع میکند