احسان مهديان
ديگر همه چيز به خال تو بسته است
چمدان ها هنوز مثل روز
اول دهانشان براي يك سفر دور و دراز
با قطاري كه گرد ايستگاه را خورده است
پايشان را مي گذارند روي سطر دوم
مشغول شمردن لحظه ي دوئل نيستند
اسكناس ها را هضم كرده ام
پيراهنت را بالا آوردم
پايين آمدم
شايد براي شما جنگ تمام شده باشد
ولي من آخرين نفري هستم كه سالن سينما را ترك مي كنم
وقتي تاريكي همه جا را گرفت
مي تواني در خانه پاتك هاي تلويزيون را مرور كني
پرواز را از ياد ببر كه بمب باران حتمي است
بچه ها بايد به پناهگاه بروند
اتوبوس ها امنيت ندارند
اين نيم رخي است از شما لطفا تمام كنيد عكس رخ يار
را تا جان به جان آفرين تسليم كند حافظ