سحر بنی مالک
تمام آبگرفتگیِ این سرزمین
زیر سرِ بالش من است
کبریتی که از سوختن هنوز دود می کشد
مشعل ها را روشن نکرد
و نگهبانان خائن
هر کدام
دست در دست یک ستاره
از آسمان بیرون رفتند
خوابزده شده ام
دو گوشه ی سرزمین ام را می گیرم
می چلانم
می تکانم
لای کتیبه ها مخفی اش می کنم
و در دل کوههای بیستون اش می میرم
فردا
شاید باستان شناسی پیدایم کند