سعید سروش راد
سربه راه بودن
بااین کفش ها کارمشکلی ست
من رد پاهایم را
جایی میان پروازبلدرچین های سربه هوا دیده ام
بعضی وقت ها
پاهایم رابغل کرده ام به زور
توی جاکفشی گذاشته ام
حتی دریک خواب بعداظهر
کفشهایم را دیدم
که پاورچین پاورچین
ازکوچه ای تاریک گذشتند
ازشکسته های نرده بانی کهنه بالا پریدند
و روی پشت بامی که شب روی آن درازکشیده بود
بوسه زن و مرد جوانی را دید زدند
تصمیم گرفتم ازبند آویزانشان کنم
اما پادرمیانی جوراب ها تا به تایم کرد
من هم با واکسی سیاه عزادارشان کردم
حالاگیرداده اند تاچهلم ازخانه بیرون نمی رویم
می بینید
با این کفش ها سربه راه بودن کارمشکلی است