اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
يكشنبه ، 9 ارديبهشت ماه 1403
20 شوال 1445
2024-04-28
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 99
بازدید امروز: 2300
بازدید دیروز: 8016
بازدید این هفته: 2300
بازدید این ماه: 46623
بازدید کل: 14914714
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



دفتر شعر مانا آقایی « زمستان معشوق من است


                                   علی جهانگیری


دفتر شعر مانا آقایی « زمستان معشوق من است » ( چاپ سوئد ) را دوستی عزیز برایم آورد ، 37 شعر نسبتا کوتاه ، مجموعه ای کوچک اما پر نوسان ، پر نوسان از آن رو که ما را در مسیر خوانش شعر هایی قرار می دهد که ظرفیت های متفاوتی را پیش روی ما گشود
ه اند .
هیچ کس قتل درختی را / به خاطر چند ورق کاغذ قبول نمی کند / با این همه نوشتن شعر بد / معمول ترین سرگرمی دنیاست . . . ص 37
شعری یک دست با لایه های ظریف در زیر پوست زبان که از « قتل درختی » بیشترین بهره را می برد ، بی آن که به زبان ابهام بدهد ، سوال را از فهم مخاطب طلب می کند ، ولی انگار شاعر همین مقوله را در بعضی شعر ها جدی نگرفته و نمی دانم چرا ؟
بچه که بودم / آسمان را میدان جنگ می دانستم / ابرها را سربازانی سیاه پوش می دیدم / که سوار بر اسب باد تاخت و تاز می کردند . . . ص 21
وفور فعل در ابتدای این کار برای چه ؟ و اینکه با فرو کاستن زبان به عنصری برای بیانگری و روایت محض ، چه اتفاق تازه ای می تواند در سبک و سیاق شعری ما ایجاد شود ؟ جز همین نمونه های فیس بوکی که داریم می بینیم به جای ساده نگاری ، ساده انگاری را پیش گرفته اند و ای بسا نام هایی را با تکیه بر سواد مخاطب آن لاین برای خویش دست و پا کرده اند .
و درست همین رویکرد فعل که در کارهای مانا کم نیست ، در بعضی از شعر ها راه دیگری را گشوده اند :
شال و کلاه می کنند / دست به سینه می ایستند / چشم بر هم می گذارند / و بی صدا می روند زیر زمین / هیچ کس نمی تواند مثل آدم برفی های محله ی ما / این طور شاعرانه به آفتاب فکر کند . . . مسافران ص 22
در مسافران ، که به گمان من بخشی از جریان زیبای شاعرانگی را از اسم خویش آغاز می کند ، با این که فعل وجود دارد ( در هر سطر یک فعل ) اما عنصر روایت ما را در انتظار نگاه می دارد ، بیان گری نمی کند ، به کارِ القای حس و ایجاد فضا می آید ، افعال را از سوم شخص انتخاب می کند و با تکیه بر غیاب کنش گر ، هر چیز می تواند در تلقی مخاطب از سه سطر اول بنشیند و دست مخاطب را برای همسان یابی باز می گذارد ، و با توجه به نحوه ی چیدمان ، ضربه را در دو سطر پایانی ، به جا نشانده است ، شعر به چیزی بیرون از خود و روابط درون متنی تن می دهد ، به چیزی بیرون تر از آدم برفی اشاره می کند ، از روایت خویش فاصله گرفته و در بین ما ، در همین خیابان ها راه می افتد و مصداق یابی اش را از انتخاب های خواننده ی شعر وام می گیرد . « دست به سینه می ایستد » و از این سطرها در این شعر کم نیست ، این سطرها که اتفاقا با فعل خاتمه می یابد و از لحاظ زبانی ساده هستند ، با توجه به نوع چیدمان ، شعر را تبدیل به کنشی می کند که می تواند ما را بگوید و هنوز تا ما ، راه داشته باشد .
اگر در کل بخواهیم بر عناصر زبانی تکیه کنیم ، شعر مانا شعری است فاقد ارزش های آوایی زبان ، ارزش های موسیقیایی رها شده و به گمان من سعی شاعر این بوده که با نزدیک کردن زبان به مخاطب ، به دکلماسیون نزدیک و نزدیک تر شود و این یکی از ارزش های کار می تواند باشد و می تواند نباشد ، شمشیری دو لبه است ، فدا کردن یک توانایی به نفع توانش دیگر و ای بسا کارا . . .
مردان همه در تاریکی / به خانه ی من آمدند / و بی ان که در بزنند وارد شدند / آنان هر کدام / یک تکه از قلبم را / که آفتاب را در آن پنهان کرده بودم / ربودند / و بی صدا رفتند / آهسته و پاورچین / مانند دزدان نیمه شب / هریک / با چراغی در دست . . . مردان ص 14

در این شعر که من آن را وام دار اندیشه تقابلی نور و تاریکی می دانم ، مسیر شعری با خوشه های آوایی وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات درخشان تر شده است ، ولی همین خوشه های موسیقیایی آن قدر ظریف بکار گرفته شده که حضور آن حتی حس نمی شود، و باز هم می بینیم که شعر به ارزش های بیانی خویش بیشتر تکیه زده و پیکره را از واحد های معنایی بافته است ، خوشه های معنایی همچون ( تاریکی ، آفتاب ، نیمه شب ، چراغ ) ، ( پنهان ، ربودند ، بی صدا ، آهسته و پاورچین ، دزدان ) بیشتر به کار ساخت معنایی آمده است ، جدای از آن که ابتدای کار ، بسیار ظریف از تاریکی آغاز نموده و با روشنی به پایان رسانده است . که به نظرم یکی از بهترین شعر های این مجموعه ی کوچک است . و خوشبختانه از این دست شعر ها در این مجموعه کم نیست .
شاید تا حدودی توانسته باشم دیدگاه خودم را از پر نوسان بودن این دفتر شعری نشان بدهم و ای کاش در بعضی از شعر ها که مثالا آورده شد کمی حوصله و کمی . . و کاش این کاش های من کمتر و کمتر می شد .







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات