داریوش مرادی
از حدود غرب تا جغرافیای خاوری
آهنستان است اقلیمی به این پهناوری
آسمان : زخم فلز دارد - فلزهاتان خراب ! -
با شمایم ! دست بردارید از این آهنگری
پشت جنگل زیر آهن پاره ها خواهد شکست
چشمتان را از چه می مالید با ناباوری ؟
آنک از خاکستر بس نابهنگام ِ درخت
آهن و آهن : یکی روییده بعد از دیگری
ساده می گیریم این اعجاز بالا دست را
با کمال خستگی ، در عین بی بال و پری
کاش مثل سالهای سبز ِ قبل از دود بود :
آب : آبی ، عشق : عادی ، آسمان : نیلوفری
کاش آنسوی زوایای عطش می سوختند :
این افقهای کمی تا قسمتی خاکستری