ابوالقاسم میوه
ستاره ای است تن-سا به ستاره های ساییده
و پرتویی است از آوازی از روزنی
بر ملتقای دُمِّ اسبها متموّج
اسبی است که در منحنیهایش یورتمه می چمد
با رِنگِ آواز مردی که
پل را روی سر گذاشته
کهَر می خوانَد مثلِ بلبل در قفسِ حنجره
و ماهیِ ابلقی آویزان در آب
دیده می درد به قلّابی
کرمی بر آن به دار
سواران ضرب می شوند در طبلِ پوکِ پل
و کوبشِ سُمِّ اسب است در سینۀ پیاده ای در بند
جا مانده شیارِ پایش روی خاکِ ماه
تا آن سوی آن همه ریزه-منحنیِّ ریخته در رود
سرود ستاره در حنجرۀ ماهی خاک آلود
بالا رود
از داری که دارد
ماهیِ بی تابی در زاویه ای تیز و خون-ریز
عمودِ گردن ، شکسته می شود