مهرداد توسلی
فصلی به انتظار نشستهَ م
باران نخست که بیاید
رویای سیب شدن
می پوسد پای خاک
نت های طبیعت
جایی برای من ندارد
باد که چمدان سفر ببندد
میانمان اسمانی می افتد
این سخاوتمندترین رویای ممکن است
2
میان باران
عمری گذشت
اما باران من نبود
کلاغ قصه خیس به خانه می رود
3
مرداب
چشم به دریا دوخته
اما فاصله اش
رودخانه ای خروشان است
گاهی ترس
یکجا تو را
زنده به گور می کند