زهرا جمشیدی فر
1
این زنجیر می چرخد می چرخد
تا گردن سر از قلاده بیرون نکند
با گردش این گیسو ها که گیج می کند تمام سر به هواییم را
انگار اوج می گیرد تا برافراشتگی طنابی که جای زنجیر چشمها را به شک می اندازد
از حنجره فاصله می گیرند
و ردّ این گیسوی گردنبند گیج می کند چشمهای سر به هوا را
این گره بر چندمین تاب طناب انگشتها را گم می کند
و از عمیقی که نفس نیست می برّد مثل گردنبندی که باز می شود برای چندمین بار
دستم می لرزد از هر فشاری که پا به پایم جا می گذارد فریادهای پشت حنجره را
پوسیده ای در اوج
غرق در گره ای که از طناب رد نمی شود
فروتر با چرخشی که رو به بالا نیست
و نفسی که از عمیق می برّد برای چندمین بار
شعردوم
این پرنده با سی لا سل کوک نمی شود که از پرواز می افتم
آسمان را چه تقصیر که زمین بی پنجه در خاک و در چنگ
و پرنده چنگال به میزان من ازسکوت می خواند
این کوک با سی لا سل پرنده نمی شود
که در به در به آهنگ پریدن از تاریک بیافتد درتکراری که تو آسمان می شوی
به حوصله ای که تو داده ای از سکوت به تکرار، از پنجه تا چنگ
دستْ بسته قلاب نمی شوم به پرنده
این پرواز دستْ باز می برد تا دوباره ای که شاهکار