سهند آدم عارف
هنگام عشق
تو در فیصله بودی
نوک شاهین هفت رنگ
نوک بره هم آفاق
نشان
بود
که
پرده گلاویز شد
روح ِ همین اطراف
ارواح
نواحی
به لحظه
می اقتند
پس
زرد محاق
مجاری
ادرارش
[به لحظه]
به هفت قبیله
محزون بنفش و
حلق
تزریق خواهد کرد
ــــــــــــــ
ناچارم ای فلس و پرنده ی نا بود
اصل سنگ
تراش
زاییده
ابتلا را بنداز
دور
فلفل در
ایام ای فلفل به رویت ماه نو
زباله ی هفت رنگ به کویت زیور آلات
به کوی تو نون بر
جاست
دیگر
اندوه
چرا پرسه نمی دانست
خیابان
انگار پشت سنگ
خال
تور می رقصید
ـــــــــــــ
جاهای خالی چه بی رمقند چو روغندان
گلدان هزاره شده
است بر پایان خانه تا تجمع پاییز
ساز و
ساقه در
انهدام بسی پاکیزه
آب
در قطره به اهتزاز برگشته
شادی ِ حدس
هایت
محتمل تر گشته
و
نور فقط کمی آن ور تر انگاشته
یک
ضربه کاشته بسی امید
و دل خراب تر
افتاده شراب در لیوان کن
در لیوان
شراب در لیوان شراب کن این دفعه
از شبی که
پی در پی پر در آورد و بیاویخت
دل خراب تر افتاده
در لیوان شراب
کن این جلسه
شبی که بیاویخت
در کاغذ به چین
فرو می رفت
ــ در کاغذ به چین
فرو رفتن ــ
نازنین ِ در
افسانه های دوردست
پیدا و
ناگهان از عرشه به زیر
از عرشه به زیر
ماهی ماهی افتاد
ــ از عرشه به زیر
ماهی افتادن ــ
ماهی در قوس
فرو گرفت دامن ابر
فرو گرفت دامن
ابرها در غروب
ــ
ــ
در لیوان شراب کن
دل
دل خراب تر افتاده
سازنده در فروزش
مهتاب
گردنده در پذیرش
دلتا
ای وان طلوع
بر دهانش
از هضم خروش [س[
در مزارش
آسایش دهلی
و جنونک
پرواز
لگدپران فنونک