مازیار نیستانی
در آن
و بگذار از عینک مخاطب
که در خواندن من شکست چیزی بگویم
"زیرا که عینک طاقتی دارد برای زندگی"
شعری می نویسی
که "من" در آن گم شده است
و ذهن لاغر دمپایی
هیچ فکری ندارد برای قدم بعد
چگونه می توانستم
بی قرص و سئوال تاب بیاورم شعری را
که تو می نویسی
من در خانه
و در خانه من نحو زبان فارسی را گم
کردم
و"تو در خانه" نحو زبان
فارسی شد.
شعری می نویسی
و شک ندارم
به معصومیت دمپایی ها