اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
چهار شنبه ، 29 فروردين ماه 1403
9 شوال 1445
2024-04-17
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 13
بازدید امروز: 1873
بازدید دیروز: 4342
بازدید این هفته: 29330
بازدید این ماه: 260824
بازدید کل: 14835939
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



شعر هايي مدرن در منظري ساده


                            حميد رضا اكبري شروه


زمستان معشوق من است

 

شعر –مانا آقايي

 

ناشر :سسپرس استكلهم -1391

 

 

زمستان معشوق من است مجموعه اي متفاوت و در عين حال روان از بانويي خارج نشين كه الفباي شعر فارسي را از پدر شاعرش بخوبي ياد گرفته است . شعر ها هر كدام تصويري را در خود دارا مي باشند .در واقع یکی از ویژگی هایی که در بسیاری از آثار رد پایش را می توانیم ببینیم، تنهایی است. مضمون بسیاری از كارهای مدرن، تنهایی آدم هایی است که به وضعیت موجود تن در نمی دهند و برای هماهنگی با فرم کلی و یکنواخت تحمیل شده از طرف محیط، تن به هر ذلتی نمی دهند و خود را تا مرتبه ی هماهنگی با نازل ترین چیزها، فرو نمی کاهند. پس محکوم به تنهایی می شوند. وقتی دنیای درون و تنهایی آنقدر بزرگ می شود که جایی برای دنیای بیرون باقی نمی ماند به محض ذره ای نفوذ بیرون به درون، شخص بالا می آورد. تنهایی مضمون مکرر بسیاری از شعرها و داستان های دوره ی مدرن است و حتی این مضمون همچنان به دوره ی پست مدرن انتقال یافته و صورت های متعددی برای بازنمایی پیدا کرده است.

 

دنيا سفره  ي هفت سين بود

زندگي تنگ بلور

نشستم و زل زدم

به رد پاي ماهي هايي

كه تبخير شده بودند . (ص-17)

 

و اما زبان مجموعه يك زبان معيار عمومي به شمار مي رود كه  کسی نمی تواند آنرا از آن خود کند. چیزی

که منحصر به فرد شدنی است و در واقع همان  بیانیت  شاعر در اين مجموعه به حساب مي آيد.

گاهی نیز شاعر با محدوده ای از دایره ی واژگان برای ساختن خود  و با کمترین واژه ها فضای

خاصی را برای خود فراهم کرده و  تصمیم می گیرد به این وسیله بیشترین رابطه را با کمترین کلمات و

ابزاربا مخاطب برقرار کند و به عبارتی دیگريك سری واژه هایی را برای خود و شعرش درونی می کند .

تا يك تصوير نوستالوژيك مدرن گفتاري براي خواننده در ذهنش متبلور شود . فضايي كه به نقل از لارنس

پرین شعر را باید بگونه ای خواند که صدای واژه ها را بشود شنید. یعنی آواها نیز به اندازه ی

 نوشته ها در انتقال معانی نقش دارند و اين همان ابژه در ساخت و منش شعر است كه سياليت دارد و

حس خواننده را بر مي انگيزد  ، تا فكر توليد شود و به دنبالش معناهايي بكر .

از در ختاني كه كاغذ شدند

تشكر مي كنم

اگر به خاطر فداكاري آن ها نبود

معناي زيزين مرگ را

در آگاهي ترحيم نمي فهميدم .

پریشان گویی درون متنی در کارها نيز ربطي به شاعر دارد  که مسئله  کمی به بحث مدرنیزم شعری مربوط می شود. یک مخاطب اغلب از انسجام طولی وعرضی یک متن به درک می رسد .اما شاعر ما هم وظیفه اش را  در قبال مخاطب بخوبي اداكرده كه همانا پیوند خواننده به تازه های شعري است .به دور از  کلیشه ورزی ها ؛يعنی ازفاکتورهای ذهن مخاطب به سود شعربهره بردن و شعور متعارف را ارتقا دادن بی آن که مخاطب احساس کند دست کم گرفته شده است . زيرا مخاطب دوست ندارد در خوانش دست خالی برگردد اما از یافتن تازه هایی در طول خوانش هم لذت  می برد تا تکرارمکررات.به قول شارل بالی :تنها با تعیین محتوای منطقی یک بیان می توان ارزش عاطفی آن را نمایان کرد.زمستان معشوق من است یعنی شعر هايي گره خورده با  احساس و اندیشه كه سپید خوانی بخش دیگری از زبان  مجموعه مي تواند باشد. جمله را معنا ناتمام  گذاشتن تا مخاطب ادامه اش را در ذهن خود در يك باز سازی معنايي  ادامه دهد.

دايم براي باد

دستمال سبز تكان مي دهم

آيا به صلح فكر مي كند

درختي كه مي بينم ؟ (ص-33)

يا در ساخت متني زير در خوانشي ارگانيسم و منطقي ذهن ما در ميان  شب و درياچه موج بر داشته وبه

 حس متعارفي مي رسيم كه در يك  نگراني طولي  با احساسي شي نگر آميخته است . 

سيزده شب تمام

مثل يك كشيك نگران راه رفته ام

امشب استراحت مي كنم

ماهي ها آسوده تر از هميشه خوابيده اند

و ماه به جاي من

دور درياچه قدم مي زند . (ص-36)         

و آخر اين كه سوبژه یعنی تلاش ذهنی شعربرای ذهنی کردن موضوع وبرداشت های ذهنی برای مخاطب تدارک دیدن در اين مجموعه يك خصيصه به شمار مي آيد .

با هر تكاني

مثل برگ درخت مي لرزم

باد پاييزي

نازك دلم كرده است .

                                               






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات