جواد اکبری
· تمام پارس
از چکمه های خونی حرف می زند امشب
وقتی تنها
خسته می شود از ماندن
لب بالای
تو اینهمه تشدید گذاشته روی دل ل ل ل ل ل ام
شب را کنار
کردیم و
تو انگور
می چینی از انگشت های این کاغذ
نوشتم
تعطیلات بخیر آقای بوس
لازم نیست
باسن این ماه را کلفت تر کنی
من خودم
فاحشه ای پاکم
و دارم این
نعلین ها را استارت می زنم
خانه های
گلی در انتظارند مشتی
وقتی همیشه
دارم این سکوت را می چلانم
من قطره
قطره می شود یکریز
دانه های
کدام تسبیح پاره ریخته توی دامنت
زانوی
سرنوشتم
کمر این
خاک و
قد بالای
تو را رعنا
دعا کردم
نشکند این ساعت
شیشه شرابی
که زدی توی سرم
شیشه های
شلوغ و
شیشه ای که
شاعرش شکسته بود
آن طرف باد
را گرفته است
دل ی
بینهایت پاره
آواز
دلنشین کدام خر
سکوت هزار
ساله این کوه را شکسته است
عر.......عر..........عر.......
آه عر عر
عزیز
تو گوشه ها
را عوض می کنی
و این همه
آدم فالش
با جفتک تو
بیدار می شوند
کلمه ها را
دارم کباب می کنم برای این
داغی که
میزنم روی صورت و
داغ ام می
کند لبی که سالهاست روی لپ هام چسبانده ای
من هنوز
دارم می روم
و نمی دانم
کجای این دامن را بچسبم
کتاب های
مهم من دارد چروک می گیرد زیر این خودکار
زیر این
باران
روسری های
مادرم را می شورم
و منتظر می
مانم
دستی که تو
بلند کردی
این شانه
های خیس و نرگس های بی شوهر...
دارد یتیم
می شود این ساحر
این کوچه
های تنها در برف
سگ های بی
تفاوتی که هم سفره ایم با هم
هاپ هاپ ام
گرفته این ساعت
هاپ هاپ ای
ریش بلند
هاپ هاپ ای
ماضی بعید
هزار و
چهار صد زخم.......