اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
يكشنبه ، 9 ارديبهشت ماه 1403
20 شوال 1445
2024-04-28
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 101
بازدید امروز: 461
بازدید دیروز: 8016
بازدید این هفته: 461
بازدید این ماه: 44784
بازدید کل: 14912875
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



پیشا پردازش است


                          

                               کیوان اصلاح پذیر


بیو گرافی حبیب محمد زاد ه :

متولد 20/05/1357 تهران
کارشناس زبان و ادبیات فارسی
کارمند - غیر مرتبط


کتابها :
مجموعه شعر ث / نشر نورسان / 1385
مجموعه تظاهرات پ / نشر نورسان / 1385
اتاق سی ان جی شرح ما وقع / نشر آفرینش / 1387
مونالیزای آقای بن لادن / نشر تکا / 1388
صفحات گرامافون - شماره ی اول / نشر زیر زمینی / 1389
صفحات گرامافون - شماره ی دوم / نشر زیر زمینی / 1390
صفحات گرامافون - شماره ی سوم / نشر زیر زمینی / 1391
من آمبولانس هستم - نسخه ی اول / نشر زیر زمینی / 1392


من آمبولانس هستم " نوشته حبیب محمد زاده

شاعر را نمی شناسم و چه بهتر ! عنوان کتاب بصورت آینه ای نوشته شده است و
این نخستین دق الباب بر منطق شعر است . اینطور که علم الاشیا می گوید ما هم قبل از پردازش تصاویر آن ها را وارونه می بینیم . برای نزدیک کردن اجسام از طریق لنز نیز همین اتفاق رخ میدهد که با کارگذاری یک لنز اضافه تصویر معکوس را معکوس می کنند و ما آن را به شکل عادی – غیرعادی ؟- می بینیم . پس این شعرها به جهان ماقبل پردازش مغز و ذهن تعلق دارند . خود شاعر می گوید این ها شعر نیستند بلکه دیتا هستند . دیتا مفهومی پیش – شعر است . مثل تاملات در ادبیات کهن . شعر نارس . نطفه ی شکل نگرفته شعر .
اما یک چیزی دارد که همان رشد می کند ، ریتم پیدا می کند ، ریخت پیدا می

کند ، همنشین و جانشین پیدا می کند ، سطر و پاراگراف پیدا می کند ، نقطه

و ویرگول پیدا می کند و خلاصه بزک و دوزک ی پیدا می کند و می شود شعر
!
دیتا یک مفهوم جدیدتر هم دارد از آنجا که ترجمه نشده است به دونکته پی می

بریم اول اینکه شاعر – یا همان دیتا نویس – به زبان پالوده و دست نخورده

اعتقادی ندارد و دوم اینکه خواسته است مفهوم دیتا را از مسیر کامپیوتر به

خواننده برساند . دیتا در کامپیوتر به معنای واحدهای اطلاعاتی است
.
خطوطی هستند که می توانند دیتا را حمل و نقل کنند . دیتا ها امروزه همه

فرهنگ بشری را به سرعت نور منتقل می کنند پس در این دیتاهای حبیب محمد

زاده هم سرعت هست هم نوگرایی و هم پیش – پردازشی . خودش هم اذعان دارد که
این دیتا ها سازنده ی اشعار هستند و خودشان شعر نیستند . اما اسم " من آمبولانس هستم " و نحوه ی نوشته شدن آینه ای ش دوباره دیتاها را در مسیری جدید می اندازد . همیشه آمبولانس بشکل آینه ای روی آن نوشته می شود تا در موقع انعکاس درست خوانده شود و نیازی به پردازش نباشد . حالا با یک پردازش عکس روبرو هستیم . پردازش بعهده ی ما خواهد بود اگر آیینه شویم یعنی پردازش بی پردازش ! این طنز در تعویض مرتب منطق نشانه ی محرز آوانگاردیسم است . ما به دیدار دیتاهای پیش – پردازشی ماورای نو می رویم . تطبیق پیش – پردازشی با ماوراء نو خبر از تطبیق آوانگاردیسم حبیب با
جهان پیشا – ذهن می دهد . دیدن و شنیدن اشیا همانگونه که هستند و نه

آنگونه که ذهن ما پردازش می کند . اکنون برویم سراغ دیتا های هفتصد گانه

حبیب محمد زاده .در شکل کلی دیتا ها فاقد موسیقی بیرونی و درونی هستند
.
این سکوت موسیقی هم برای زدودن حاشیه ها از متنونی است که قرار است فقط
از طریق خودشان با خواننده ارتباط بگیرند و ضمنا یادمان نرود که در دنیای پیش – پردازش ها ، ریتم و قافیه وجود ندارد . هرچه هست مشاهده ی محض طبیعی است . دنیایی از جنس بچه های ژان ژاک روسو . و مورد آخر اینکه دیتاها گرچه شماره به شماره جدا هستند اما گاهی بصورت سریالی نوشته شده اند و معمولا هر چهار پنج دیتا به هم ربط دارند . ربط ها نه حول مفهوم
بلکه حول کلمه می چرخند مثلا


182-
اصلا چرا باید پلنگ برای سیر کردن شکم زن و بچه اش بزکوهی را شکارکند . پلنگ با همین فکر ، صبحش را شب کرده بود و داشت بی چیز به خانه اش برمی گشت

183-
پلنگ بز را گاز گرفت . بعد به خانه برگشت و دهان زن و بچه اش را لیس زد.

184-
بز نمرده است . فقط یک زخم عمیق برداشته است . به زودی مرگ او را
شکار خواهد کرد


والبته دیتاهای مستقل هم داریم که گرچه پشت سر هم نوشته شده اند اما با

هم بی ارتباط اند . شماره گذاری دیتاها باعث میشود تا هرگونه ارتباط بین

آن ها انکار شود و پیوستگی ارگانیک مفاهیم دریافتی بشکل دیجیتالی مختل

شود . معمولا مفاهیم بصورت آنالوگ و به هم پیوسته درک میشوند اما این

پیشا – ذهن ها دیجیتالی اند و بصورت مقطعه نوشته می شوند . این اصرار بر

شماره گذاری خواننده را هر چه بیشتر از انواع رایج متن – نثر و شعر – دور

می کند تا خواننده بتواند دور از حاشیه های تعریف شده به متن دیتاها برسد

.

اما این دیتا ها به اعتبار پیش فرض بودنشان قابل تفسیر اند . زیرا هنوز

بکرند و باکره و کشف نشده . خواننده می تواند با خواندن آن ها به دنیایی

وارد شود که هنوز عوامل تمیز دهند و ممیز دست بکار نشده اند . پس متن در

مشارکت خواننده است که بازنویسی می شود و هر تاویلی از آن مجاز و بلکه

واجب است . دیتاها از خواننده می خواهند یا در کودکی شان سهیم شوند یا از

طریق ذهن خود آن ها را بزرگ کنند و به مفاهیم جدیدی تبدیل کنند . نویسنده

دیتاها توانسته است با این تمهید ها خود را ازصحنه متن غیب کند و خواننده

را حیران در صحنه باقی بگذارد . پرداختن به همه هفتصد دیتا کار سختی است

و دسته بندی کردنش هم کاری عبث زیرا نویسنده هرگونه ارتباط طولی را بین

دیتا ها قطع کرده است تا شکل خوشه ای و هم ریز آن تابع هیچ نظم معناداری

نشود و خود متن ها قربانی جایگاه خود در نظم تعریف شده نشوند . این اعلام

خودمختاری و بلکه استقلال دیتا ها ست . با این استدلال کتاب را باز می

کنیم و چند دیتای مختلف را برای بررسی انتخاب می کنم و مطمئن هستم اگر از

اول یا آخر هم شروع میکردم فرقی نمی کرد
.

136-
سرم را روی پای عروسکم می گذارم و ستاره ها را می شمارم .زیر سرم
کوتاه است ؛ عروسکم را مچاله می کنم و دوباره می گذارم زیر سرم
.

اطلاعات شماره 136 درباره فاعل هیچ است . نمی دانیم کودک است یا بزرگسال

شاید هم خود حبیب باشد ! فرض میکنیم با وجود عروسک او کودک باشد . اما

هیچ بچه ای عروسک مورد علاقه اش را مچاله نمی کند . سر را روی پای عروسک
گذاشتن ایهام به مردی دارد که سرش را روی پای محبوبش گذاشته است و در آسمان غرق است . رابطه ی بین دو لذت جسمی و آسمانی به ضرر لذت جسمی تمام میشود . اصلا این کودک – مرد کجاست ؟ روی پشت بام ، توی رختخواب یا درکویر یا هرجای دیگر. هرجا هست بالشی درکار نیست تا سرش را بر آن بگذارد.
در آسمان چه می گذرد که او این همه مشتاق دیدنش است . آیا آسمان کویر
است و یک شب بیشتر در کویر نمی ماند . آیا کودک است بر پشت بام و ستاره

ها برایش تازگی دارند . آیا منجم است و به دنبال ستاره ای خاص می گردد
.
خواننده باید سرانجام انتخاب کند و انتخاب او در مورد فاعل ، محل ، عروسک

و انگیزه می تواند این دیتا را به یک نثر علمی ، تخیلی ، شعر عاشقانه ،

شعر نهیلیستی یا ادبیات کودکان بدل کند
.

304-
ما می رویم و به جای ما ، آدمهای دیگری می آیند و به جای این شهر ،
شهر دیگری و به جای این کوه ، کوه دیگری می آید
.

دیتای 304 ظاهرا جمله قصار است اما با قاطی کردن بدیهیات اتفاق دیگری می

افتد . رفتن آدم را با رفتن شهر و کوه و جایگزینی آدم را با جایگزینی شهر

و کوه یکی میکند . در رفتن آدم و جایگزین شدنش با آدم های دیگر شکی نیست
اما رفتن شهرها و کوه ها و جایگزین شدنشان داستان دیگری است . آیا
نویسنده سهوا دچار این اشتباه شده است ؟ آنچه به غرابت منطق دامن می زند

فاصله این جابجایی هاست و نحوه جابجایی . انسان یک ارگان زنده است و شهر

یک ارگان مصنوع و کوه یک ارگان معدنی . نابودی همه آن ها محرز است اما

جانشینی حرف دیگری است . شهرها نو می شوند و کوه ها کوتاه تر می شوند
.
این تغییرات مثل هم نیست و هرکدام برخاسته از ماهیت خود است . اما انگار

این دیتا ها پیش – پردازش اند و این خواننده است که خود را درگیر منطق

هایی می کند که هنوز بوجود نیامده است
.

32-
جنگ پرازنقطه است : شلیک ها .

نه ! این دیتای پیش – پردازش نیست ! شلیک ها در جنگ ربطی به اصول هندسه
یا حروف ندارند مگر اینکه شاعری در میدان جنگ آنها را دیده باشد . این دیتا پردازش شده است و خوب هم پردازش شده است . نقطه های سیاه روی کاغذ سفید اگر با چشمانی عادت شکن دیده شوند حتما کاغد را سوراخ سوراخ خواهد دید .

اهان ! پس دوباره برگشتیم به اول سطر . این همان دیدار اول یک جنگ
دیده ی سواد نیاموخته با متن پرنقطه  است ! بشرط آنکه خط فارسی یا عربی

باشد البته فارسی نقطه دار تراست و جنگ دیده تر ! این دیتا ها خواننده را

تحریک میکند تا به پردازش های دوباره و سه باره دست بزند . اما شلیک ها

کارشان کشتن جنگاوران است نقطه ها قرار است چه یا که را بکشند ؟ ظاهرا

هیچ کس را اما تثبیت معنا از طریق حروف به نوعی مرگ معنا و مومیایی کردن

ش نیست ؟ بگذریم ! انگار به پردازش های دیگری نیاز است که جایش اینجا

نیست
.

19-
کاش ما را فقط همینجا نکشته بودند . جاهای حاصلخیزتری هم هست

کجا قرار است ما را بکشند و چند جا میشود ما را کشت و کشتن ما درجای

حاصلخیز چه فایده ای برای کشتگان دارد و اصلا این چه کشته ای است که می

پرسد ؟ بنظر می رسد این یک دیتای پیش – پردازشی نیست و مفهوم کشتن تصعید
یافته و حالت استعاره ای یافته است . خوب چه میشود کرد گاهی هم دیتا نویس هوس برنامه نویسی به سرش می زند ! این کشته ی تکراری می خواهد جایی کشته شود و خونش بریزد که از خونش چیزی بروید در حد و اندازه های شقایق یا پرسیاوشان ! پس لابد ادعای شهادت دارد که به مرگ خود ایمان نیاورده و هنوز پس از مرگ حرف می زند و نگران کویری ست که خون ش را هدر دهد بویژه که به باروری خونش اعتماد کامل دارد .

این تاویل ها می تواند تا 700 شماره ادامه یابد اما بد نیست خودتان

بخوانید و از تاویل های خودتان لذت ببرید . این دیتاهای خام خوشمزه

نیستند . آتش می خواهد و دندان
!

--------------------------------------------


 

از مقرّ حافظ : شیراز










ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات