کیوان اصلاح پذیر
بیو
گرافی حبیب محمد زاد ه :
متولد 20/05/1357 تهران
کارشناس زبان و ادبیات فارسی
کارمند - غیر مرتبط
کتابها :
مجموعه شعر ث / نشر نورسان / 1385
مجموعه تظاهرات پ / نشر نورسان / 1385
اتاق سی ان جی شرح ما وقع / نشر آفرینش / 1387
مونالیزای آقای بن لادن / نشر تکا / 1388
صفحات گرامافون - شماره ی اول / نشر زیر زمینی / 1389
صفحات گرامافون - شماره ی دوم / نشر زیر زمینی / 1390
صفحات گرامافون - شماره ی سوم / نشر زیر زمینی / 1391
من آمبولانس هستم - نسخه ی اول / نشر زیر زمینی / 1392
من آمبولانس هستم " نوشته حبیب
محمد زاده
شاعر را نمی شناسم و چه بهتر ! عنوان کتاب بصورت آینه ای
نوشته شده است و
این نخستین دق الباب بر منطق شعر است . اینطور که علم
الاشیا می گوید ما
هم قبل از پردازش تصاویر آن ها را وارونه می بینیم .
برای نزدیک کردن
اجسام از طریق لنز نیز همین اتفاق رخ میدهد که با
کارگذاری یک لنز اضافه
تصویر معکوس را معکوس می کنند و ما آن را به شکل عادی –
غیرعادی ؟- می
بینیم . پس این شعرها به جهان ماقبل پردازش مغز و ذهن
تعلق دارند . خود
شاعر می گوید این ها شعر نیستند بلکه دیتا هستند . دیتا
مفهومی پیش – شعر
است . مثل تاملات در ادبیات کهن . شعر نارس . نطفه ی شکل
نگرفته شعر
.
اما یک چیزی دارد که همان رشد می کند ، ریتم پیدا می کند
، ریخت پیدا می
کند ، همنشین و جانشین پیدا می کند ، سطر و پاراگراف
پیدا می کند ، نقطه
و ویرگول پیدا می کند و خلاصه بزک و دوزک ی پیدا می کند
و می شود شعر
!
دیتا یک مفهوم جدیدتر هم دارد از آنجا که ترجمه نشده است
به دونکته پی می
بریم اول اینکه شاعر – یا همان دیتا نویس – به زبان
پالوده و دست نخورده
اعتقادی ندارد و دوم اینکه خواسته است مفهوم دیتا را از
مسیر کامپیوتر به
خواننده برساند . دیتا در کامپیوتر به معنای واحدهای
اطلاعاتی است
.
خطوطی هستند که می توانند دیتا را حمل و نقل کنند . دیتا
ها امروزه همه
فرهنگ بشری را به سرعت نور منتقل می کنند پس در این
دیتاهای حبیب محمد
زاده هم سرعت هست هم نوگرایی و هم پیش – پردازشی . خودش
هم اذعان دارد که
این دیتا ها سازنده ی اشعار هستند و خودشان شعر نیستند .
اما اسم " من
آمبولانس هستم " و نحوه ی نوشته شدن آینه ای ش
دوباره دیتاها را در مسیری
جدید می اندازد . همیشه آمبولانس بشکل آینه ای روی آن
نوشته می شود تا در
موقع انعکاس درست خوانده شود و نیازی به پردازش نباشد .
حالا با یک
پردازش عکس روبرو هستیم . پردازش بعهده ی ما خواهد بود
اگر آیینه شویم
یعنی پردازش بی پردازش ! این طنز در تعویض مرتب منطق
نشانه ی محرز
آوانگاردیسم است . ما به دیدار دیتاهای پیش – پردازشی
ماورای نو می رویم
. تطبیق پیش – پردازشی با ماوراء نو خبر از تطبیق
آوانگاردیسم حبیب با
جهان پیشا – ذهن می دهد . دیدن و شنیدن اشیا همانگونه که
هستند و نه
آنگونه که ذهن ما پردازش می کند . اکنون برویم سراغ دیتا
های هفتصد گانه
حبیب محمد زاده .در شکل کلی دیتا ها فاقد موسیقی بیرونی
و درونی هستند
.
این سکوت موسیقی هم برای زدودن حاشیه ها از متنونی است
که قرار است فقط
از طریق خودشان با خواننده ارتباط بگیرند و ضمنا یادمان
نرود که در دنیای
پیش – پردازش ها ، ریتم و قافیه وجود ندارد . هرچه هست
مشاهده ی محض
طبیعی است . دنیایی از جنس بچه های ژان ژاک روسو . و
مورد آخر اینکه
دیتاها گرچه شماره به شماره جدا هستند اما گاهی بصورت
سریالی نوشته شده
اند و معمولا هر چهار پنج دیتا به هم ربط دارند . ربط ها
نه حول مفهوم
بلکه حول کلمه می چرخند مثلا
182-
اصلا چرا باید پلنگ برای سیر کردن شکم زن و بچه اش
بزکوهی را شکارکند . پلنگ با همین فکر ، صبحش را شب کرده بود و داشت بی
چیز به خانه اش
برمی گشت
183-
پلنگ بز را گاز گرفت . بعد به خانه برگشت و دهان زن
و بچه اش را لیس زد.
184-
بز نمرده است . فقط یک زخم عمیق برداشته است . به
زودی مرگ او را
شکار خواهد کرد
والبته دیتاهای مستقل هم داریم که گرچه پشت سر هم نوشته
شده اند اما با
هم بی ارتباط اند . شماره گذاری دیتاها باعث میشود تا
هرگونه ارتباط بین
آن ها انکار شود و پیوستگی ارگانیک مفاهیم دریافتی بشکل
دیجیتالی مختل
شود . معمولا مفاهیم بصورت آنالوگ و به هم پیوسته درک
میشوند اما این
پیشا – ذهن ها دیجیتالی اند و بصورت مقطعه نوشته می شوند
. این اصرار بر
شماره گذاری خواننده را هر چه بیشتر از انواع رایج متن –
نثر و شعر – دور
می کند تا خواننده بتواند دور از حاشیه های تعریف شده به
متن دیتاها برسد
.
اما این دیتا ها به اعتبار پیش فرض بودنشان قابل تفسیر
اند . زیرا هنوز
بکرند و باکره و کشف نشده . خواننده می تواند با خواندن
آن ها به دنیایی
وارد شود که هنوز عوامل تمیز دهند و ممیز دست بکار نشده
اند . پس متن در
مشارکت خواننده است که بازنویسی می شود و هر تاویلی از
آن مجاز و بلکه
واجب است . دیتاها از خواننده می خواهند یا در کودکی شان
سهیم شوند یا از
طریق ذهن خود آن ها را بزرگ کنند و به مفاهیم جدیدی
تبدیل کنند . نویسنده
دیتاها توانسته است با این تمهید ها خود را ازصحنه متن
غیب کند و خواننده
را حیران در صحنه باقی بگذارد . پرداختن به همه هفتصد
دیتا کار سختی است
و دسته بندی کردنش هم کاری عبث زیرا نویسنده هرگونه
ارتباط طولی را بین
دیتا ها قطع کرده است تا شکل خوشه ای و هم ریز آن تابع
هیچ نظم معناداری
نشود و خود متن ها قربانی جایگاه خود در نظم تعریف شده
نشوند . این اعلام
خودمختاری و بلکه استقلال دیتا ها ست . با این استدلال
کتاب را باز می
کنیم و چند دیتای مختلف را برای بررسی انتخاب می کنم و
مطمئن هستم اگر از
اول یا آخر هم شروع میکردم فرقی نمی کرد
.
136-
سرم را روی پای عروسکم می گذارم و ستاره ها را می
شمارم .زیر سرم
کوتاه است ؛ عروسکم را مچاله می کنم و دوباره می گذارم
زیر سرم
.
اطلاعات شماره 136 درباره فاعل هیچ است . نمی دانیم کودک
است یا بزرگسال
شاید هم خود حبیب باشد ! فرض میکنیم با وجود عروسک او
کودک باشد . اما
هیچ بچه ای عروسک مورد علاقه اش را مچاله نمی کند . سر
را روی پای عروسک
گذاشتن ایهام به مردی دارد که سرش را روی پای محبوبش
گذاشته است و در
آسمان غرق است . رابطه ی بین دو لذت جسمی و آسمانی به
ضرر لذت جسمی تمام
میشود . اصلا این کودک – مرد کجاست ؟ روی پشت بام ، توی
رختخواب یا
درکویر یا هرجای دیگر. هرجا هست بالشی درکار نیست تا سرش
را بر آن بگذارد.
در آسمان چه می گذرد که او این همه مشتاق دیدنش است .
آیا آسمان کویر
است و یک شب بیشتر در کویر نمی ماند . آیا کودک است بر
پشت بام و ستاره
ها برایش تازگی دارند . آیا منجم است و به دنبال ستاره
ای خاص می گردد
.
خواننده باید سرانجام انتخاب کند و انتخاب او در مورد
فاعل ، محل ، عروسک
و انگیزه می تواند این دیتا را به یک نثر علمی ، تخیلی ،
شعر عاشقانه ،
شعر نهیلیستی یا ادبیات کودکان بدل کند
.
304-
ما می رویم و به جای ما ، آدمهای دیگری می آیند و
به جای این شهر ،
شهر دیگری و به جای این کوه ، کوه دیگری می آید
.
دیتای 304 ظاهرا جمله قصار است اما با قاطی کردن بدیهیات
اتفاق دیگری می
افتد . رفتن آدم را با رفتن شهر و کوه و جایگزینی آدم را
با جایگزینی شهر
و کوه یکی میکند . در رفتن آدم و جایگزین شدنش با آدم
های دیگر شکی نیست
اما رفتن شهرها و کوه ها و جایگزین شدنشان داستان دیگری
است . آیا
نویسنده سهوا دچار این اشتباه شده است ؟ آنچه به غرابت
منطق دامن می زند
فاصله این جابجایی هاست و نحوه جابجایی . انسان یک ارگان
زنده است و شهر
یک ارگان مصنوع و کوه یک ارگان معدنی . نابودی همه آن ها
محرز است اما
جانشینی حرف دیگری است . شهرها نو می شوند و کوه ها
کوتاه تر می شوند
.
این تغییرات مثل هم نیست و هرکدام برخاسته از ماهیت خود
است . اما انگار
این دیتا ها پیش – پردازش اند و این خواننده است که خود
را درگیر منطق
هایی می کند که هنوز بوجود نیامده است
.
32-
جنگ پرازنقطه است : شلیک ها .
نه ! این دیتای پیش – پردازش نیست ! شلیک ها در جنگ ربطی
به اصول هندسه
یا حروف ندارند مگر اینکه شاعری در میدان جنگ آنها را
دیده باشد . این
دیتا پردازش شده است و خوب هم پردازش شده است . نقطه های
سیاه روی کاغذ
سفید اگر با چشمانی عادت شکن دیده شوند حتما کاغد را
سوراخ سوراخ خواهد
دید .
اهان ! پس دوباره برگشتیم به اول سطر . این همان
دیدار اول یک جنگ
دیده ی سواد نیاموخته با متن پرنقطه است ! بشرط
آنکه خط فارسی یا عربی
باشد البته فارسی نقطه دار تراست و جنگ دیده تر ! این
دیتا ها خواننده را
تحریک میکند تا به پردازش های دوباره و سه باره دست بزند
. اما شلیک ها
کارشان کشتن جنگاوران است نقطه ها قرار است چه یا که را
بکشند ؟ ظاهرا
هیچ کس را اما تثبیت معنا از طریق حروف به نوعی مرگ معنا
و مومیایی کردن
ش نیست ؟ بگذریم ! انگار به پردازش های دیگری نیاز است
که جایش اینجا
نیست
.
19-
کاش ما را فقط همینجا نکشته بودند . جاهای
حاصلخیزتری هم هست
کجا قرار است ما را بکشند و چند جا میشود ما را کشت و
کشتن ما درجای
حاصلخیز چه فایده ای برای کشتگان دارد و اصلا این چه
کشته ای است که می
پرسد ؟ بنظر می رسد این یک دیتای پیش – پردازشی نیست و
مفهوم کشتن تصعید
یافته و حالت استعاره ای یافته است . خوب چه میشود کرد
گاهی هم دیتا نویس
هوس برنامه نویسی به سرش می زند ! این کشته ی تکراری می
خواهد جایی کشته
شود و خونش بریزد که از خونش چیزی بروید در حد و اندازه
های شقایق یا
پرسیاوشان ! پس لابد ادعای شهادت دارد که به مرگ خود
ایمان نیاورده و
هنوز پس از مرگ حرف می زند و نگران کویری ست که خون ش را
هدر دهد بویژه
که به باروری خونش اعتماد کامل دارد
.
این تاویل ها می تواند تا 700 شماره ادامه یابد اما بد
نیست خودتان
بخوانید و از تاویل های خودتان لذت ببرید . این دیتاهای
خام خوشمزه
نیستند . آتش می خواهد و دندان
!
--------------------------------------------
از مقرّ حافظ : شیراز