ناهید آهنگری
سالهاست
نگاهت را پای این درخت کاشته ای
با طرح قلبی
و...
تیری وسط چرت تابستان
دست روی دلم نگذارید
که تکه های تن معشوقه ای
بر خرق طبق عادت
یک
دو
سه
... تار مو
چکه
می کند
-
چراغ های رابطه قرمزند!
باید برای سربازهای بی
سر
کلاه گیس بریده
ای بگیرم
از کمان بازی آرش تا
تیرهایی که به خطا رفت
مرزهای کشاله گربه ای را
وسط ظهر تاب ستان
بکشم
-
این درخت عزیز!
از یادگار بی سر
زمین
خطوط
دستهای
معشوقه ام را
بی مرزهای
پیراهنم
نگاه باشید
...
کسی پاک کن را بر می دارد
پای این چند قطر خون(؟) می کشد
شعردوم
مرگ مؤلف
از همین ابتدا
پیام گیرت را که روشن می کنی
می نشینی روبه روی این شعر
برای کبوترهای کاغذی اش دانه می پاشی
لحظه ای فکر می کنی ناپلئونی
با نمره های مشروطه
غلط های دیکته ای و
دلتنگی نیمکره چپ
تو را به شرقی ترین نقطه این سطر تبعید کردند
نگران نباش
غروب بریتانیا
از جیب های ویرجینیا سنگین تر است...
تا زانوی دزیره می آید
بالا و
بر دیوار برلین فرو
می ریزد
عجالتاً باید
برای دستهای شاعر
که این صفحه سرخ شده
ملودی عاشقانه ای بسازی
و بگذاری کفشها
هرچه می خواهند رژه
بروند
آسفالت کنند
پاهایی که
ازذهن کوچه می گذرد
فقط یادت نرود
ترانه ای را
که به پای این کبوترها خاک شده
آبی بپاشی
با کلماتی که همیشه پشت دیوار خانه ات
به خواب می رود...
سفید، قرمز، آبی
مخاطب خودش چراغها را خاموش
می کند.