شعر اول
تمام زمستان
بوی یخ و تنهایی
مدام در فضا
با لباسهای تابستانی
در کوچههای طولانی پرسه میزنم
بی شالگردن و کلاه
دیگر دیر شده برای چتر
همهی واژهها را
یکجا باختهام
در تابستان امسال
اولین ستارهی قطبی که طلوع کند
در خانه میمانم
آنقدر به شیر آب
خیره
در خانه میمانم
تا زمستان تمام شود
حتا اگر خیلی دیر بیایی...
شعر دوم
رؤیای کبود صنوبرها
کنار خیابان اردیبهشت
و عطسههای من
برای نیامدنت
تا زمستان تمام شود
تا صنوبرها باور کنند
که میآیی
هی نیامدنت را عطسه میکنم.ِ