فخرالدين سعيدي
برمی گردم سرمیز شام یک،دو،سه
چهارتا اناربرمی دارم تا به زیبائی ات اضافه کنم
خدا تورا به خواب های من داد بهار!
بیا برویم
برویم از پشت پنجره به برف هایی که روی تنهایی مان می بارد
لبخند بزنیم
و روی هوایی دست بکشیم
که بدون هم استنشاق کرده ایم
بیا تا هول و ولای سپیده پیرمان نکرده است برویم
ما در رویاهامان درخت را
سبز می بینیم
ونمک گیر زخمهای سیاووشیم
ماکلاس نرفته نمک گیر زخمهای سیاووشیم
بیا برویم
برویم تاخود خود شب هوا سرد بودوکولاک می بارید
بایستیم
در بزنیم
تاگره از بغض هامان بگشائیم
تا ماه را به خانه بیاوریم
ما معاصریم با بادهایی که می وزیم برجنوب
با دستهایی که می رویم در تاریخ
با چروک هایی که می ایند بر صورت
با خانه هایی که می شوند اوین
ما معاصریم با فکر هایی که لهجه دارند
ما با پیراهن
بنفش
مابا رنگ نیلی معاصریم