ابوالفضل پاشا
رانندهیی که اشتباهی روی خط استوا
ترمز کند
چقدر باید از جریمهها بنویسد
که آموزگار سال سوم دانشکده
مشتی از فارابی را
حوالهی کلهی داروین کند
که از کانت بگیر و بیا تا هیدگر مرا دیوانه ندانند؟
من از چراغهای قرمز و
از سوتهای دور زدن ممنوع
حالم وقتی به هم نمیخورد
که در ظهر تابستان یکی چندتای دیگر
توی ماشینم نشسته باشند و
من از طلب آمرزش کنم که یا رحیم و یا قدوس!
ولی بین خودمان بماند که رانندهها
به میدان که میرسند
قیافههایشان به خیابانهای یکطرفه
بسیار شباهت ندارد که با کوچههایی که
بنبست ما را پر از مشقهای خط خوردهیی فرض کن
که آموزگار به روزنامه میفرستد که لطفن چاپ نکنید
من نمیدانم اگر قصیدهیی
در مدح بینیِ بزرگِ سقراط بگویم
کدام موزاییک را از بین سبیلهای یاسر عرفات
به کلهام نکوبند بهتر که نیایی اینجا!