احسام سلطانی
نگاهي اجمالي به كتاب:
سخن رمز دهان (
تئوري و نقد شعر)/ شمس آقاجاني/ نشر سرزمین اهورايي
در وضعيت موجود، چاپ و انتشار اين كتاب، سخن رمز دهان،
در زمينهی تئوري و نقد شعر يك ضرورت جدي به حساب ميآيد. براي كشف و درك علت اين
ضرورت هم كافيست تا نيمنگاهي به شعر، مخاطب و شاعرانمان بيندازيم و نحوهي
ارتباط بين اين ها را با هم مورد كنكاش و بررسي قرار دهيم. البته كتاب حاضر خود
راهيست براي شناخت و واكاوي بيشتر اين وضعيت و همچنين راهحلي براي گذر به وضعيتي
ديگر.
قبل از هر چيز لازم به ذكر است كه در این نوشته، به دليل گستردگی
و تنوع مطالب مورد بررسي در كتاب «سخن رمز دهان»، تنها به بخشي از آن موضوعات
پرداخته شده است.
□
حافظهی فرهنگي ما در شرايط مساعدي به سر نميبرد و به طرق
مختلف مورد تهديد قرار ميگيرد. آن هم از طريق عادتهايمان! شايد به گمان برخی
اين گفته اغراقآميز به نظر برسد، اما اگر كمي درنگ كنيم و با تأمل، وضعيت خود را
ورق بزنيم و لايه لايه از سطح به عمق حركت كنيم، متوجه وخامت اوضاع خواهيم شد.
وقتي كه نقد جاي خود را با تعارف، تظاهر و نگرشهاي بسيار سطحي و دمدستي عوض كند انتظار
ديگري نميتوان داشت. به گفتهی نور تراپ فراي (درتحليل نقد): «در جامعهاي كه نقد
را از عرصهی آن بردارند و ادعا كنند بر آن چيزهايي كه ميخواهند و خوش دارند
واقفند، هنر را از انديشه عاري ميكنند و حافظهی فرهنگي خود را از دست ميدهند.»
مسئله فقط به ادبيات و يا شعر ما ختم نميشود، بلكه اين
معضل، گريبان بسياري از حوزههاي علوم انساني را نيز در كشور ما گرفته است و مثل
مرضي مُسري در حال پيشروي است. از آنجايي كه كنترل اذهان از اين طريق به سادگي
صورت ميگيرد، شايد خيليها لزومي نميبينند به مسائلي از اين دست پرداخته شود و
عدّهاي ديگر ترجيح ميدهند با همان الگوهاي از پيش تعيين شده به سراغ شعر بروند.
باورهايي كه در دل اين عادتها رشد ميكنند، به دشمنان
واقعي شعر تبديل ميشوند و اينجاست كه در لحظهي نزديك شدن به شعر، ديگر حس نميكنيم
كه با موجودي روبرو هستيم كه داراي حيات است. به عبارت دیگر عادت حيات را از شعر
ميگيرد و ذهن، پيش از آن كه به فكر شعر و حياتش باشد به فكر پاسخ دادن به عادتهايي
است كه درخود جمع كرده است. از اين نظر آقاي آقاجاني، در هر بار مواجه شدن با شعر،
به آدمي تبديل ميشود كه تا پيش از آن مواجهه نبوده است. او با شعر ملاقات ميكند،
نه با عادتها. او مينويسد: «هر شعري به صورتي منحصر به فرد قراردادهاي خودش را
ايجاد ميكند و قراردادهاي يك شعر به كار شعر ديگر نميآيد.» (ص37).
ايشان با نگاه موشكافانه و باريكبينانهي خود، در جاي جاي
كتاب لحظات نابی را در شعر (از گذشته تا به امروز) به دام مياندازند كه مدام
مخاطب را بر سر شوق ميآورد. لحظاتي كه گاه به دليل مقاومتِ خود شعر و گاه به دليل
نبود نگاه نقادانه و هنرمندانه تا به امروز ادراك ناپذير و در لابه لاي كلمات به
صورت پنهاني به حيات خود ادامه دادهاند.
نكتهي بسيار اساسي در اين كتاب، رويكرديست كه عليرغم
شناخت دقيق از جريانها و انديشههاي موجود نسبت به شعر، به هيچ عنوان تابع و
وابسته به نحله يا مكتب خاصی نيست. او مستقيم به سراغ خود شعر ميرود و ابزارها و
امكانات بررسي خود را از زبان شعر بيرون ميكشد. او مدام در حال تجربه كردن است و
با شور و اشتياق، خود را در تيررس امكانهاي موجود در اثر قرار ميدهد؛ و هيچ چيز
از پيش تعيينشدهاي براي ايشان وجود ندارد. با این حال، نمیتوان منکر
تاثیرپذیریهای ایشان از تئوریهای غربی شد. و اتفاقاً این امر غنای بیشتری به
رویکرد ایشان بخشیده است. چون به خوبی از پس کار برآمدهاند و توانستهاند با
درونی کردن و بومیسازی آنها، فرصتی برای گسترش فضای تئوریک و شعری ما بوجود
بیاورند.
او مينويسد: «قاعده و معياري وجود ندارد، تنها بايد در
كمال بيطرفي و بدون هرگونه پيشفرضي با يك اثر روبرو شد و خود را در آن رها كرد و
بعدها خود راه بگويدت كه چون بايد رفت؛ به تعداد شعرهاي عالم، سخن رمز دهان «متفاوت
با هم» وجود دارد.» (ص194).
آيا به راستي ما از حافظ عبور كردهايم؟
اين سؤال داراي دو مشخصه است؛ در وهلهي اول، قبل از اینکه
خودش را برجسته کند جوابی به ما میدهد؛ از اين جهت كه ما هنوز نتوانستهايم شناخت
درست و دقيقي از شعر حافظ بدست بياوريم، و به دنبال خود، سؤالي ديگر را مطرح ميكند،
که چرا هنوز نتوانستهايم به شعر حافظ آنگونه كه شايسته است نزديك شويم و آن را به
درستي ادراك كنيم؟ و در ادامه ميتوان عنوان كرد، كه علت اين ناتواني از كجا نشأت
ميگيرد؟ ما بدون رفع اين ناتواني به هيچ عنوان توان شناخت و فهم آينده و حتّي
امروزمان را نداريم. تنها با ارائهي پاسخي درست و دقيق به اين مسئله است، كه ميتوان
اميدوار بود، تا به سمت خويش راهي بزنيم و خويشتن را باز يابيم.
به خوبي مشهود است كه مسئله، گذشتن يا نگذشتن از گذشته
نيست. چرا كه با نگاهي طولي و خطي نميتوان به شعر حافظ نزديك شد. او متعلق به
گذشته نيست، او ميآيد و از پس هر دوره، دورهاي ديگر را تجربه ميكند. به طور كلي،
در هر دورهاي بايد تلاش كرد تا نسبتي تازه و نو با دورهي پيش از خود برقرار كرد.
در غير اين صورت، ادامهي حيات براي شعر، و به طور کلی هنر، با مشكلات جدي همراه
خواهد شد. شايد بازنگري و بازسازي دوباره، يكي از مهمترين احتياجات فعلي شعر ما
باشد؛ كه آقاي آقاجاني در درك و طرح اين مسئله خلاقانه عمل كردهاند و به خوبي
توانستهاند در اين راستا قدمهاي مهّم و ستايشانگيزي را بردارند. ايشان از طريق
پژوهشها و تحليلهاي نقادانهی خود به اين نتيجه ميرسد كه، مشكل در غلط خوانده
شدن شعر حافظ است. به طور كلي، در چگونگي ورود به شعر او، اگر ما در لحظهي خواندن
شعر، زاويهاي درست را براي برقراري ارتباط اتخاذ كنيم، همه چيز به خوبي پيش خواهد
رفت. او مينويسد: «شعر خواندنيترين ژانر زبانيست. آنچه ذاتاً خواندنيست موضوع
ندارد، موضوع ژنريك شعر، خواندن است؛ خواندن زبان، خواندن كلمه، خواندن صداها و
آواهاي كلمه، خواندن تشكل صداها در تشكيل واحدهاي زبان، خواندن برخورد واحدهاي
زباني با هم، خواندن تغييرها و تبديل آنها به يكديگر. خواندني، يعني اينكه زبان
به نمايش خود بپردازد.» (ص218).
با وجود اين اگر ما خواندن را ياد بگيريم، مسئله به راحتي
قابل حل است. شايد پيش از هر چیز، به يك اعتراف ساده نيازمنديم و آن هم اينكه، ما
هنوز خواندن بلد نيستيم. چيزي كه انتظار ميرفت پس از طی کردن مراحل تحصیلی به
مرور آموخته باشيم، حالا به مسئلهی اصلي ما تبديل شده است. به راستي چرا هنوز هم،
بعد از آن همه سال رفت و آمد نتوانستهايم ياد بگيريم كه چگونه بخوانيم!؟
خواندن، شكلهاي مختلفي دارد و هر شعر، يكي از انواع آن را
به نمايش ميگذارد. كتاب «سخن رمز دهان» شكلهاي بيپاياني از خواندن است، كه آقاي
آقاجاني تئوري خود را بر روي اين اصل مهم بنا گذاشته است و با توجهی ويژه به فيزيك
و جسمانيت كلمه و زبان، بخصوص در فصول پاياني كتاب، رابطهي هستيشناختيِ بين شعر
و زبان را به خوبي نشان ميدهد.
نگاه معنامحورانه نسبت به شعر:
اين امر سرچشمهی بسياري از مشكلات در شعر ماست كه، نه
تنها گريبان مخاطبين، بلكه گريبان بسياري از شاعران ما را هم گرفته است. به همين
دليل بررسي و واكاوي اين مبحث كه به درستي از سوي ایشان انجام گرفته است، خود ميتواند
نويددهندهی روزهاي بهتر براي شعر و رويكردهايي نسبت به آن باشد. البته اگر مقاومتهاي
بي مورد كنار گذاشته شود.
ما نميتوانيم از شعر
همان انتظاري را داشته باشيم كه از علوم مختلف داريم. به هر جهت در دنياي امروز،
كم نيستند كساني كه با نگرشي ابزاري به شعر و زبان مينگرند و حتّي به خود نگاهي
سودجويانه دارند و در صدد رسيدن به بيشترين منفعت و بهرهوري از خود نيز هستند. و
به جاي انديشيدن به رهايي و آزادي كلمه و زبان، از غل و زنجيري كه مقاصد و خواستههاي
اجتماعي و فردي افراد به آنها زده است، بيشترين تلاش را از خود نشان ميدهند تا
زبان و بخصوص «زبانيت زبان» را در شعر ناديده بگيرند. شايد علت آن را هم بايد در
فهم و شناخت دستكاري شدهي آنها توسط ساختارها و نهادهاي شكل گرفته در هر مرز و
بوم جستجو كرد، كه با ايجاد انفعالي به ظاهر فعال در سطوح مختلف زندگي فرد، طوري
عمل ميشود كه او امكان جور ديگر ديدن را از دست ميدهد. كتاب «سخن رمز دهان» از
اين حيث فرصتي را در اختيار فرد قرار ميدهد كه بتواند رو در روي اين مسائل بايستد
و تجربهاي تازه را تجربه كند و به كلمه و زبان، به خاطر خود آنها، نه به خاطر
چيزي كه از طريق آنها گفته ميشود؛ عشق بورزد و شايد تنها در اين صورت است كه امر
زيبا براي شخص ادراك پذير ميشود. البته لازم به ذكر است كه؛ آقاي آقاجاني، به هيچ
عنوان معنا را ناديده نميگيرد، بلكه همان طور كه خود مينويسد معنا را بخشي از
محتواي كلي اثر ميداند. او مينويسد: «موضوع اين است كه ارتباط شعري بر اساس
القاء صورت ميگيرد و معنا در اين ارتباط، برخلاف نثر، نقش ثانويه دارد؛ به
عبارتي، معنا هم بخشي از محتواي كلي اثر است.» (ص85).
□
كتاب «سخن رمز دهان» از اصالتي هستيشناختي برخوردار است،
كه ما را بيش از پيش به شعر و زبان نزديك ميكند و معتقدم براي شرايط كنوني ما، به
مثابه فانوسي در ظلمات است. ظلماتي كه شعر و حوزهي نقد ادبي ما را آشفته كرده
است.