اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
چهار شنبه ، 5 ارديبهشت ماه 1403
16 شوال 1445
2024-04-24
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 88
بازدید امروز: 5699
بازدید دیروز: 3017
بازدید این هفته: 21663
بازدید این ماه: 21663
بازدید کل: 14889754
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



عینیت گرایی در پلاک های ابوالفضل حسنی





                                
                                        

                                         خسرو بنایی

عینیت گرایی در پلاک های ابوالفضل حسنی

 

کتاب پلاک ها اولین تجربه شعر سپید ابوالفضل حسنی در نیمه دهه هشتاد است .پیش از این کتاب سکوت به جای پیرهن تو که مجموعه غزل های  کلاسیک او توسط نشر آرویج در سال هشتاد و یک منتشره شده بود .کتاب کوچه و خیابان ها مجموعه های دیگر ی ست که از این شاعر مستعد شمالی در انتظار چاپ قرار دارد .

 

سه دفتر شعر سپید ابوالفضل حسنی که از پلاک ها به کوچه ها و به خیابان ها سرریز می کند از وجه مشترک تجربی در ثبت و خلق  موقعیت رئالیستی برخوردار است  .اما روند تحقق عینت گرایی از کوچه تا خیابان ها سیر پرتحرک  و حجیم تری از روایت را نشان می دهد به گونه ای که در تطور  شاعرانگی او نشانه ها  از مصادیق عینی به مصادیق  زبانی فرار روی می کنند زبانی که در بر آیند  فیزیکی عناصر انسانی و زبان بخشی به مکان ها و اشیاء ، شکل می گیرد و در حجم  انضمامی ترین تصاویر  ملموس می چرخد . تلاش او در بازنمود جهان عینی در به حداقل رساندن تحمیل ذهن و زبانی ست که داوری ها ارزشی اش را می خواهد به نقطه تعلیق یا صفر برساند .

 

شعر عینیت گرا ازتحرک تصاویر  شکل می گیرد از کثرت تصویر هایی که روی هم می لغزند یک نوع شوق  و ذوق کانکریتی می سازد  .لابلای اشیاء می دوند  حتی از روی ذهن که ذهن را  تاب نمی آورند به بیرون می پرند . .پلاک ها شاید نام گذاری باشد برای نام هایی که آشنا هستند به  شدت آشنا هستند. و تاثرات ناشی ازآن  ما را در کنش های بی وقفه اش حل نمی کند.بلکه ما را در بیرو ن شعر ش می گذارد تا باز به آن نگاه کنیم و در نگاه به ضلع دیگری از متن بدل شویم .

 

 

 

 

 

 

 

 پلاك 10

دروازه وا مي شود؛

خيابان با بچه ها شلوغ

پخش مي شود توي هوا كاغذ پاره ها

مي ريزد روي سرمان؛

روي صورتمان

يكي يكي همكلاسي هايم را كوچه ها مي برند!

سيم خاردار از دو طرف جاده را دنبال مي كند

سايه ام عقب مي افتد...

زير پايم يكي چال يكي چاله،

گاهي مي دوم گاهي مي روم...

يك شاخه از لاي تمشك ها،

تيغ مي كشد روي سرم؛

روي صورتم،

جيغ مي كشم!!

كيف، كتابم، دفترم؛

پخش مي شود وسط راه، ورق مي خورد

 

 

  پلاک ها  تقلایی فهرست وار و عکس نما ی هستند که  عواطف سردی  را ساخته اند  .  گونه ای از متن که می خواهد از نما های درشت ،  تصاویر خاکستری و محوی بسازد. تصاویر نیم بند و کولاژ گونه با حرف های ساده که وقتی کنار هم قرار می گیرند تو را به واقعیت های  هرروزه می رسانند  که از آن راحت می گذری ولی  با رفتن در مدخل  فرعی ترین و متداول ترین  کنش ها  به هیچ تمهید زبانی ساخته  و پرداخته می شود و   با لحنی گفتاری و ساده  متن را پیش می برد  .

پلاک ها گاه  هویت سازی پیش پاافتاده ترین رخداد های روزمره هستند .از رویداد غیر  کلامی  تا حوادثی که به گوش و چشم و پوست می خورد .

 

 

پلاك 13

روي پيشخوان روزنامه

روي روزنامه تقويم ورق م يخورد

مانتوها م يآيند؛ مي روند

بلوزها وا مي شوند؛ تا مي شوند

مانكن نگاهم م يكند! نگاهش می كنم!

كركره پايين می آيد؛ بالا مي رود

پايين مي آيد؛ بالا می رود

پايين مي آيد؛ بالا می رود...

 

 

واقعه گرایی در پلاک ها واقعیت های من کل نگر شاعر نیست .مولف در لحظه نوشتار تخمیر شده است . تا هم صدا و هم عاملیت سوژه با بیانگری در سایه قرار گیرد .عینیت گرایی  در ترکیبی نامتجانس هم راه با  گزارش دهی غیر شاعرانه تحقق می یابد  تا در محور همنشینی ، تصاویر واقعی با زبانیت اشیاو مکان ها و آدم ها به اجرا در می آید .

 

 

پلاك 13

روي پيشخوان روزنامه

روي روزنامه تقويم ورق م يخورد

مانتوها م يآيند؛ مي روند

بلوزها وا مي شوند؛ تا مي شوند

مانكن نگاهم م يكند! نگاهش م يكنم!

كركره پايين م يآيد؛ بالا مي رود

پايين مي آيد؛ بالا می رود

پايين مي آيد؛ بالا می رود...

 

 در لحظه اولیه ما انگار با داستانک ها ی پالیش یافته در روایت مواجه ایم داستانک ها فاقد شخصیت اما پر از نشانه ها از یک زندگی پر التهاب و زاویای پنهان و پیدایی که در روایت های رسمی و یا در زبان معمول روزمره دیده می شود ولی بازگو نمی شود .تصاویری برای فراموشی و رفتن به ضمیر پنهان .زبان در پلاک ها در  لحنی گفتاری و شفاهی و گاه با جسارت های عامیانه در بیانگری ، که هم  عریان و گاه اجرایی بدوی و غیر روشنفکرانه  دارد .

 

 

پلاك 23

رد از زير پايم طناب،

بالاي سرم طناب

دست ها دوروبرم دست می زنند،

جيغ مي كشند،

زنگ مي خورد

آموزگار از كت اش درمي آيد؛

صندلي جا باز م يكند

زبان از پاسخ ها گيج،

گچ از سر و روي تخته سياه مي ريزد

ورق مي زنيم به كوه می رسيم...

دورتادورمان طناب،

توي مشتمان طناب

روي سينه؛ خيز مي رويم،

آستين با دستمان مي لرزد!

باران روي سنگ،

سنگ روي سنگ بند نمی آيد!

لاي دو سنگ تخت مي گيريم مي خوابيم

دستي دراز روي سرم؛ می كوبد!...

خواب از سرم مي پرد؛

مي دود م يدوم مي دود می دوم

چاقو از دستم جدا؛

توي هوا مي چرخد

طناب از دستم رها؛

تا كجا م يرود!؟

توي بند مي روم؛

طنابم كو؟؟

پايم روي چارپايه،

بالاي سرم طناب!

خون از دهان توي حلقم می پرد

مچاله مي شوم آنقدر؛

توي حلقه طناب بزنم!

مي زنم، مي زنم، مي زنم

دوروبرم دست ها آن پايين؛

بالا پايين بالا پايين

آموزگار دهانش كف می كند؛

زنگ مي خورد

 

پلاک ها نشانه خانه ها نیستند نشانه های شهرند .اما هر یک چکیده یک نشانه اند .از هر آنچه در تداعی آزاد به چشم و گوش می خورد .از تداخل راوی ها از نشانه هایی که خود به زبان می آیند تا شعر در پژواکی پلی فونیک به ارتعاش  در آید.از غرائز بدوی و وحشی بلوغ تا بوروکراسی قفل شده وتا زندگی  اتوماتیک شهری  .

 

پلاك 6

بالا، برج هاي بلند، بلنداي آپارتما نها

پايين تر: ساختمان هاي چند طبقه

پايين تر: خيابان ها، آوارها،

لاي دو شكست ه ي ديوار:

غزلي از ابوالفضل حسني افتاده است

لت و پار شده!

كساني كشمكش م يكنند و زبانشان را مابقي نمي فهمند

يكي بر آجرها مي شاشد ديگران مي خندند

عده اي تكان نمي خورند

آمبولانس مي آيد روي صورتشان برق مي اندازد

مي گذرد كيسه يي پرتاب مي كند

يكي يكي قافيه هايم را،

يكي يكي رديف ها،

نقطه ي پايان سطرها،

حتي موسيقي ام را

از لاي آجرها م يكشند بيرون مي ريزند آن تو...

همه اند؛ با هم اند؛ يكي اند؛ چندتا نيستند!

(صليب سرخي ها، مأمورها، آدم ها)

لاي آ جرها و خاك و خل ها مثل خل شد هها،

دارند به دنبال معنا می گردند

 

گاه  ما با نوعی ادغام زمان و سوژه مواجه ایم یا بهتر است گفته شود سوژه گی زمان در قالب روز های هفته . یک نوع کرونولوژی انطباقی بین روزها و رفتار آدمی که در هم ادغام شده اند این انطباق هفته با سوژه ، تعریفی صرف از گذران زندگی در مداری تکراری ست .در این شعر تکنیک این همانی روزهای هفته با سوژه نه صرفن شخصیت بخشی به روزها که بازنمایی عریان و ماشینی شدن انسان در طول هفته است انگار روزهای هفته در عبارت کوتاه مختصر می شود . که از شنبه تا جمعه از کارو عمل اش  جدا نیست او در زمان تقویمی هویت مشابه ای  دارد که کار یکسانی انجام می دهد تنها در جمعه به کیفیت عاطفی و حسی و انسانی خود نزدیک می شود .در طول هفته او کارکرد ی مکانیکی و شی گونه دارد .برای همین او به نام روز های هفته نام گذاری می شود .

 

 

كت و شلوارش را شنبه مي پوشد

نگاهم نمي كند اصلن

بيرون مي رود يكشنبه

دوشنبه برمي گردد

كلاهش را از سر بر مي دارد!

بلوز از گردن بالا مي كشد

صورتش گم م يشود يكهو

سه شنبه ناهارش را مي خورد!

پشت مي كند به من چهارشنبه تخت مي خوابد

پنجشنبه بيرون مي رود

جمعه با من مي آيد

از كفشهاش داخل نيامده... بغلش مي زنم

 

 

در نمای کلی پلاک ها یک متن است که به بیست و هشت پلاک تقسیم شده است .اما آنچه در پلاک ها اهمیت دارد نه مضمون جاری در زندگی شهری نه  خاطره آغشته به نوستالژیا و اندوه تلخ و شیرین سپری شده که تکنیک کار در اجراء آن   است . متن در حرکت و جهش های فیزیکی و پا  خوردن از هم شکل می گیرد  انگار سوژه ها همدیگر را هل می دهند سوژه با خیابان با کوچه ، همه از هم سکندری می خورند و زبان تورا  هر جا می خواهد می برد . ذهن در  خوانش پلاک ها باید رها باشد . و خوانشگر پیش از آنکه در گیر ارجاعات برون زبانی شود  به چرخش زبان  سوژه و اشیا ، به حرکت در می آید .زبان تابع کنش حرکتی خود است گاه در یک پلاک دو سوژه و چند شی به زبان در می آیند . درپلاک ها همه زبان خود را دارند همه حرف خود را می زنند کسی جای دیگری حرف نمی زند برای همین شما مولف یکه و ناظر و پرمدعا حس نمی کنید .

پلاک نوعی نوشتار تکنیکال در روایت است .که در آن با ایجاز ، تداعی ها  را برای خوانش گر  انرژیک می کند. یعنی ما با خواندن هر پلاک به یکی از تداعی های خود خوانده می شویم . جنبه روایت فیزیکال و متحرک توانسته در کوتاه ترین عبارت ها  هم جنبه واقعی وهم فرا واقعی را در خود متراکم کند.

تکنیک کانکریتی که وجه دیداری و غیر جانبدارانه  دارد . در این زاویه ما گاه با تصاویر پی درپی مواجه ایم . که همزمان با ایجاز در ارائه نما های درشت . با هیچ اغراقی با بازنمایی صرف و غیر ارزشگذارانه سعی کرده با دوربین ابژکتیو روایت کند ....

 

 

 

پلاك 24

چندتا پا روي پادري؛

با در روي پاشنه می چرخد

يك سيني خرما جفت يك سيني حلوا مي چرخد

عكسي چارشانه روي گاو صندوق با من مي چرخد

هرچه مشتري سياه مي آيد، سياه می چرخد،

توي ويترين دنبال چيزي می گردند

توي طلاها می گرديم

مي چرخيم توي نقره ها مي گرديم

مي چرخيم توي كشوها می گرديم

مي چرخيم حتي توي دخل می گرديم

مي چرخيم از اين پيشخوان تا آن پيشخوان مي گرديم

مي چرخيم دور خودمان می چرخيم...

اين صندلي چرخدار هم همين جور مي چرخد

 

 

پلاک ها روایت های مینیمال هستند .هر یک داستانکی کوتاه و برشی از یکی از اندام های شهر است . خاطره خوانی ا ز غرائز نوجوانی تا کودکی ومدرسه وکار در تابستان از شاعرانگی تا وسوسه های عرف ستیز نفس خوش گذاران از بورکراسی قفل شده ادارات تا روزمرگی و ملال و تکرار .ازپرسه گردی ها کلان شهر تا غوطه خوردن با اشیا و وسائل خانه .روایت های منیمال برخواسته از شکلی از بی حوصلگی و خلق و خوی ماتریال و غیر انتزاعی و مخنث زندگی در شهر و کلان شهر است .منیمال بر آمده از خلق و خوی ناشکیبایی ست که در شبکه ای از یک زندگی غیر معنوی و روباتیک در چرخش است یعنی فرمی از یک زندگی کلیشه ای که خود را در نوعی از تکنیک مختصر می کند .منیمال از تلخیص چهره ای مات بی روح و فاقد آرمان ، ایده می آید . او تخیلی ندارد آنچه دارد همان است که می گوید . او در مفعولیت محض فعلیت می یاید .زاویای گوناگون ولی مختصری برای بیانگری دارد چرا که چیزی برای بیان وجود ندارد .

 

 

پلاک نشانه  هستند اما نه نشانه ای صرف  از مکان یا زمان یا رویداد های که در شهرو خانه یا در درون آدمی  می گذرد . پلاک ها شمارگانی از   اخبار هستند اخبار ی که در  پروسه اتفاق ، اندام  فیزیکی و روانی خود را شکل می دهند .اتفاق گاه در آن با دوربین سوبژکتیو می افتد و گاه  از دل ناپیدای اشیا ء زبان باز می کند .گاه از زاویه تقلا برای بقا و زیستن با تمنای گریزپای کودکی ، به کیف می رسد .گاه در صدا ها و سنج ها غلت می زند .پلاک ها دست و پا زدن در دل خود نشانه هایست که زندگی معمولی را شکل می دهند که گاه بار ساده و توصیفی شان به براده های  عاطفی  و خیالی بدل می شود .

 

 

پلاك 4

طبل سنج، طبل سنج، طبل سنج

مي افتم روي تخت

پيچ مي خورم روي كاناپه

غلت مي زنم توي رختخواب

بلند مي شوم

بغل باز مي كند كمد

سررسيدها، اخطارها، احضاريه ها

پخش مي شود توي اتاق

صدا، صدا، صدا

پرده را كنار م يزنم

دور ميدان پيچ خورده اند:

مشت ها، طبل ها، كله ها

دست ها، سنج ها، سينه ها

برمي گردم روي شعله پرسياوشان دارد  مي جوشد

 

 

وجه امتیاز پلاک های ابوالفضل حسنی ، در شگرد لحن گفتاری و محاوره ای ، تحرک پی دری تصاویر مرتبط و غیر مرتبط دریک یا چند فضا توامان است .

اینچنین شتابی در ارائه موازی از تصاویر عینی و ذهنی نشان از التهاب مهار نشدنی در ریتم زندگی امروز ما دارد .قابلیت خوانشی پلاک ها را باید در یک نما ی کلی بکار گرفت و دریافت کرد .پلاک ها هر یک نشانه ای در خود نیستند اما زنجیره مفهومی و محتوای همبسته ای را هم نمی سازند اما در یک نمای عمومی و در روند خوانش لاینقع می توان طعم گریز پا و ملتهب اش را در طنز ی گزنده بهتر حس کرد .خودانگیخته و نثر خودکار با حسی ناتوریال و خالی از تعقید ، شعر را به یک بی واسطه گی رسانده تا مخاطب غیر حرفه ای شعر هم بتواند با آن ارتباط زنده و متقابل   برقرار کند .ودر اجرای بی پروایش سهیم شود .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 








ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات