اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
سه شنبه ، 11 ارديبهشت ماه 1403
22 شوال 1445
2024-04-30
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 105
بازدید امروز: 319
بازدید دیروز: 9525
بازدید این هفته: 12504
بازدید این ماه: 56827
بازدید کل: 14924918
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



ماه

                            
                                   کامبیز منوچهریان
                                     


ويليام هنري ديويس، مثل بيشتر شعرا سرگذشت جالبي دارد. از گدايي و دزدي و ولگردي تا دكتراي افتخاري از دانشگاه ويلز.

ديويس در سال 1871 در ويلز به دنيا آمد. در 2 سالگي پدر خود را از دست داد و مادرش كه ازدواج دوباره اي داشت، حضانت او را به پدر بزرگش واگذار كرد. در چهارده سالگي پدر بزرگ نيز از دنيا رفت و در پانزده سالگي مدرسه را ترك كرد و در يك كارگاه قاب... سازي مشغول به كار شد. در 1891 به آمريكا مهاجرت و تا 1899 در آنجا زندگي كرد. در طول اين مدت گاهي با كارهاي پاره وقت و گاهي با گدايي امرار معاش مي كرد.

 

در بازگشت به انگلستان او تصميم گرفت به كانادا مهاجرت كند. همراه يك دوست سعي كرد كه قاچاقي سوار يك قطار باري در حال حركت شود. پايش سر خورد و زير قطار رفت و در نتيجه يك پايش از زير زانو قطع شد. در بازگشت به بريتانيا در لندن اقامت گزيد و زندگي اندوهباري را  در يك زاغه محقر شروع كرد و در همانجا  اشعار خود را مي نوشت. پولي قرض كرد و كتاب خود را به چاپ رسانيد و سعي كرد كتابهايش را با مراجعه به در خانه ها به چاپ برساند. عدم موفقيت در فروش كتابهايش باعث شد همه ي آنها را آتش بزند.

 

بار ديگر در سال 1905 با هزينه شخصي به چاپ اشعارش اقدام كرد. براي اين كار مجبور شد شش ماه چون گدايان زندگي كند تا در نهايت بتواند از محل ارثيه خود وامي بگيرد. اين بار او آدرس اشخاص پولدار را  از كتابي كه مشخصات اشخاص مشهور در آن بود در مي آورد و كتاب را براي آنها پست مي كرد و از آنها مي خواست قيمت كتاب را براي او بفرستند. به اين ترتيب توانست تعداد 60 كتاب از 200 كتاب چاپ شده را به فروش برساند. يكي از اين كتابها به دست روزنامه نگار مشهوري به نام «آرتر ادكاك» كه در روزنامه «ديلي ميل» مي نوشت رسيد. او پول كتاب را براي ديويس فرستاد و از او  درخواست ملاقات كرد. او ديويس را كشف كرد. سال 1907 اولين نسخه تجاري كتاب شعر او به نام «نابود كننده روح» به چاپ رسيد. چاپهاي بعدي در سال 1908 و 1910 منتشر شدند.

 

در سال 1907 ديويس زندگينامه خود با عنوان « زندگينامه ي خود نوشته ي يك اَبَر گدا» را با مقدمه اي كه «جورج برنارد شاو» بر آن نوشت، منتشر كرد..

در سال 1923 با دختري به نام هلن ازدواج كرد و در سال 1926 دكتراي افتخاري خود را از دانشگاه ويلز دريافت كرد.

سبك شعرهاي او بسيار ساده و گاهي كودكانه و دنياي او شاد و زيبا بود. او با زبان انگليسي بسيار ساده و گاهي اشتباه، شعرهايش را مي نوشت، اما شعرهايش شفاف، روشن، انساني و نزديك به طبيعت بودند.

روانش شاد

 

 

 

ماه

شعری از ویلیام هنری دیویس

ترجمه در سه روایت از کامبیز منوچهریان

 

 روایت اول:

زیبایی تو قلب مرا می کند اسیر

تو ماه دلربایی و نزدیک و روشنی

زیبایی تو کرده مرا همچو کودکی

با گریه گویمت که : تو مال خود منی

چون کودکی که بهر تو آغوش واکند

بر سینه اش فشار دهد کی رها کند؟

 

مشغول خواندند اگر چه پرندگان

امشب و زیر نور تو روشن گلویشان

بگذار تا سکوت من اینک برای من

شیرین تر از کلام تمامی زندگان

گوید به من پرستش آن ماه دلفروز

برتر بود از آن همه بلبل به ساز و سوز

 

 

روایت دوم :

می کند تسخیر قلبم را و جانم را

جلوه زیبایی تو ماه زیبایم

ای تو که بسیار نزدیکی و روشن

می بری من را به سمت کودکی هایم

می کنم گریه چو کودک

تا فقط مال خودم باشد

نور زیبای تو ای ماه قشنگ عالم آرایم

کودکی که مثل دختر بچه ای انگار

می گشاید دستهایش را 

تا در آغوشت کشد بر سینه گرمش فشارد باز

او تو را، ای ماه زیبایم

 

گرچه می خوانند در این شب، پرندگان خوش آواز

نور تو کرده گلوشان را کمی روشن

تو کمی بگذار تا اینک سکوت بس عمیق من برای من

سخن گوید

بیشتر از

 آنچه گویند از برای صاحبان خود

آن صداهای خوش و زیبا

گویدم :

آن کس تو را او می پرستد در میان نغمه های دلکش و زیبا

برتر است او از تمام بلبلان تو که می خوانند

با صداهای خوش و زیبا و بی همتا.

 

 

روایت سوم :

زیبایی تو قلب و جانم را تسخیر می کند

آه، تو ای ماه زیبا که نزدیکی و روشن

زیباییت من را مثل کودکی می سازد

که بلند گریه می کند تا نورت را ازآن خودش سازد

کودکی که دستهایش را باز می کند

تا تو را به گرمی به سینه اش فشار دهد

 

اگرچه پرندگانی هستند که در این شب می خوانند

در حالیکه پرتوهای سفید تو گلوهاشان را روشن کرده است

بگذار سکوت عمیق من برایم سخن گوید

بیش از آنچه نغمه های شیرینشان برای آنها می گوید

کسی که می پرستدت تا زمانی که موسیقی پایان گیرد

برتر از بلبلان توست




ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات