
ابوالفضل پاشا
کلمه از روزنامه وقتی
به دست من که میچسبد
از دروغهایی که از چشمهای من برو بیرون
که نمیخواهم از این بیشتر
صداهایی از دوردست میآید که انگار
کسی از کسانی کمک کنید
که من در این گودال
توپی را بزرگتر از زمین یافتهام
که دریاهای آن را اگر به لیوان بریزی
به رندان تشنهلب تعارف کن
که خرما را به هستهی آن
برابر میگذارند و
هرگز حرف اضافه را در جملههای خود
خرج مفعول بیواسطه خواهم کرد
حتا اگر جلال الدین همایی
از دستور زبان و مغز و شیردان
به هیچکس نگوید که قاعده از کجا
به کلمها یا کلمههایی قناعت کن
که روزنامه را برای چاپ میکنند
تا دنبال نقطهها از این خانههای نوساز
هرگز کسی به اجارهی آن دل نبسته است و
ما ودیعهیی برای آب حوض شما
خالی نکردهایم
شعر دوم
تخم مرغی که از آن
گوساله بیرون بیاید اما
کسی از قصابها چرا سن ساطور را
سؤال مکن که استخوانهای من
از فرط گرما هوس میکنند از زیر پوست شب
به ستارهها نگاهی بینداز و ببین
در طالع ما از کیوان و زهره
با کدامشان از سعد و نحس اگر سخن بگویم
در آسمان رعدی که شبیه برق
از درختی بر زمین شکاف میاندازد
که قوم لوط از گناهان خود به غاری
پناه بر خدا که چه حرفی
از بچههای این دوره و زمانه اگر میشنوم
مقصر از خانه تا مدرسه
با کیفی به شکل کوله پشتی
پر از کاغذهای باطله دارد
که در آگهیها کسی توان رفاقت
از همین سلام کوتاه من به تو آغاز میکنم
که این روزها نیازی به نوشتن پاکتها
مگر صندوقهای زرد را
پر از تمبرهای پستی کنی
تا صدقهیی به چکپولهای من امروز
آیا اضافه نخواهد شد؟