اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
يكشنبه ، 9 ارديبهشت ماه 1403
20 شوال 1445
2024-04-28
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 100
بازدید امروز: 605
بازدید دیروز: 8016
بازدید این هفته: 605
بازدید این ماه: 44928
بازدید کل: 14913019
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



مصاحبه

                   

                                 

مصاحبه با رضا حامی پورشاعر پیشکسوت خوزستان
گفتگو پرویز گراوند




1 -  چگونه هنرمندی می تواند اثرش را از زمان و مکان بیرون ببرد و به آن شکل ماندگاری بدهد تا در هر زمان و مکانی برای هر خواننده ای جالب باشد ؟ آیا اصولا این امر امکان پذیر است ؟ ( این جمله ها البته نقلی از خودتان است )

چون دوام و برپایی هر مکان در محدوده ای از زمان میسر است و درنهایت  تخریب ، انهدام و جای گزینی بناچار اتفاق می افتد و این اتفاق شامل زمان محصور در مکان نیز می شود و هنری که در این رابطه ، سروده ، نوشته یا به هر شیوی ای   ساخته شده است کم رنگ شده و کم کم از ذهن محو می شود . مگر هنرمند بتواند مکان و زمان مرتبط با هنر خود را با مثلا فن – ( آشنا زدایی ) بی زوال ساخته و به درون هر زمان دیگری بکشاند. یعنی بتواند با جادوی هنر ، زمان ، مکان محصور شده را بی زوال سازد ، و این امر امکان پذیر می شود اگر قریحه و هنر هنرمند  خود محصور زمان و مکان محدود نباشد و بتواند خود را از مهلکه ی زوال در مکان و زمانی خاص برهاند . چنانکه میکده ی اشعار حافظ  ، مکانی بی زوال می شود و همچنین – زمان حضور در آن میکده  تا زمان ما و پس از ما  کشیده می شود . نگاه مونالیزا در تابلوی ژکوند  اثر داوینچی به زمان ماست و نه پرتره ی بناپارت که سوار بر اسبمی تازد . زمان و مکان وقتی خاص می شوند که المان ها و نشانه ها یی به همراه می آورند.  همان حافظ در جایی که از امیر مبارزالدین یاد می کند شعرش متوقف می شود و در زمان و مکان سرودنش می ماند . چرا که نوع معماری ، فرم لباس پوشیدن ، آداب و رسوم و فرهنگ زمانی از دست رفته را تداعی می کند . 

 

2- نویسنده (شاعر) از جامعه می گیرد و به جامعه تحویل می دهد این هم نقلی از خودتان است [ایسنا – آبان 88]  در این داد و ستد البته آنچه مهم است فرآیندی است که منجر می شود به خلق شعری مقبول طبع صاحب نظران ،

از این فرآیند بگویید ،شعری که شما در این داد و ستد خلق می کنید چه ویژگی هایی دارد؟

هر عنصر زنده ایی جزیی از زندگی است ،تاثیر می گذارد و تاثیر می پذیرد انسان که جای خود دارد در میان همین انسان ها هنرمندان با نگاهی عمیق و با تامل در آنچه رخ داده یا رخ می دهد ابزار و در عین حال درون مایه ی هنر خود را می سازد . کارگاه تبدیل تاثرات و دیده ها و شنیده های هنرمند واقعی در نهانخانه ای در اعماق پدیده هاست . پس آنچه را لازم دارد در اطرافش در جریان است . اما تبدیل دریافت ها به هنری دلپذیر ، مقبول و ماندگار به هنرمند دریافت کننده بستگی دارد . زندگی چقدر به او فرصت داده است از پله های اندیشه های منجر به هنر پایین برود و در ژرفای پدیده ها حضور یابد . آنچه را مشاهده کند که دیدارش برای همه میسر نیست . البته جای تاسف دارد که تبدیل این مشاهدات اغلب حیرت انگیز به کلام یا رنگ یا هر شکل دیگری از هنر – برای نمایش و دریافت دیگران . بخشی از زیبایی را زایل می کند . چرا که دریافت حسی و معنوی خود را باید به شکلی از ماده تبدیل کند تا بتواند به دیگران عرضه کند و چون حس ها و دریافت هایی وجود دارد که معادلی در کلام ، رنگ یا هر شکل دیگری از ماده ندارند هنرمند نمی تواند همه ی آنچه را که می خواهد منتقل کند . ولادیمیر هولان شاعری است از چک می گوید : (( بودن فراتر از ماده است )) و اما چگونه است که برخی می توانند کارگاهی در اعماق پدیده ها داشته باشند . و کارگاه گروهی دیگر در کنار پیشه وران معمولی قرار داشته باشد . که هر روزه هنر آموخته شده و در دوران شاگردیشان را تکرار می کنند . بخشی از این جریان مربوط می شود به پشتکار در مطالعه و دقت در آنچه که در اطراف می گذرد اما بخش مهم دیگری وجود دارد که حضور در اعماق را ممکن می سازد ! قضیه از این قرار است که لحظاتی که پس از انبوه شدن ، دقایق و ساعت ها و روز ها و سال ها در نهایت عمر هنرمند را می سازند همچون حباب هایی ظاهر می شوند و می ترکند و از بین می روند و این جریان تا جانی هست در آمد و شد هستند . با این تفاوت که گاهی چنان رنگارنگ و زیبا ظاهر می شوند که مسرور و شادمان از این همه زیبایی از اینکه ، کجاییم ، چه می کنیم و چگونه باید باشیم در می گذریم و گاهی همین حباب ها چنان تاریک و سرد و خاکستری ظاهر می شوند که هول و هراس به شمردنمان وا می دارد . به این که چه باید کرد و اینکه این جریان ریشه در کجا دارد و سوال پشت سوال می شود . این است که کارگاهمان را در اعماق نهان می کنیم و فرآورده هایش را در معرض نمایش می گذاریم و موجبات حیرت بینندگان و خوانندگان را فراهم می سازیم و شاید در وصف چنین هنری است که نیچه می گوید : از زنان بپرسید ، کسی برای تفریح نمی زاید ، درد است که مرغان و شاعران را به قدقد وا می دارد .

 

 

 

3 – پس شعر یک عمل اجتماعی است ؟ این عمل اجتماعی را شما چگونه به عرفان پیوند می زنید ؟

انسان از درون به بیرون می آید همانگونه که از خانه پا به بیرون می گذارد و پس از برطرف ساختن نیاز و مهیای اسباب زندگی باز به درون خانه برمی گردد. هر انسانی فارغ از دین و مذهب و بینش و گرایشی که دارد . درونی دارد عرفانی البته کمیت و کیفیت این درون عرفانی به نوع زندگی اش بستگی دارد اما بهر حال ، کسی یا کسانی را دوست دارد ، عاشق می شود ، دلش می گیرد و بسیاری از مسائل عاطفی دیگری بر ضمیر و روانش تاثیر می گذارد که من چنین حالاتی را ناشی از درون عرفانی او می دانم . و نه محاسبات مادی . خریدار محصول هنری نیز به دنبال مرتفع ساختن نیازی از نیازهای خویش است و البته به دلیل اینکه قدرت انتخاب با اوست و اوست که در ترافیکی از اتفاقات ، رخدادها ، قواعد و قوانین و نگرش ها و رسوم و عادات اجتماعی دست و پا می زند هر کس بتواند با کالای خویش راهی به او نشان بدهدکه به آرامشی هر چند کوتاه برسد ، گرهی از گره های عاطفی اش را بگشاید مقبول نظر او خواهد بود . البته جنین تعریفی شامل حال همه ی ملت ها و کشور ها نمی شود ممکن است در جای دیگری اتفاق دیگری افتاده باشد . عده ای به علت نداشتن هیچ گونه مشکل و گره عاطفی صرفا به دنبال پرداختن به زیبایی هنر برای هنر باشند و در جایی دیگر چنان سر در گمی و گره های کور عاطفی وجود داشته باشد که شاعری مانند چسلاومیلوش لهستانی بگوید : شعری که ملت ها و مردم را نجات ندهد چیست ؟

 

4 – نقش تصویر را در شعر خود چگونه  می بینید ؟   

تصویر در شعر من حکم پازلی را دارد که آخرین قطعه اش در پایان شعر سر جایش قرار گیرد و کار کامل می شود . شعر هایی هم داشته ام که خواننده را زیر بارانی از تصویر قرار داده است و این بر می گردد به کارهای قدیمی تر . آن زمان پیچیده گویی در سرگردانی خواننده شعر از افتخارات شاعر به حساب می آمد در کل شعر هنری بود که به غامض گویی مفتخر بود . و اما پس از گذر از خود فریبی ها به شعری تقریبا قابل فهم رسیدم .

 

5 – عده ای را نظر بر این است که نسبت به کارکرد های زبان در شعر کم التفات هستید ، نظر خود شما در این باره چیست ؟

رمبو می گوید : گفتنی اینکه من می اندیشم نادرست است باید گفت من اندیشیده می شوم ، حقیقت این است که دریافت من از این سوال  شما رعایت نوعی چهارچوب و قاعده ی دست و پا گیر است آنچه اهمیت دارد محتوا است . اینها همه پیوسته ، جلد ، قاب و یا هر ویژگی بیرونی است که گاه کمک می کند هنر هنرمندی را می شناخت ، نوعی نشانه محسوب می شوند به این می ماند که ما کسی را با لباس و فرم اش بشناسیم و اگر او را در لباس دیگری دیدیم دچار خطا و اشتباه در تشخیص می شویم . در حالی که به نظر بنده هر نوع قاعده و فرمولی می تواند مانع رادعی باشد . حتی اگر این فرمول و دیوار کشی ساخته ی خود هنرمند باشد من گاهی در شعر خود بی شکل می شوم در کاری از خود با باد می وزم از هر روزنی میگذرم و چون انبوهی ابر را در وجود خود احساس می کنم خبر از فردای می دهم که در رفاقت با باران جاری می شوم . گاهی هنر ، هنرمند یا سراینده را در می نوردد. زمانی شعر از جایی که نمی دانم کجاست چنان هجوم آورده است که موی بر بدنم راست شده و دچار هراس و تشنج آنی شده ام . روزی گویی کی که در گوشم خواند : گوش هایت را می بینم که میرود / همچون دو پرنده / که دوری آدمیان را می جویند / تا معاشقه را آغاز کنند . و این از من نبود . گاهی این شاعر نیست که می سراید بلکه سروده می شود . جریانی جاری می شود که تا کنترل کننده ی آن نیستی تا آن را طبق قاعده و فرمول خود آن ریخته می شود . تابلو هایی را دیده ام که تصویر از چهار چوب مشخص بر بوم بیرون افتاده است این نیز میل رهایی از قاعده را نشان می دهد . روزی از گالری نقاشی عزیزی دیدن می کردم در میان تابلو هایی از اماکن و معابد و آثار تاریخی که از دیوار های گالری آویخته شده بودند یک تابلو به نظرم شایسته ی تمجید آمد که نشان می داد نقاش واقعا در خلسه ی هنری اش بوده است : کودکی به کلاس درس وارد شده دست را به نشانه ی اجازه ورود بالا برده بود با چهره ای که ترس را نشان می داد و نقاش بوم را از سر تا پای کودک پاره کرده و باز با نخ و سوزن دوخته بود و سوزن را در مغز دانش آموز فرو کرده بود و این روان دو پاره ی دانش آموز را نشان می داد هنر مقوله ی غریبی است . از قاعده بیرون است . قواعد از پیش تعیین شده در شعر معاصران هما ن قدر ضربه می زند که مثلا عروض و قافیه در اشعار کلاسیک ، فردوسی دکی از چهار گانه ی ادب جهان است در کنار بزرگانی چون هومر یونانی ، شکسپیر انگلیسی و دانته ی ایتالیایی شعری از ایشان می خواندم در قالب مثنوی در مصراع اول بیت آورده بود ( بلوچ ) و در مصراع دوم همان بیت . که می خواست از قدرت جنگاوری و جرات و شهامت و پهلوانی بگوید آورده بود ( قوچ ) البته به ناچار ، در حالی که همه می دانند و خود فردوسی بزرگ می دانسته است که مثلا شیر قوی تر و جنگاور تر از قوچ است . قوچ را که رهبر گله است سگ گله به هر سو می راند . و این از عوارض نا خوشایند قواعد از پیش تعیین شده است . سوال حضرت عالی هم بوی نوعی فرم و قاعده می دهد .

 

6 – تفوت شعر وشبه شعر در چه مولفه هایی قابل تشخیص و ردیابی ست ؟

این قضیه به این می ماند که کسی را نا خواسته به راهی ببرند و دیگری اصرار به رفتن و طی کردن آن مسیر را  داشته باشد . در زندگی حوادثی اتفاق می افتد که تاثیرات آن کسی را برای پذیرفتن هدفی یا جریانی آماده می کند و در کوران راه با توصل به اموری چون مطالعه ، کاوش و جست و جو ورزیده می کند و اگر مستعد باشد انتخاب می شود و راهی به درون پدیده ها برایش باز می شود . در مصراعی از شعری  گفته ام : سنگ با ورودی ها ی بسته اش / میکلانژ را راه می دهد . و اما در مورد آن دیگری بدون آمادگی و استعداد کافی قدم در راهی می گذارد . آن هم با هدفی موهوم و گاهی ناچیز ، می خواهد شهرتی کسب کند ، جنس مخالف اش را راضی می کند در محافل دیده شود . بناچار چیزی می نویسد و یا می سراید که بر دل نمی نشیند چرا که جعبه ای خالی است و به کشودن اش نمی ارزد . نظر کلی من این است که شاعران یا بطور کلی هنرمندان سه دسته اند . دسته ای که آدرس هنر را می دانند و به اعتبار همین آگاهی اندک خود را هنرمند می دانند دسته ی دوم آدرس را یافته و پشت درب ورودی نشسته اند و به همین اندازه اکتفا کرده خود را هنرمند یا شاعر می دانند و دسته ی سوم به درون راه یافته اند . تالارهای روشن و دالان های تلریک را توانسته اند ببینند . اینان هنرمندان مورد قبول مصرف کنندگان هنر اند .

 

 

7 -  حالا که بحث شعر و شبه شعر پیش آمده بد نیست از نقد و شبه نقد نیز بگویید ؟

 

نقد امری علمی ، تخصصی است . یک ناقد حرفه ای می تواند اثری را از نظر تاثر نگاری ( ارزیابی قلبی ) از نظر ادبی ، اخلاقی ، اجتماعی ، تاریخی و با استفاده از دانش روانشناسی مورد ارزیابی قرار دهد هر چند گاهی دیده می شود افرادی که در این رابطه دانش و تخصصی ندارند ، خواسته ها و تمایلات خود را بجای یک نقد منطقی و اصولی به کار گرفته در مورد اثر دیگران قضاوت می کنند که می تواند مضرات فراوانی را در بر داشته باشد در تاریج ادب جهان نقد هایی مغرضانه هم بوده که موجب توقف در کار بوده و برای مدتی چرخ ترقی  و پیشرفت را از حرکت باز داشته است . نقد کتاب سید  اثر کورنی که توسط صدر اعظم وقت فرانسه ریشیلیو در آکادمی تازه تاسیس خود به راه انداخت نقدی کاملا مغرضانه تشخیص داده شد که موجب عقب گردی در تاریخ ادب گردید ، چرا که او مجبور به رعایت اصول و قواعد ارسطو و مکتب کلاسیک گردید. بنابر این نقد کارشناسانه موجب رفع اشکالات و در نتیجه پیشرفت و تعالی در امر هنر و ادبیات می گردد و نقد غیر کارشناسانه و یا مغرضانه می تواند مخرب و ویرانگر باشد .

 

 

 

8 – نقادی چقدر توانسته است در ارتقای شعر امروز موثر باشد ؟

 

نقد و نقادی به صورت یک حرفه در آمده است . آثاری که ارزش نقد را داشته باشند مورد بررسی و ارزیابی توسط این عزیزان قرار می گیرند . نقد منصفانه قطعا با بیرون کشیدن معایب از یک اثر و برجسته ساختنی آثار مثبت . هم به شاعر کمک می کند و هم به خواننده ی شعر و در نهایت موجب ارتقا هنر و ادبیات می گردد.

 

 

9 – در مورد شخص شما آیا این مقوله توانسته اسن نقشی در پیشبرد کارتان داشته باشد ؟

من از نقد فواید بسیاری برده ام ، اشکالات کارهایم را رفع کرده و از راه هایی را که ناخواسته رفته ام – بازگشته ام و خود را تصحیح کرده ام .

    

10 – از منظر شما که لاقل از دهه ی 50 با شعر فارسی همراه بوده اید تحولات به ویژه در دو دهه ی اخیر را چگونه ارزیابی می کنید ؟

 

ببینید ، جهان در حال گذر است ، زندگی راکد نمی ماند و این جریان داشتن خالی از دگرگونی و تحول نیست به تبعیت از گذران زندگی هنر نیز متحول می گردد و ما باید این حرکت و تلاش و تحول را پذیرا باشیم و صد البته همه ی آنچه که اتفاق می افتد نمی تواند ارضا کننده ی تمایلات و خواسته های ما باشد . جوزف برادسکی می گوید : گور همه ی ما را به یک شکل در می آورد ، پس بگذارید در دوران عمرمان گوناگون بمانیم . در هر حال من پذیرای هر گونه تحول و دگرگونی هستم . زندگی در انبارهای خالی هم جریان دارد .

 

 

11 – از آثار چاپ شده و کتاب هایتان بگویید ؟

من خیلی دیر پذیرفتم که شاعرم و حقیقت اش را بخواهی هنوز هم شک دارم . و برای اینکه خود را محکی زده باشم منتظر ماندم تا کارهایم در نشریات و مجلات معتبر و وزینی چون آدینه ، گردون ، دنیای سخن ، چیستا ، عصر پنجشنبه ، روزگار وصال و برگ سبز و بسیاری دیگر چاپ شد و در کنار چاپ کارها در مجلات مذکور . کتاب هایی نیز به صورت گزیده اشعار شاعران چاپ و وارد بازار شد مانند ( هزار و یک شب یا گزارش 90 سال شعر معاصر ایران ) که به همت جناب محمد علی سپانلو در آمده بود . ( شاعران معاصر ) که جناب سید علی سید صالحی در آوردند . جلد 2 ( شعر به دقیقه ی اکنون ) که محصول زحمات بی شائبه ی سرکار خانم میزانی و آقایان احمد محیط و تقوی بود و در همه ی آنها از اشعار بنده استفاده شده . بعد ها نیز کتاب هایی در زمینه ی نقد وارد بازار شد که در مورد کار های بنده نیز نظراتی داشتند . پس از آن بود که خود اقدام به چاپ سه دفتر از کارهایم کردم به نام های ( بیدارم کن برای زندگی بدویم ) ، ( زندگی بسته ی پستی ست که می رسد ) و ( اُنیفورم ) و دو دفتر دیگر نیز آماده ی چاپ دارم که امیدوارم فرصتی فراهم شود .

 

12 - ( بیدارم کن برای زندگی بدویم ) ، ( زندگی بسته ی پستی ست که می رسد ) این ها نام دو تا از مجموعه های شعر شماست ، بسامد بالای واژه ی زندگی در متن شعر هایتان نیز مشهود است ، اندیشیدن به زندگی در شعر یا اندیشیدن به شعر در زندگی یا شاید ترکیبی از هر دو ، چگونه است که می خواهید در هر فرصتی از شعر از زندگی بگویید ؟

 

شاعری از چک به نام ویژلاو نزوال در یکی از اشعارش می گوید : اگر مرگ غافلگیرم می کرد / دلم می خواست پسرکی شش ساله بمیرم .

زندگی جریانی ست که از این سن که پا فراتر می گذاری دلتنگی هایش بیشتر و شادمانی هایش کمتر می شود و سال های پس از 6 سالگی است که برخی را شاعر می کند و یا به سمت و سوی هنر های دیگر می کشاند . البته که زندگی ها متفاوت است . بعضی ها را هم به ساحل آسایش می رساند تا به هر چه هنر است بخندند . گروهی را هم غرق می کند . شاید من هم در جریان های تندش افتاده باشم در هر حال زنده بودنو زندگی کردن حوادث و پیشامد هایی دارد که باید به آنها پرداخت و من دارم این کار را می کنم .

 

در پایان از شما بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتید ممنون و سپاسگزارم







حامی پور بی ادعا و همیشه دوست داشتنی

ارسال شده توسط ، در تاریخ 1399/02/22


ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات