اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (40)
شماره سی‌ودوم نورهان شهریور 1403 (77)
تقویم
پنج شنبه ، 12 تير ماه 1404
8 محرم 1447
2025-07-03
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 9792
بازدید امروز: 12130
بازدید دیروز: 11136
بازدید این هفته: 39372
بازدید این ماه: 74400
بازدید کل: 18854728

گاهی عشق هم کافی نیست

                                   
                                      نادر چگینی



من حرف می زنم
تو حرف می زنی
ما حرف حرف حرف می زنیم
در دستهایی که آلوده ی یکدیگریم
این شهر ما را بالا می آورد
با روزهایی که ته می کشند
شب میرسد
صدای باز شدن یخچال
شروع کبریت
تو دو بشقاب می گذاری دو قاشق  تکه ای نان ودوشمع
حضور گرم یک دلیل
دقیقه ها را زیباتر میکند
تو لبخند می زنی
من چشم می دزدم وبه شومینه فکر می کنم
به گنجینه ی اندامت وبه راه شیری که از پیراهنت  عبور میکند
تو به عطر شانه های خیس فکر میکنی
تا افتادن/ شکستن
ودرهم آمیختن دو گیلاس در شعاع تاریک
من ساعت را کوک میکنم
برای اتفاقات فرداوبه یک جاده می اندیشم
تو پشت به من میخوابی
واز نیامده های یک هنوز حرف میزنی
از رنگی سبزکه در سطرهای بعدی درخت تر قد می کشد
ما حرف میزنیم
حرف
حرف
حرف
از عبور خاکستری انسان-آهن –نان- کلمه
از خیابانهای یکطرفه
از سوت قطاردر غروب واژه
ازباروت پای گربه ای زیبا که یک خلیج آبی  می نگرد
از برابری فیل وفنجان
از طول موج اینطرف آب که دنیا را به خنده می آورد
از پنهان عشقهای مثلثی تا مرگ
تا شروع سنگ برلب ودندان زن
عبور تیره وقت ارتفاع مارا زخمی تر میکند
وشب در عبارت تاریک خود پهن تر
ما شهر را بالا می آوریم
شهر را بالا می آوریم
 شهر را بالا می آوریم
تو هیچ نمی گویی
من هیچ نمی گویم
ما هیچ هیچ هیچ نمی گویم.
 
شعر دوم

...
دیگرنیست
تا بود
وسوسه ی سرخ ناخن های به گیلاس  رسیده اش
شبهای بسیارم را
به عریانی سیب می برد
پا به پای گوزنی که در من می دوید.
تا بود
فرصت قهوه ایی اندوه هم
بوی گندم می داد
و میشد تمام شهر را باران نوشت
 
عشق هم گاهی رژ سیاه می زند
نام کوچه ها را از یاد می برد
 
تا رفت
خواب هفت پادشاه از سرم گذشت
به بیداری کلمه رسیدم
به معلومی پوچ
در ذهن این شهر
که هنوز از خواب اشیاء عبورم می کند.







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات