اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
شنبه ، 8 ارديبهشت ماه 1403
19 شوال 1445
2024-04-27
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 103
بازدید امروز: 2075
بازدید دیروز: 8986
بازدید این هفته: 2075
بازدید این ماه: 38382
بازدید کل: 14906473
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



تحرک در دوربین مدار بسته

                                        
                                  خسرو بنایی


تحرک  در دوربین مدار بسته

 

زل زدن در دوربین مدار بسته عنوان  دومین مجموعه شعر مهدی حسین زاده می باشد  که توسط نشر نصیرا در سال 93 منتشر شده است .پیش از این دفتر شعر این مرگ هنوز کشتن بلد نیست در زمستان 81  توسط انتشارات نگیما منتشر شده بود .

آنچه در وهله اول در زبان مجموعه زل زدن در دوربین مدار بسته مواجه می شویم ، انعکاس عینی رخداد های ست که در روزمرگی سوژه اتفاق می افتد . زبان در تحرک روایی ، سیالیت خود ویژه ای دارد و حرکت از سوژه به ابژه ها ، بدون ارزش گذاری توصیفی یا معنا سازی های ارادی شکل می گیرد .

تکنیک روایی در زبان بی اغراق ، واقعی ، عریان و شفاف است و گاه زبان در صدد احیای وجوه آشنا و نا آشنایی ست که سوژه  را در خود غرق کرده است .

 ( شعر اتوبان ص 30)

پنجره باز می کند خودش را / کنار چند فنجان چای به هم می رسیم / تو بازویت را دراز می کنی / من روزنامه ی صبح را / نشانت می دهم / کجاست تکه های ما / کنار اتوبانی که بر عکس مان کرد / پاشید تمام خاطرات را به صورت مان / و معادلات را یک جا .../ روی نور چراغ گردان / پلیس خم می شود / روی من / روی آبی  روسریت که قرمز می شود آرام آرام / تکانم می دهد / تکان نمی خوری / از اول هم قرارمان همین بود / و لاستیک هم چنان می چرخد / رو به روی صورت ها / حالا تو پنجره را می بندی / روزنامه را پرت می کنم به خیابان /چایمان را سر می کشیم / من باید به اداره برسم / تو به نهار امروز /بچه ها / چند ساعت دیگر از اتوبوس پیاه می شوند .

انگار زبان در پژواکی تبادلی بین عناصر جاندار و بی جان ، اشیاء و آدمی و جهان پیرامون او را در روال عادی زندگی  نشان می دهد .

به قول رولان بارت : نمی توان به گونه ای دیگر نوشت مگر آن که به گونه ای دیگر فکر کرد ، زیرا نوشتن همانا سازماندهی جهان است .

در هر شعر سوژه چون سایه در لابه لای سطر هاست و چهره ای ندارد . اما هم اوست که متن از او شعاع می گیرد . زبان وجه تصویر و گاه نوعی گزارش دهی سورئال دارد . یعنی تصاویر ذهنی در روایت عینی ذوب می شود و روایت بر بستر انصمامی و ملموس باور پذیر می کند .

( در شعر برف روی شمعدانی ها 2 )

شهرداری قد راست کرده / نگاهم می کند / یک بار مهتابی ام را گرفت به خاطر بلندی اش / کاج روبرو را برید / پلاک پنجم را کند / بعد ... فضای سبز را آورد توی پذیرایی / یک چهار راه انداخت ... توی اتاق خواب / یک میدان وسط کوچه گذاشت .....

دراین گونه اشعار عینیت گرایی در اجرا با شگرد های ذهنی تنیده و جذب می شود و زبان در تنش های واقعی ، گاه سرد و کمیک ، اطواری از مدرنیزاسون را با خصوصی ترین کنش عاطفی و ناخرسندی هایش را درهم می کند .

( ادامه برف روی شمعدانی ها 2 )

... درست پای همین چراغ قرمز / با اودست دادم – اولین بار / مثل چشم های زنم سرد بود / وقتی در را آن قدر محکم می بندد / صدای پسرانه تا پشت میدان کش می آِید / آقای شهرداری مثل زنم لبخند می زند / از برف می گویم که می بارد روی شمعدانی ها / مثل زنم سر برگرداند .

در واقع آنچه از عنوان هوشمندانه کتاب می آید انگار در هر موقعیت و مکان دوربینی کار گذاشته ، که با زبان کار می کند .

مکان یابی و گاه استفاده همزمان از دوربین ابژکتیو و سوبژکتیو ، وجهه گفتاری را در حجم های دلخواه می برد

( در شعر صبحانه ص 16 )

برادرم / پلاکی آویزان دور گردن / کلاشینکوفی در دست / وارد می شود / خاله جان از بمیاران تهران برگشته است /دست در دست  پسر خاله های کوچکم / دایی جانم از زلزله ی رودبار / زیتون زار های رها در باد عطر پیراهن اش / مادرم دهان باز می کند کلمات می ماند روی لب ها / پدرم زل می زند مثل آسمان گر کرفته ی شهرم / خواهرم / سر برمی دارد از تور عروس ذره های قند روی قرآن بسته لای انگشت /....

در واقع زبان در یک تداعی تاریخی در لحظه صبحانه بیان می شود . زبان گاه از یک دستی با گزاره های شفاف و خبری به ناگهان به ایماژهای انتزاعی شکسته می شود . تصاویر عینی و تاریخی در سایه های ناخودآگاه زبان بیانی سطری و طولانی می رسد .این عبارت های گاه نفس گیر از غلظت شعری بالایی برخوردار است و پیش از ضرورت شعری به قدرت ایجابی مولف بی می گردد که وجودش در این عبارت ها از سایه روشن روزمرگی  دوربین مدار بسته ای بیرون می زند .

 

سر بر می دارد از تور عروس ذره های قند روی قرآن بسته لای انگشت ( ص 17 )

که توری از حریر روی نازنین چشم ها اندام ظریف ات لای مانتوی سیاه

 

برادرم مثل تبریزی خانه مان هزار سال منتظر آوار شدن روی سقف روی کودکی هام ( 38 )

می لرزیم با بهمن 86 زیر برف ها و بی باران شالیزار کنار ترک های پرتقال ( ص 35 )

عطر هماغوشی میان داس و حرف های سیاسی که هیچ شبیه شالی های رقصنده در باد نیست ( ص 41 )

پر از رود های پاره پاره دختری که نامش هم توی دایره متوفیات نیامده است .

و چشم های خالی شده در بهشت زهرایی بی نام تر از مفقود الاثر هایت که برگشتند (ص 49 )

عناصر و کلمات و گزاره ها هر یک تشخص و روایت گری خودشان را دارند .

سکوت خودش را بیان می کند

زمان  می ایستد

شیر آب روی چکه که در هوا خیره می شود

پرزها زیر قدم ها می خوابند

پنجره ها نیم باز / سکوت خودش را می زند / هوا شکاف بر می دارد / بوق ممتد تلقن / ساعت ره راه می افتد

یعنی تمام عناصر جاندار و بی جان در شعر تحرک دارند و صدای خودشان در متن شنیده می شود و راوی در بعضی اشعار چون سایه محو در کنش عینی و میزانسن ها ی تاتری ، به  روایت در داستان های استعاری مدرن تاسی می جوید .

در اکثر شعر ها تپش عینی اشیاء با تحرک ذهنی سوژه ، تصاویری ساخته که در صدد القای روانی حادثه یا اتفاقی ست که با ترکسب تمام عناصر موجود در اتمسفر شعر به خلق فضایی مرکب رسیده است .

ما در شعر هفت و نیم عصر با نوعی انجماد زمان مواجه ایم .در ظاهر با ادراکی کرونو لوژیک از زمان که در یک عکس متحقق می شود . مهدی حسین زاده در شعر هفت و نیم عصر می نویسد :

( زمان ایستاد و شیر آب روی چکه ای که در هوا خیره شد ) یا

شانه سر می خورد و ساعت بر هفت و نیم عصر بر می گردد.

یا زمان از حرکت ایستاده است /فنجان را بلند می کنی / ساعت به راه می افتد .

در واقع ساعت هفت و نیم عصر تیتری برای فلسفیدن برای حجمی از یک واقعه ناگواراست که در زمان خود را حل کرده است .یا در واقع ساعت هفت ونیم زمان نمادین یک رخداد است . رخدادی که در محور عمودی تابع حادثه ای که تمام اجزا موجود در فضا واقعه را مشروط به خود کرده است .

پنجره نیمه باز می ماند و سکوت هی خودش را می زند به در به اشیاء به جای انگشت های من روی لحظه لحظه این اتاق / باز می کنم دست هایم را / هوا شکاف بر می دارد .ورق نمی خورد تکه کاغذی که تا شده است / ضربان قرص های له شده /بوق ممتد تلفن

 

گرچه افعال قطعی چون می ایستد ، ایستاد ، یا ایستاده است ، کمکی به القای روانی و شکل بندی زمان در ساعت هفت و نیم عصر نمی کند .و به نظرمی آید بار اضافی برای مفهوم توقف فرضی در قالب شعری منجمد در زمان می باشد .

دو نمونه از شعر هایی که توانسته کلیتی از تمام شگردهای زبانی و گفتاری مهدی حسین زاده را در هم ادغام کند ، شعر جمعه و کوپه متروک است . خود بیانگری سو ژه ، بحران زدگی و تنش با تمام ارکان جهان واقعی ، ایماژهای ذهنی و کنش ها و عبارت پردازی روانشناسیک را در خود دارد . سوژه شدگی جمعه نه تنها به عنوان مکان یا اسم که بدل به یک استعاره فراگیر می شود . جمعه هم زمان هم مکان و هم امیال فرو خورده است که از لابلای تصاویر و عکس ها و تداعی ها شکل می گیرد .جمعه در واقع فشرده گی یک تقویم خانوادگی نوعی مسخ شده گی و پازل جور نشده وقایع از هم گسیخته است .

( پاره ای از شعر جمعه ص 91 )

جمعه خر شده افتاده توی هال / ورق پاره ها را بر می زنم / پرتم می کند برق چاقویی که کشیده است / جمعه دیوانه ایست که از دارالمجالنین فرار کرده / توی ورق پاره های نام تو می زند بیرون می چسبد به شماره های تلفن / صدای نازکت ریش می شود توی گوش تا مغز استخوان جیغ می کشد .

کتاب زل زدن در مدار بسته با برخورداری از مضامین ترکیبی از شخصی ترین اطوار تا عمومی ترین کردار اجتماعی با المان های بومی و غیر بومی و استفاده از لحن زبان معیار در بیان سنیمایی و هم چینین گاه با ساختن میزانسن های تئاتری و عینت گرایی آینه وار ، خصلتی غیر ایدئولو ژیک و غیر ارزشی به روایت ها داده است .

شعر کوپه متروک آخرین و بلند ترین شعر این مجموعه  با زبانی رهاتر از دیگر شعر ها ، قابل اعتناست .ذهن درشبکه ای از سیالیت پی در پی شعاع می گیرد . و زبان در اجرایی پر طنین ،  اسامی و دال های تاریخی را با آشنایی زادیی هایی همخوان با محتوای شعر به پیش می برد .عامل متحرک در روایت این شعر بیش از تصویر با حرکت ذهن صورت می گیرد . برعکس شعر های غالب این دفتر که حرکت باروایت و تصویر تکنیک غالب آن است .

جدای از تحرک ذهنی و پرش تاریخی تلفیقی فراواقعی از حسی بومی و جهان گرایی اش قابل اعتناست .انگار با این کوپه متروک می توان به دهلیز های یک تاریخ سپری شده سرک کشید . وهر کوپه ، سکانس یک موقعیت تاریخ است .

تو خوابیده ای / وقتی خفاش ها برعکس هستند / و سپیدی صبح روی برگ / روی انار / روی ریل راه آهن در چند قرن بعد / روی دوستت دارم های پنهان در کوپه قطار / در خیابان های پراگ / زیر پل شهسوار / و کاکویی های بر گشته از سیبری /از جنگ  / از عطر موهای دراردو گاه کار اجباری / زیر مجسمه لنین / یک وقتی ها می کرد بخار بلند می شد در خیابان گمشده در تهران / پا باز شد در رود خانه سن / حتی طویله های متروک و دویدن اسب / دویدن هیجده سالگی کوپه به کوپه / باز بر می گردد به راسته ماهی فروشان شهسوار / به خیابانی در پراگ به روزنامه ی صبح مسکو ..

تعدد مکان ها و اشارات تاریخی ، شهر ها و شخصیت ها کارکرد و تمهیدات زیبایی شناسانه شعر را کم رمق و مشروط کرده است . گرچه شعر خواسته دال های تاریخی و نوستالژیای آغشته به آن را مستمسکی برای فرمی از بیان و شکلی از روایت در ساختار عمودی اش کند ، اما شعر با چند لایه گی در ساختن عواطف شخصی از تاریخ با اندیودیالیسم (فردگرایی )  غیر جانبدارانه ، قرن کوتاه بیستم را ( در تعبیر اریک هابسبام ) را در فرمی از کوپه متروک جابه جا کند .

 


 







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات