اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
جمعه ، 31 فروردين ماه 1403
11 شوال 1445
2024-04-19
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 50
بازدید امروز: 7531
بازدید دیروز: 17873
بازدید این هفته: 56271
بازدید این ماه: 287765
بازدید کل: 14862880
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



مصاحبه




                                   
                                          پگاه احمدی
                       
                                  دبیر مصاحبه : پرویز گراوند

 

1-با چه انتظارات و توقعاتی و شناختی به شعر نوشتن پرداختید؟ -چه رویدادهایی دیدگاه شما را نسبت به شعر،دگرگون کرد؟ - آیا دانشجوی ادبیات فارسی بودن هم، نقشی در این دگرگونی ها داشته است؟

اولین شعرم را در کودکی سرودم، در هفت سالگی. گرایشم به شعر و ادبیات در آن مقطع، متاثر از آمیختگی شعر با فضای زندگی و خانه ی ما بود، از پدربزرگ گرفته تا پدر و مادرم. ما بچه های نسل کانون پرورش فکری و کتاب های صمد بهرنگی، علی شناسایی، مهدی آذریزدی و یلنا ایلنا بودیم؛ فرزندان ِ والدینی آرمانخواه و معنا گرا. به هر تقدیر، سال های نوجوانی هم در ادامه ی همان فضا و آموزه ها سپری شد تا به دانشکده ی ادبیات راه یافتم. آشنایی با خیلی از متون کلاسیک فارسی اعم از منظوم و منثور را مدیون فضای آکادمیک هستم هرچند کوشیدم خلاء ادبیات مدرن و زنده را در بیرون از دانشگاه ، از طریق مطالعات شخصی و ارتباط با ادبیات ِ زنده پر کنم . ادبیات دانشگاهی، یکسره مقوله ی دیگری ست و قالب مشخصی هم دارد. این فضا بیشتر ادیب پرور است تا به کار شورمند و شیدا کردن بیاید. در بررسی آثار و احوال بزرگترین شاعران جهان هم می بینیم که اغلب، فضای آکادمیک را نیمه کاره رها کرده اند و جان و هستی ِ شعر خود را خارج از قوالب  و چهارچوب های رسمی ، محافظه کار و غیر تجربی، باز یافته اند. به عبارت دیگر، در دانشگاه ادبیات، می توان از منظر تاریخ ادبیاتی به پاره ای از محفوظات ادبی دست یافت، اما ادبیات زنده و تجربی، ادبیاتی که شاعر یا نویسنده می تواند با آن خطر کند، شیدایی کند و پوست بیاندازد، یکسره جای دیگری ست من شخصا همیشه تجربه گرا و ماجراجو بوده ام و نفس تجربه کردن، سیری را رقم می زند که مدام ، دستخوش تغییر و دگرگونی است

2-تضادها و شکاف های عمیق در نقد و بررسی های شعر امروز ایران،دلیل بر ادامه ی بحران در شعر ایران است؟یا مربوط به ناتوانی های در نقد و نظریه پردازی است یا دلایل دیگری دارد؟

بحران فی نفسه چیز بدی نیست. شعر، در مقاطعی از حیات تاریخی اش، بحران ساز می شود. همانگونه که بدعت نیما در شعر فارسی یا بدعت های فراست، ازرا پاوند یا الیوت در شعر آمریکا بحران ساز شد. شعر بحران ساز یعنی شعری که به واسطه ی پاره ای از مختصات خود در خواننده مقاومت ِ خوانشی برمی انگیزد و یکسره از الگوهای ثابت و پیشینی تن می زند و شاعران بحران ساز، شاعران ضد ثبات یافتگی و ضد منجمد شدن در یک شیوه ی شعری هستند. اما بحران ساز بودن اشعار، نافی فقر نقد ادبی در ایران نیست. نقد ادبی در ایران، مقوله ی فقیری ست که به دلیل فقدان دانش و آگاهی های وسیع ادبی از شعر و ادبیات جهان، به نقد فلسفی ِ متن ادبی تقلیل یافته است در هیچ جای جهان و در هیچ یک از نشریات ادبی زنده ی دنیا ، نمی بینید که یک شعر را بر اساس کدهای فلسفی فلان فیلسوف که معلوم نیست به چه اعتباری معیار و سنجه ی نقد شعر قرار گرفته است ، نقد و بررسی کنند. این ها ناشی از فقر دانش و شناخت ادبی ست چراکه ادبیات ، ملزومات خود را دارد. آنچه که من در اغلب نشریات ادبی معتبر غیرفارسی زبان به عنوان نقد ادبی با آن مواجه هستم، رویکرد مستقیم به خود متن و بررسی زبان، ساختار، نوع واژه گزینی، چیدمان، فرم، تلمیحات احتمالی و رویکرد محتوایی اثر است نه نقد یاجوج و مآجوجی بر اساس گزینشی دلبخواهی از نظریات فلان نظریه پرداز فلسفی. در آکادمی های آمریکا به دانشجویان توصیه می شود که هنر نقد، در ساده نویسی است و نوشتن متونی مغلغ و پر تعقید، نه تنها فضیلتی به شمار نمی آید بلکه حاکی از ناتوانی در انتقال معنی با زبانی شفاف و روشن است. متاسفانه در ایران، دچار کژفهمی ها و انحرافات فراوانی در این زمینه هستیم  نمی توان پذیرفت منتقدی که شعر جهان را به درستی نمی شناسد، رمبو و مالارمه را نخوانده ، آرلینگتون را نخوانده، ویتمن را نخوانده، اِمی لاول را نخوانده ، چاوسر و براونینیگ را نخوانده، پاوند و الیوت و کرین و استیونس را به تمامی نخوانده، ریلکه و سلان را نخوانده، شاعران جنبش های مختلف شعری جهان را نمی شناسد، با بخش عظیمی از اساطیر یونان و رُم و نقش تلمیحی این اساطیر در بزرگ ترین اشعار جهان بیگانه است، نقدهای مستند بر شعر امروز جهان را نمی خواند، داعیه ی نقد ادبی داشته باشد. نمی شود چهار عنوان ترجمه گذاشت کنار بالش و مخده و شعری را که مثلا در سیستان و بلوچستان سروده شده بر اساس آراء ژیژک نقد کرد! این یعنی فقر فرهنگی و فقر دانش ادبی عمده ترین مشکل ما این است و مشکل دیگر ما سرودن از مسائلی ست که آن را زیست و تجربه نکرده ایم . نمی شود با مقولات، برخوردی ویترینی و دکوری داشت . برخورد ویترینی با مقولات زیست نشده ، متن ادبی را از حقیقت دور می کند و آن را به محاق می راند. خواه این حقیقت عشق باشد خواه عدالتخواهی و خواه هر عنوان دیگری

3-جنسیت در وزن عروضی قابل ردیابی ست یا نه وزن عروضی ماهیتی سوای جنسیت دارد؟

پاره ای از اوزان عروضی به دلیل خشکی و سختی این اوزان، نوع تقطیع ها و لحن مترتّب بر آنها، نمودی مذکر دارند. شعر ناصر خسرو از این جمله است . حال اینکه مثلا  در بهاریه های منوچهری دامغانی با نوع تلطیف یافته ای از اوزان عروضی مواجه هستیم، تلطیف یافتگی به این معنا که جنس وزن عروضی و قوافی با همراهی ِ مضمون،  لحن ملایم تری را رقم زده است . در حقیقت از جنسیت ِ متن ادبی سخن می گوییم نه از جنسیت شاعر آن . پروین اعتصامی قصایدی دارد که به لحاظ طنین آواها و جنس کلام ، مردانه اند . شاهنامه ی فردوسی ، در بحر متقارب ( فعولن فعولن فعولن فعول )  وزنی خشک و کوبشی دارد. اغلب اشعار بیدل یا صائب را نمی توان به جنسیت خاصی منتسب دانست به هر تقدیر نوع چینش آوایی ، ضرباهنگ، نوع بحر عروضی و مضمون پردازی در این میان ، قابل توجه است

4-فقدان کدام ویژگی های زنانه (یا بر عکس) در شعر پروین اعتصامی، شما را به این نتیجه گیری رهنمون ساخت که او را در جایی (دقیقن یاد ندارم کجا)آقای پروین اعتصامی خطاب کنید؟

در دیباچه ی کتاب '' شعر زن از آغاز تا امروز '' به تفصیل به این موضوع پرداخته ام . به باور من ، یکی از دلایل پذیرش عام شعر پروین در جامعه و عدم مخالفت با آن ، همسویی کامل پروین با سنت تاریخی - ادبی ِ نهاد مردانه ی ادبیات و بویژه ادبیات کلاسیک ایران بوده است . همزیستی مسالمت آمیز پروین با این سنت و تلاش او برای حفظ، تقلید و بازآفرینی آن، نه تنها خللی به این پیشینه وارد نکرد بلکه یک آقای پروین اعتصامی را نیز به این مجموعه افزود. به قول دکتر رضا براهنی ''پروین ، ناظم فابل های منظوم است. یک لافونتن ِ مونث، یک ناصر خسروی مونث بدون آن دینامیسم خرد برتر ناصر خسرو، دنبال عدالتی ست در داخل سیستمی که تیشه بر ریشه ی عدالت می زند. زنی مطیع و فرمانبردار و عفیف و پاک و صمیمی است ولی در عین حال سخت دربند دوگانگی خیر و شر ، قوی و ضعیف، غنی و فقیر، پادشاه و گداست . انقلابی نیست ، غریزی هم نیست ، با عشق در مفهوم  شوریده وار آن  بیگانه است . جهانش حتی در تیرگی هم از دینامیسم برخوردار نیست. شعر او بر اساس تمثیل و گفت و گو پیش می رود. و  شرعمخلص کلام اینکه در شعرش هیجان انگیز ، پرشور و حال ، اعجاب انگیز و تکان دهنده نیست.'' شعر پروین فاقد همه ی آن شورمندی و شیدایی و خلاف آمد ِعادت بودنی ست که جامعه ، عرف، سنت و دگم های اجتماعی در طول سده ها و دهه ها همواره از زن دریغ کرده است. در شعر پروین اعتصامی، وجه غالب، خردمندی ست نه شورمندی و .عصیان . شعر پروین به باور من از این منظر، شعری خنثی، بی بارقه و جنازه ای از یک هستی زنانه ی رمیده و پنهان شده ست؛ هرچند نمی توان از منظر تاریخ ادبیاتی ارزش های ادبی و وزانت اوزان و مضامین خردمندانه و عدالتخواهانه ی آن را انکار کرد

5-چه کمبودها و خلاء هایی در برخورد با شعر زنان احساس کردید که دست به کار آنتو لوژی شعر زنان شده اید؟ -اهمیت این خط کشی ها در چیست؟ -گرایشات فمینیستی شخصی شما آیا در این خط کشی ها دخیل بوده اند؟

حقیقت امر این است که شعر زنان، دغدغه و حساسیت من است . معقتدم زنان ، در دهه های اخیر، در شعر، عملکرد بهتری از مردان داشته اند. نوع استفاده از زبان، ایماژها و جسارت های بیانی به زعم من در شعر زنان برجسته تر بوده است . آن کوره راه های مسدودی که شعر زن از آن با تمام فشار ، مثل نوشابه ای گازدار بیرون زده، آن هستی ِ  مدام مورد انکار، تبعیض، ترس، ناامنی ، فشار، آن عشق ها، عسرت ها ، حرمان های پنهان ِ ژرف، آن چنگ زدن ها به دهانه ی آن غارها ، آن پناه بردن های نیمه شبانه ی مخفی به نور ، به کاغذ ، آن ذات ِ زخمی عریان ، تمام آن سده های گریختن ، دهه های های جیغ، ضجّه ، هوار ، سال های جامه دریدن، عصیان ، هجوم ، سال های دگردیسی ِ تمام معناها، سال های جستجوی زبان، جستجوی تن ، سال های بلند، برخاستن … تمام این ها دغدغه ام بوده است . دوست داشتم مجموعه ای از این صداها را که در کثرت های فرمی و زبانی شان به وحدتی یکدست می رسند، پیش روی مخاطبان بگذارم و تغییرات شمایلی و محتوایی شعر زنان را دست کم در دهه های اخیر ، تا حدی نشان بدهم .فکر می کنم عمده ی اهمیت یک آنتولوژی این است که اطلاعاتی دسته بندی و مقوله بندی شده را درباره ی یک بازه ی زمانی به مخاطب می دهد. درمجموعه ی شعر زن از آغاز تا امروز، نام و نمونه اشعار خیلی از شاعران آمده است که شعرشان لزوما مورد پسند من نبوده اما به هر تقدیر، در آن بازه ی زمانی آثاری را منتشر کرده اند و خواننده حق دارد این شاعران و نام آثارشان را بداند. ضمنا مخاطب یک آنتولوژی شعر، مخاطب متکثری ست با سلایق و پسندهای شعری گوناگون من نه از منظر فمینیستی بلکه از منظر باور ادبی ام، در دیباچه ی کتاب بر شعر پاره ای از شاعران ِ دهه های گوناگون، تاکید ورزیده ام و کوشیده ام شمائی از شعر دیگر را به مخاطب عام که کمتر با این نوع اشعار آشناست، ارائه دهم

 

6- مایلیم درباره ی این عملکرد بهترزنان در شعر دهه های اخیر به ویژه مواردی چون استفاده از نوع زبان ایماژها و جسارت های بیانی با ذکر نمونه هایی مقایسه و شرح دهید؟

آنتولوژی شعر زنان به تفصیل به ذکر مثال ها و نمونه های مختلف پرداخته ام. خوشبختانه تعدادی از آن شاعران همچنان با قدرت به آفرینش مشغول اند و تعدادی از ادامه ی راه ، بازمانده اند و یا شعرشان به وادی های دیگری غلتیده است که دیگر مجاب کننده نیست. اما از میان شاعران نسل نو و آن تعداد که در آنتولوژی حضور ندارند، شعرهای سعیده کشاورزی و لیلا حکمت نیا از جمله نمونه های خوبی ست که می توانم بر ظرفیت های بالقوه و در برخی نمونه ها به فعلیت رسیده ی اشعار این دو شاعر انگشت بگذارم

.درعین حال می بایست اشاره کنم که به دلیل دوری چند ساله از ایران، متاسفانه از انتشار خیلی از آثار تازه بی خبر هستم .

7-ارزیابی تان از نقش شرایط فرهنگی و اجتماعی در خصوصیات جنسیتی چیست؟

بی تردید، باورهای جنسیتی ِ افراد، هم نسبت به خودشان و هم نسبت به سایر افراد جامعه، تابعی مستقیم از باورهای جنسیتی ِ آن جامعه، فرهنگ جنسی، آداب و سنن، مذهب و دگم های اجتماعی ، خانواده و واحدهای اجتماعی بزرگ تر است . برابری مدنی و جنسی، محترم شمردن حقوق جنسیتی و قوانین جنسیتی برابر ، از مختصات یک جامعه ی سالم، عادل و برابری خواه است . جامعه ای که در آن نه در تئوری بلکه در عمل ،  هر دو جنس، از حرمت ، حقوق و امتیازات یکسانی برخوردارند . جامعه ای که در آن زن ، شهروند درجه ی دو نیست ، ماهیتی انکار شده ، پستو خانه ای و دکوری ندارد بلکه رکنی اساسی در تصمیم گیری های کلان اجتماعی ست و قانون را حامی و پشتیبان خود می شمرد نه دشمن و عدوی خود . نکته ی بعدی این است که پاره ای از خصلت های یک جامعه به عنوان ظرف ، ناگزیر به تمامی مظروف های آن انتقال می یابد و چنین است که اغلب روشنفکران جامعه ای که ناقض برابری حقوق جنسیتی ست ، خود نیز از بزرگترین و آسیب رسان ترین آحاد این جامعه در قبال زنان و حقوق مسلم آنان هستندو همه چیز در حیطه ی شعار و تئوری اتفاق می افتد و نه تنها به عمل در نمی آید بلکه بارها و بارها از سوی همگان نقض می شود

8- به هر حال گریز از روایت در ادبیات ناممکن است منظور شما از این گریز از خرده روایت ها و برفراز قله آشیانه کردن معطوف به کلان روایت ها ی نوین است؟در غیر این صورت سوای توصیف شاعرانه ای که داشتید این قله درتقابل با آن خرده روایت ها چگونه روایتی ست؟

بحث بر سر ِ روایت نیست بلکه بر سر ِ جهان بینی و نوع نگاه به این خرده روایت هاست. راوی ای که صرفا معطوف به واگویه ی جهانی شخصی است نمی تواند از خرده روایت های شخصی فراتر رود. مقصود این است که می بایست خرده روایت های شخصی را به ساحت متکثرتر و دغدغه های عام تری پیوند داد. اگر شعر می خواهد نه در خدمت نالیدن و طرح غم نامه های شخصی بلکه در خدمت نوعی هستی شناسی و طرح  پرسش ها، آلام و دغدغه های انسانی در مفهوم عام آن باشد

9-نظرتان درباره ی این دو مقوله چیست -فرا جنسیتی بودن شعر -اشعار فرا جنسیتی؟

هر شاعر اصیلی ، در سیر تکوینی سرایش خود ، سرانجام به تعبیر لافورگ - شاعر سمبولیست فرانسوی - به '' نگاهی از فراز بُرج ''خواهد رسید. یعنی نوعی جامع دیدن ِ همه چیز. نوعی خود را به فراموشی سپردن . در جنسیت غالبا ''من ِ روای'' دخیل است . این من می بایست جایی به استحاله ای جمعی برسد. نگاه انتگره ، نگاهی تصعید یافته است. نگاهی که از خرده روایت ها و از جمله خرده روایت های جنسی، نق های شاعرانه و حتی عشق های شخصی پرواز می کند تا بر فراز قله آشیانه کند و بر تمام این برهوت بی انتها ، بر تمام آنچه از یاد رفته یا به زبان در نیامده ، بی آن '' من '' بنگرد. چه فرق می کند آن کو که می نگرد زن است یا مرد است این نگاه ، معطوف به هیچ  جنسیتی نیست، معطوف به هستی و به آدمی ست  این نگاه ، از چاله های ذهنی ِ زنانه و مردانه برگذشته است و به دغدغه های عام انسانی نظر دارد. حال اگر نه در تمام اشعار، بلکه در برخی از آنها . این نگاه ، نگاه پاول سلان وار و نگاه باخمان وار به هستی است . در این نگاه ، جنسیت دیده نمی شود چراکه زاویه دید، معطوف به ساحت متکثرتر ی ست

10-قریب به ده سال از انتشار آنتو لوژی شعر زنان میگذرد از نگاه امروز خودتان در کم و کیف و نقاط ضعف و قوت آن اگر نکاتی لازم می دانید بگویید؟

در این ده سال، آثار مهمی به شعر زنان افزوده شده و شاعران خلاق جدیدی به عرصه آمده اند که جای شان در این مجموعه خالی است . منهای این نکته، مطلب دیگری در این باره به نظرم نمی رسد جز اینکه شاید دیباچه ی کتاب می توانست با تفصیل و مثال های بیشتری پرداخته شود

11-از تجربه ی ترجمه هایتان از شعر سیلویا پلات (آوازهای عاشقانه ی دختر دیوانه -87)بگویید؟

زمانی که این کتاب را با انتشارات نگاه سبز در سال ۷۹ منتشر کردم ، تقریبا هیچ یک از ترجمه های فعلی موجود درباره ی سیلویا پلات به بازار نیامده بود تنها سه شعر از پلث به قلم دکتر ضیاء موحد در یکی از ماهنامه های ادبی که نام آن را به خاطر ندارم ، منتشر شده بود. پس از چاپ اثر، آقای اسدالله امرایی به من تلفنی تبریک گفتند و چون ترجمه ای از پلث را در دست داشتند، گفتند که به دلیل غنا و سلامت ترجمه ، شعرهای این مجموعه را از نو ترجمه نخواهند کرد و به شعرهای دیگری از پلث خواهند پرداخت . به هر تقدیر، برای من به عنوان اولین اثر ترجمه ی شعر، دلگرمی بخش بود. سعی کردم پلث را به زبان خودش یعنی زبان گفتار و زبان شاعران ''مکتب اعتراف'' ترجمه کنم . چیزی که مثلا در ترجمه ی آقای سعیدپور رعایت نشده  و زبان پلث در برگردان ایشان صورتی آرکائیک یافته است . مثل اینکه زبان فروغ را به زبان پروین اعتصامی ترجمه کنیم . به هر روی، حالا که به آن ترجمه می نگرم ، فکر می کنم اگر امروز بود، بی تردید، من هم از زبان قوام یافته تری استفاده می کردم و برگردان زیباتری را به دست می دادم یکی از شعرهای پلث در آن مجموعه به نام '' سه زن ، شعری برای سه صدا '' تا جایی که اطلاع دارم تا به امروز از سوی هیچ یک از مترجمان دیگر ترجمه نشده است و دلیل آن هم بی گمان طولانی بودن این شعر چند صدایی در قریب به بیست اپیزود و با ایماژهایی دشوار و استعاری است .  به جرات می گویم که اگر کتاب با تعطیلی انتشارات آن رو به رو نمی شد بی تردید به چاپ های بعدی می رسید و همان زمان هم چاپ اول آن تمام شده بود.

12-در زمینه ی ترجمه آیا فعالیت های تازه ای هم دارید؟

بله ترجمه ی شعرهایی از شاعران نسل بیت از قبیل گینزبرگ و کروآک و ترجمه ی مجموعه مقالاتی درباره ی شعر جهان را در دست دارم

13-وضعیت ترجمه ، از فارسی به دیگر زبان ها و بالعکس را چطور می بینید؟

خیلی خوشبین نیستم که ترجمه ی نمادین و محدود چند اثر در این سو و آن سوی جهان ، اتفاق ویژه ای را در جهت معرفی ادبیات فعلی ایران رقم بزند کمااینکه آخرین مجموعه شعر خود من هم به آلمانی ترجمه شده و به جامعه ی آلمان راه یافته است . اما این حرکت ها کافی نیست چون متکثر، متداوم و سازماندهی شده نیستند. موردی هستند و به مرحله ی مبادلات ادبی مستمر و جریان سازی نمی رسند. نکته ی دوم ، خصلت بومی بسیاری از آثار ادبی ما بویژه در حوزه ی شعر است . خصلت های زبانی، بومی، تعقیدها و پیچیدگی ها، رویکردهای انتزاعی و پاره ای از ارجاعات بوم - زیستی که خارج از مرزهای آن جغرافیا ناکارآمدند، راه را بر امر ترجمه دشوار می کند. در مبادلات شعری این سو، اغلب در کنار مبادلات ادبی، مبادلات فکری و فرهنگی هم صورت می گیرد که از بستر و آبشخور مشترکی برآمده است . مثلا در مبادلات میان شعر آلمان ، فرانسه و یا هلند. این آبشخورهای مشترک ، چیزی ست که آثار ما در حوزه ی شعر اغلب فاقد آن هستند. البته شعرهایی که از زبان و تصاویر ساده تری بهره می گیرند، در این میان آسان یاب تر و از قابلیت مبادله ی بیشتری برخوردارند . اما باید دید که این نوع اشعار تا چه حد می توانند شعر و ادبیات امروز ایران را نمایندگی کنند. بدیهی ست که این اشعار، آیینه ی تمام نمای جریانات مترتّب بر شعر امروز ایران نیستند بلکه تنها بخشی از آن هستند نکته ی بعدی این است که ترجمه ی آثار فارسی در خارج از ایران، بیشتر بر اساس سلیقه ی شخصی یک مترجم و ارتباطات شخصی او با یک ناشر یا یک شاعر صورت می گیرد. آشنایی گسترده و گزینشی بر مبنای شناختی متکثر از آثار شاعران در کار نیست. این ترجمه ها اغلب سفارشی ست . تنها وجود بنیادهای ترجمه در ایران است که می تواند به امر ترجمه ی آثار و مبادلات ادبی، سمت و سویی دقیق و روشمند ببخشد. که البته مستلزم برخورداری از حمایت های سازمان یافته ی مالی وسیع و بهره گیری از مترجمان نخبه و سیاست گزاری های کلان فرهنگی ست

14-چه عامل یا عواملی در شعر وجود دارد که آن را برای همه ی جوامع
قرائت پذیر می کند؟

به رغم همه ی تعاریف نظری و تغییرات زبانی، فرمی، ساختاری و شمایلی ِ شعر در ادوار گوناگون ، آنچه که همچنان شعر را برای همه ی جوامع و طیف وسیعی از مخاطبان ، دلچسب و قرائت پذیر می کند، قابلیت دریافت آنی ِآن ، انتقال معنای مستقیم و بی واسطه و پرداختن به موضوعات عام و مورد اتفاق تمام جوامع بشری از قبیل عشق، صلح، عدالت ، آزادی ، مهر، ایثار و زیبایی است . واضح است که ما از مخاطب عام و گسترده ی شعر سخن به میان می آوریم نه از مخاطب خاص و حرفه ای . حقیقت این است که مخاطب عام ، شعر را همچنان ابزاری برای تفریح و سرگرمی می بیند و آن را ناقل معنای زیبا و پرکننده ی اوقات فراغت قلمداد می کند. این تجربه ی شخصی من از شرکت در جلسات شعرخوانی غیرفارسی زبان در اروپا و آمریکا بوده است. مخاطب عام ، در رویارویی با شعر متفاوت، دچار مقاومت و سردرگمی ست، نمی تواند به آن راه بیابد و غالبا از شنیدن اش هم  لذت نمی برد. حقیقت این است که مخاطبان عام، در همه جای جهان روحیه و خصلت های مشابهی دارند و توقعات آنان از شعر، توقعات مشخصی ست . حقیقت دوم هم این است که مخاطبان عام  درصد بسیار بیشتری از مخاطبان را تشکیل می دهند . این ما هستیم که به عنوان صاحب اثر می بایست تکلیف مان را با خودمان روشن کنیم و بدانیم چه می خواهیم و قرار است چه توقعاتی داشته یا نداشته باشیم و به همین نسبت قرار است اثر خود را متعلق به چه قشری از مخاطبان شعربدانیم شعر، به کالایی شدن در بازار مصرف، تن در نمی دهد و طبیعی ست که در سیاست گزاری های کلان فرهنگی از مناسبات چرخه ی تولید ، کنار گذاشته می شود، چون از یکسو به دلیل قلت مخاطبان، با محبوبیت، سوددهی و بازگشت سرمایه همراه نیست و از سوی دیگر، سرشت محتوایی آن در تقابل با نهاد سودسالار قدرت است و به این ترتیب، شعر متفاوت از سرمایه گزاری های میلیونی چرخه ی نشر و پخش، حذف می شود و کمابیش در همه جای جهان ، به ریسوگراف های کم تیراژ، نسخه های دستی و فوتوکپی، چاپ های محدود زیرزمینی و سایت های کم بازدید فضای مجازی، بسنده می کند. به این ترتیب، منش و خواست ِ شعر آلترناتیو و تکلیف آن با خود و مخاطبان اش در همه جای جهان روشن است

15- مهاجرت و زیستن در یک فضای فرهنگی متفاوت منجر به تعریف دیگری از شعر برای شما شده است؟یا نه شعر یک تعریف جهان شمول داردکه در هر جای جهان آسمانش به همین رنگ است؟

مهاجرت ، چشم انداز دیگری را پیش روی مهاجر می گشاید اما واقعیت این است که وقتی در سنی اقدام به مهاجرت می کنید که زبان به مثابه ی ابزار ارتباط و آفرینش ادبی ، زیبایی شناسی، ذهنیت ، علقه ها ، خاطرات و عواطف، همگی به سختی شکل گرفته اند ، این چشم انداز نمی تواند موجب تغییر بنیادینی باشد بلکه داده های جدیدی را به شما منتقل می کند که می تواند در قیاس با داده های پیشین قرار بگیرد و آنچه در این میان مهاجر را به تفکر وا می دارد، اغلب شکاف و تعارض میان این داده هاست . شخصا بعد از مهاجرت، زمانی که به آلمان آمدم، خیلی از شاعران و مخاطبان ِ غیر فارسی زبان، شعرهایم را هولناک، پیچیده و اندوهبار توصیف کردند. بعدها در مهاجرت به آمریکا و حشر و نشر با جامعه ی شاعران ِ انگلیسی زبان متوجه شدم که ما طنز ، شوخی و طنازی های کلامی را یکسره در شعر، از دست داده ایم. شعر فارسی، دهه ها و سال هاست که فاقد طنز و مطایبه است.  هرچه شعر امروز ِ جهان به لایه های عینی تر و روزمره تری از زیست انسانی دست می برَد و آن را آزادانه به معرض ِ شوخی، نقد و نگاه می گذارد، ما به لایه های انتزاعی تر، پر گره تر و پنهان تری در شعر، نقب می زنیم.  .وضعیت اضطراب یعنی وضعیتی که در آن، اثر هنری، برآمده از هراس و وحشت ِ نهادینه شده است. برآمده از تمام آن چیزهایی که سال هاست لِه، فشرده و سرکوب می شود. حال باید دید از شعر امروز ما به مثابه ی خروجی ِ شاعرانی  پستو زده که آزادی ِ بیان، آزادی ِعمل و کرامت انسانی شان دهه هاست از سوی اهرم های فشار و موانع  اجتماعی مورد تعدی قرار می گیرد چه باقی می ماند؟  بی تردید شعری که به رغم همه ی این موانع تا به امروز همچنان سر ِپا ایستاده است و راه خود را هرچند سینه خیز به زبان و روشنایی می گشاید، ارزشمند و شایان توجه استبدیهی ست که زیست ادبی یک شاعرِ فارسی زبان در قلمرو زبان و فرهنگی دیگر، وضعیتی ست توامان: وضعیت ِ از دست دادن و به دست آوردن. وضعیتی که در آن، زبان مادری، زبان مقتدر، زبانی که بدان سرافرازید، ناکارآمد می شود. زبان دوم و زبان سوم هم الکن اند. یعنی دست کم تا سال ها به کارِ نگارش ادبی شما نمی آیند. غربت زبانی، برای اهل قلم، بزرگترین غربت است. اما خاک، فرهن نوع تازه ای از زیستن، به مثابه ی امکانی برای نگاه و جست و جو، قیاس و پوییدن و درک آنچه در گذشته محل ِ    فقدان بوده است، از همان آغاز بر مهاجر گشوده است  مهاجرت، آزمونی ست برای آزادی درونی و فردی. آزادی ای که غالبا با تنهایی مطلق و نوعی ایزولاسیون یا به تعبیر نیچه '' انزوا و کویر'' همراه است.  به هر تقدیر همواره باید در نظر داشت که شماری از شاخص ترین آثار ادبی و هنری جهان، محصول مهاجرت و یا تبعید  است.  به جویس خالق '' دوبلینی ها '' یا استراوینسکی بنگریم . نباید از نرودا، ریتسوس یا محمود درویش که سال های بسیاری از حیات ادبی اش را در قاهره، بیروت و پاریس در تبعید گذراند غافل بود. ادبیات ِ مهاجرت می تواند بازنمای تحلیلی ِ همه ی آن چیزی باشد که از کف رفته است یا از منظری امیدوارانه بناست که به کف بیاید و با اینهمه مهاجرت، زیستن بین دو حفره است. حفره ای که ترکش کرده اید و حفره ای بلعنده که رو به شما دهان گشوده است. مهم ترین بحران، بحران ِ تعلق است  و این تعلق رفته رفته به ادبیات هم تسری می یابد، بعد مهم ترین دغدغه این خواهد بود که به عنوان یک مهاجر چه ادبیاتی می بایست تولید کرد؟ مخاطب ِ نویسنده ی مهاجر کجاست؟ ادبیاتی که منِ مهاجر تولید می کنم در کدام خاک به پاسخ می رسد؟چگونه می شود از تعارضات فرهنگی - اقلیمی به برآیندی رسید؟ آیا ادبیات ِ بومی من ِ مهاجر، صرف نظر از جلوه های بومی خود که به جاذبه های توریستی ایران می ماند، در حوزه ی اندیشه نیز زبان مشترکی برای داد و ستد با مخاطب این سوی آب ها دارد؟ آیا جلوه های . عاطفی و تهییجی ِ شعر بومی ما با ارجاعات ِ خاص،  در خارج از جغرافیای زبانی ِ خود هم کارآمد است یا خیر . به هر تقدیر فکر می کنم باید مرزها و زبان ها را شکافت، انسان ها، اقوام و ملیت ها را شناخت و دست کم با بخشی از ادبیات ِ زنده  ی دنیا در پیوند و تعامل قرار گرفت و به زبان مشترکی راه یافت. چاره دیگری نیست

16- موقعیت و فضا برای جلسات نقد و بررسی برنامه ریزی شده در آلمان که زندگی می کنید چگونه است؟ -با شاعران و هنرمندان غیر ایرانی هم تبادل نظر دارید یا سروکارتان بیشتر با شاعران ،نویسندگان و هنرمندان ایرانی است؟

اینجا، خلوت ِ شخصی، خلوت پر رنگی ست . جلسات نه به صورت مرتب بلکه گاهی سالی یک یا دوبار در شهری یا کشوری برگزار می شود. در مجموع، در این پنچ ساله به جلسات فارسی زبان و غیر فارسی زبان مختلفی دعوت شده ام اما به مقطعی از زیستن و حیات شخصی و ادبی ام رسیده ام که خلوت شخصی را به مراتب مغتنم ترمی دارم و بی تعارف بگویم که حضور در جلسات را صرفا جهت دیدار دوستان و خالی نبودن عریضه می پذیرم. همه چیز در آن خلوت و کنج شخصی اتفاق می افتد، آن بیرون، هیچ خبری نیست . مقصودم از بیرون جلسات و محافل است طبعا نه جامعه ی انسانی. شاعران غیر فارسی زبان در این سو تا آنجاییکه من برخورد داشته ام ، اغلب رویکردشان به شعر، ناظر به ساده نویسی، بیانگری مستقیم و استفاده از ایماژهای ملموس و آسان یاب بوده است. شاعران متفاوت و آلترناتیو، مثل همه جای جهان، در اقلیت هستند و گهگاه پاتوق های کوچکی در برخی کافه ها دارند. طبیعتا شعرشان هم مخاطبان اندکی دارد و نقشی در معادله ها و مناسبات رسمی ادبی بازی نمی کند و به این ترتیب این شعر، از سوی ناشران، مجامع رسمی ادبی ، نمایشگاه های سالانه ی کتاب و از این قبیل، با بی مهری رو به روست و شاید اساسا خود را به مناسبات رسمی نمی آلاید

17-ارزیابی تان از تاثیر اینترنت و دیجیتال برهنر معاصر ،بالاخص شعر چیست؟

تاثیر اینترنت و فضای مجازی نه تنها بر هنر و ادبیات معاصر بلکه بر تمام ارکان زندگی انسان معاصر، تاثیری شگرفت، گسترده، عمیق و حتی  نگران کننده است تبادل سرسام آور اطلاعات از همه سو، سرعت، گریز از عرصه های واقعی زیست و پناه بردن به زیست و ارتباطات مجازی، اعتیاد به شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک ، توییتر و امثال آن از سویی و تبادل و گردش آزاد اطلاعات بدون موانعی نظیر سانسور ، فیلترینگ ها و دیوارهای آتشین از سویی دیگر ، نکاتی ست که می شود در این باره برشمرد . بسیاری از دوستان مهاجر اهل قلم که از سالیان دور به هجرت آمده اند اذعان می کنند که خودشان و آثارشان به دلیل فقدان شبکه های اجتماعی در آن زمان ، به محاق فراموشی رفته اند . امروزه شبکه های اجتماعی ، شمال و جنوب و شرق و غرب جهان را به هم پیوند داده است . اینکه می توان لحظه به لحظه از تازه ترین دست آوردهای قلمی دوستان در سرتاسر جهان آگاه شد، اینکه می شود همه چیز را در کمترین زمان به اشتراک گذاشت ، دست آورد با ارزشی ست . اما سوی دیگر قضیه، فراموشی  فضای بیرونی زیست و حقیقت زیستی ست . روی دیگر قضیه عادت به تولید و مصرفی پر شتاب، فست فودی و گاه تحمیلی است ، روی دیگر قضیه تهی شدن از فرهنگ کتاب خوانی و مجله خوانی و تن دادن به سرعت سرسام آوری ست که مطالعات مان را به انباشت زباله ای از سر تیترها تقلیل می دهد و فرصت هرگونه ژرف اندیشی را از ما می گیرد . اگر بتوانیم تناسبی میان حقیقت و مجاز برقرار کنیم ، یعنی توانسته ایم به توازنی در فرهنگ مصرف دست بیابیم . با تمام این احوال نباید تاثیر مثبت اینترنت و نقش شبکه های اجتماعی، وبلاگ ها ، وبسایت ها و … در  نقل و انتقالات بی واسطه ی اخبار ادبی و اجتماعی از نظر دور داشت همانطور که نباید سهم تنهایی و آیسولیشن ِ فزاینده ی آدم های این روزگار را در پناه بردن بی امان شان به دریچه های مجازی نادیده گرفت

 






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات