محمد حمادی
الريح أمٌّ عمياء
تتعثر بالجثث
لا أكفان سوى الغيوم
لكن الكلاب أسرع
القمر
مقبرةٌ للضوء
والنجوم نسوةٌ
يبكين
ليست هذه أول مرة
تغسل الأساطير وجهها
بدمائنا
ها هي
تحدق في مرآة الأفق
مرتدية عظامنا
القبر مرآة
ينظر الطفل فيها
ويحلم:
متى أكبُر
لأصير مثل أبي
أكثر موتاً؟
أضع أذني
على بطن هذه اللحظة
أسمع الآتي يئن
أضعها على لحظة أخرى:
نفس الشيء!
ترجمه:
باد، مادری ست نابینا
میان پیکر ها سکندری می خورد
کفن هایی نیست جز ابرها
اما سگ ها سریعترند
ماه
گورستانی ست برای روشنایی
و ستارگان زنانی
گریان اند
این نخستین بار نیست
اساطیر صورتش را می شوید
با خونمان
اوست که
در آینه افق خیره می شود
و استخوان هایمان را به تن کرده است
گور، آینه ای ست
کودک در آن می نگرد
و آرزو می کند:
کی بزرگ می شوم
تا مانند پدرم گردم
با مرگی بیشتر؟
گوشم را می نهم
بر شکم این لحظه
آنکه خواهد آمد را نالان می شنوم
آنرا بر لحظه ی دیگری می نهم
باز هم همینطور!
شعر: آنتوان سنان« شاعر عراقی
ترجمه: محمد حمادی
بیوگرافی شاعر:
سنان انتوان شاعر و نویسنده عراقی متولد
1967 در شهر بغداد است
در سال 1991 به ایالات متحده مهاجرت کرد
دیوان اشعار وی تحت عنوان " منشوری
خیس گشته با جنگ ها"
در سال 2004 در شهر قاهره انتشار یافت
رمان " آی مریم " وی در سال 2012
منتشر شد که کشتار
کلیسای نجات را روایت می کند