فخرالدین سعیدی
با اینکه
خورشیدی در یاخته هایم دارم
کلمات درمن
دچارعقب ماندگی ذهنی اند
عفونتی
هستم که درزخم های جمهوری عمیق شدم
قلمروتازه
ای می خواهم
تابچه هایم
راازنوبه دنیابیاورم
وبه
انهافلسفه بیاموزم
مابه ظرافت
اندوه لب زدیم
وبرای بیان
درخت
ودست بردن
درعمق مهتاب کم اوردیم
ماحقیقتا
کم اوردیم
وچون به
نخجیرگاه برشدیم
خون تاسقف
شناسنامه هامان بالا امدان سال سال گراز بود
بعدگاوهای
تشنه ریسه رفتند ماغ کشیدند
وما ته
مانده هویتمان را لیس زدیم
ان سال،
سال عقرب بود
تا اینجا
هنوز پیراهن ام ابی ست
بعدها که
مردانی بزرگ ازکالسکه پیاده شدند
به خاطر
بوی نفت ورنگ سبز چشم های تو
زندگی ام
را به دوش گرفتم
وبه دنبال
اقامت اجباری بودم
ان سال
،سال گراز و عقرب و ماربود