رضا باب المراد
نکبتی که از
سینه سرازیر می شود
کمتر از
هیاهوی سگ ها
به کندن از
گوشت نیست
هر دو
یادآور یک خاطره اند
دوستی که مچاله ات می کند
به دور ات می سپارد
اما به قلب می فشاریش
که جای خالی بوسیدنی ست
به قسمتی که دیگر با تو نیست
شعر دوم
شکل آخر از
حضور توام
واژه ی بی مصرفی که
رفتار را تغییر نمی دهد
از پس سال هایی
که نام تو را تکرار می کردم
و اراده را به سینه می دیدم
نیاموختم
رسیدن
ناگهان از دست دادن می شود
به یکی بودن
با کسی
که شمایلی از گذشته هاست