منصور برمکی
آئینه ها را بگذارید!
ما شاعران
آئینه سلاله انسانیم
شبنم
زلالی اش
و آب
صافی اش را
مدیون تا همیشه ی مایان
می بایدش شدن
جز شاعران کدامین کس
دوشیزگان خاک را می باید
لبخنده و
نجابت
آموزد
و گریه ی نخستین را
از لحظه تولد بر گیرد
دنیا مجال میدهدم آیا؟
تا تاج مهرورزی
بر تارک سپیده و انسان بنشانم
یاران گوهرین
دریاچه ی نمک را
از زخم های من بردارید
خوابم نمی برد