اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
يكشنبه ، 9 ارديبهشت ماه 1403
20 شوال 1445
2024-04-28
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 103
بازدید امروز: 2527
بازدید دیروز: 8016
بازدید این هفته: 2527
بازدید این ماه: 46850
بازدید کل: 14914941
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



این دور است و آن نزدیک

                                          
                                             محمد حسن مرتجا



 الفبای آب


این دور است و آن نزدیک

پایی که مرغانگی می کند

و بر می چیند هر چه (دون) را

و باز پر و بالی می تکاندو... وباز

حیف

اینجا دستم هیچ وقت از خزه های ته رود برنگشت

وگرنه از او حرفی رها، در الفبای آب

لب ها در لب ها

و چشم ها در چشمهایت می گذاشتم

هر روز از بازوانت هر چه بیشتر ، ساحل گرفتن

از گونه هایت ، نقش عبور پرندگان را شنیدن و دیدن

سینه ات را از سفید کوه نوشیدن

ای ... تو همانی!

و اینکه آدمیان گاه زلزله ی هفت ریشتری اند

به آنی فرو می ریزند بر تن و سایه ات

عشق بازی را لا به لای آوار جا می گذارند

و سگ ها از بوی عشق و نجات ناتوانند!

هر چند زلزله کارش را تمام کرده و رفته

ارگاسم عشق بازی آن میان ناتمام مانده

حتی اگر مرده یا زنده باشند

چه فرقی می کند !

دستی دور که در دستم زنگ می زند

کلمه ای بر می دارد، آرام گوش می دهد

چه می گوید ؟

آسمان است که در دهانم می افتد

زمین است که در چشمانم، دُو دُو می زند

که دنیا خرفت تر از آن است

که به جمهور زمین بیاندیشد

 

شعر دوم
نام عشق

عشق بازیِ گربه های دریایی را می شنوی؟

دریا تکیه داده به قشم گژ و مژ

و اسمان مست  مست  سیاه مست

گردنش را می بوید و می بوسد

لحظه ای بعد اخرین فانوس دریایی خاموش می شود

و سوت کشتی بر لنگر گاه بر پیشانی خیس ملوانان امضا می شود

بنده گان ساحل با مهر غروب بر کتف

در صفی بلند به شب می ریزند

من هامن!

چراغ پیه سوز شرجی

بر ساحل تنها می سوزم

و لاک پشت ها از دریا به ساحل می ایند

واز لاکشان اهوانی بیرون می ایند

و به تاخت به سوی دشت می تازند

 







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات