سیامک میرزاده
گردن زدم به عشق تو عین القضات را
آتش کشیدم از عطش ات منشآت را
حلاج را به سین ِ طواسین سپردَم و
دادم به دست قافیه پیر هرات را
تاریخ را به میل تو تفسیر کردم و
با رخصت از تو پرسه زدم کائنات را
تآویل کردم آیه به آیه به سود تو
تمثیل وار سوره ی والعادیات را
در هجری ی ثلاثه عَشَرمن شکافتم
عِزِّ عُزا ، منّی ی منا ، لافِ لات را
من بودم آنکه کاست به یومیه ای سه بار
فریاد پنج وقت آُّقیم الصلاه را
ای خضر! هوشدار! که عشقم اگر کشید
می گیرم از تو چشمه ی آب حیات را
تا سیل با خلیفه و بغداد خو کند
بستم به یک اشاره ی مسیر فرات را
رفتم به خواب غزنه که در سر بپرورد
سلطان سبکتکین سفر سومنات را
برگرد و خواجه حافظ شیرازی را بگو
من داده ام به شعر تو شاخ نبات را
محکم به قصد اشرفِ افغان گره زدم
با سرنوشت مبهم نادر؛ کلات را
تاریخِ پرِتلاطمِ عاشق – کش ! ای وطن !
گم می کنم بدون تو راه نجات را
از من بگیر هرچه که دادی ولی نگیر
از چشم های خسته ِی من خنده هات را ...