فیروزه محمد زاده
داشتم از لبخند
شما به دنیا می آمدم
با لبهایی
که مال خودم نبودند
و مدام می گفتند
لبخند بزنید
شما مقابل
دوربین مخفی هستید
خانواده ام این
موضوع را پنهان کرده اند
که چشمهایم دور
را خوب نمی بینند
اما تجربه
ثابت کرده است
کسی که از دور
دست تکان می دهد
می تواند برف
پاک کن ماشینی باشد
بعد از یک تصادف
عمدی
حالا هر چقدر
کنار جاده بایستم
و برای کمک به
آسیب دیدگان
به سمت کسانی که
با سرعت از کنارم رد می شوند
دست تکان بدهم
آنها فقط لبخند
خواهند زد
انگار مقابل
دوربین مخفی هستند .
شعر دوم
با به دنیا آمدن
من
مردی را جراحی
می کردند
که گلوله خورده
بود
بیمارستانی
که به دنیا آمدم
همه نوع قرص
داشت
دهان مادرم هم
قرص بود
حتی دهان دکتر !
مردی که گلوله
خورده بود می گفت :
گاهی سکوت به
خاطر قرص های زیرزبانی است
توخون آلود به
دنیا می آیی
من خون آلود می
میرم
و قرص ها هرجا
که باشند به رفتار خود ادامه می دهند